تهران- ایرنا- این روزها در حالی صحبت از خانه «به آذین» می‌شود که بسیاری از مخاطبان ادبیات از جایگاه ادبی این نویسنده و مترجم بی‌اطلاع هستند، در این گزارش، نگاهی به سال‌شمار زندگی این شخصیت ادبی شده است.

ترجمه، چون گشودن دریچه‌ای به دنیای ناشناخته است، به ویژه آنان که مسئولیت ترجمه آثار بزرگان را برعهده می‌گیرند، کاری سخت‌تر دارند، دهه ۲۰ شمسی، ادبیات ایران را مثل آیینه خانه‌ای ساخت که هر گوشه‌اش پنجره‌ای به روشنایی باز است. یکی از مهم‌ترین دریچه‌هایی که به جهان تازه گشوده شد، توسط محمود اعتمادزاده بوده است، م.ا به آذین که او را با ترجمه آثار قابل توجهی در ادبیات فارسی می‌شناسیم.

محمود اعتمادزاده در سال ۱۲۹۳ در شهر رشت در استان گیلان متولد شد، او در هفت سالگی شاهد شکست نهضت جنگل و کشته شدن میرزا کوچک خان جنگلی بود.

او در دبیرستان دارالفنون و تدین تهران، دوران دبیرستان خود را گذراند و در دانشگاه برست کشور فرانسه گواهی مهندسی دریافت کرد اما با نیمه تمام گذاشتن تحصیل در دانشگاه علوم دریایی پاریس، به ایران بازگشت و در سال ۱۳۱۷، در خرمشهر، در نیروی دریایی مشغول به کار شد. در همین سال‌ها ترجمه‌های خود را آغاز کرد و نوشتن بخشی از زندگی او شد.

با شروع جنگ جهانی در سال ۱۳۲۰ در نیروی دریایی انزلی، دست چپ خود را از ناحیهٔ شانه در هجوم متفقین به ایران و بمباران شهر از دست داد، سپس مخفیانه به تهران گریخت و از اسارت جنگی نجات یافت.

در سال ۱۳۲۲، نخستین داستان اعتمادزاده، به نام علی گابی، در روزنامه داریا، منتشر شد و پس از آن با نشریات بسیاری همکاری کرد و سال بعد پراکنده، نخستین مجموعه‌داستان او به چاپ رسید و در سال ۱۳۲۷ دومین مجموعه داستان کوتاه او به نام به‌سوی مردم، به مخاطبان عرضه شد. در این سال‌ها به آذین، به عنوان یک فعال سیاسی با حزب توده، ارتباط نزدیک داشت و داستان‌های او نیز متاثر از تفکر این حزب بود.

 سال ۱۳۳۱، نخستین رمان او با عنوان دختر رعیت منتشر شد و در سال ۱۳۳۵، ترجمه‌های چرم ساغری و باباگوریو از بالزاک، به چاپ رسید که نخستین ترجمه ها از این آثار به شمار می‌آید. سال بعد نیز ترجمه زنبق دره از بالزاک، و ترجمه ژان کریستف اثر رومن رولان، از اعتمادزاده منتشر شد و در همین سال سرپرستی مجله صدف را بر عهده گرفت.

به آذین تا سال ۱۳۴۷ که کانون نویسندگان را بنیان نهاد، آثاری چون ترجمه دختر عمو بت، اثر بالزاک، مجموعه‌داستان مهره مار، کتاب پژوهشی با عنوان قالی ایران و ترجمه دن آرام، اثر میخائیل شولوخوف را منتشر کرد که از دن آرام همواره به عنوان مهم‌ترین ترجمه او یاد می‌شود.

در سال ۱۳۴۷ کانون نویسندگان ایران به‌اتفاق گروهی از نویسندگان و شاعران چون جلال آل احمد، غلام‌حسین ساعدی، داریوش آشوری، سیمین دانشور، احمدرضا احمدی، یدالله رؤیایی و... بنیان‌گذاری کرد، ‌هدف کانون نویسندگان مخالفت با جریان حکومتی ادبی با نام کنگره نویسندگان، شعرا و مترجمان، بود.

اعتمادزاده تا پیش از سال ۱۳۵۶ که توسط حکومت پهلوی ممنوع القلم شد، ترجمه‌های بسیار مهمی را از خود به یادگار گذاشت، زمین نوآباد، اثر میخائیل شولوخوف، نمایشنامه استثنا و قاعده، اثر برتولت برشت، رمان جان‌شیفته و نمایشنامه بازی عشق و مرگ، اثر رومن رولان، بخشی از آثار او در این دوره هستند.

مجموعه ‌داستان شهر خدا و از آن سوی دیوار نیز تالیفات او در این سال‌ها بوده‌اند. در کنار این آثار، او گزارش ماه‌ها زندانی بودن در شهربانی، قزل قلعه و زندان قصر را با نام مهمان این آقایان، در اروپا، منتشر کرد.

در سال ۱۳۵۷ ترجمه کتاب نامه سان میکله، اثر آکسل مونته را پس از ۴۰ سال کار، منتشر کرد که به گفته خودش، ترجمه آن در ۱۳۳۶ به پایان رسیده بود.

اعتمادزاده در سال ۱۳۵۸ با اعلام وقف اندیشه و قلم در خدمت خلق و انقلاب، به عضویت مجدد حزب توده درآمد و چند سال به فعالیت سیاسی و روزنامه‌نگاری مشغول بود که در اوایل دهه ۶۰، تحت تعقیب قرار گرفت و در بازداشتگاه کمیته مشترک، زندانی شد. در همین زمان‌ها بود که حزب توده غیرقانونی اعلام شد و همه افرادی که در این حزب فعالیت داشتند، مورد پیگرد قرار گرفتند.

به آذین در سال ۱۳۶۳ ترجمه چاپایف اثر دیمتری فورمانوف را از زندان قصر منتشر کرد و تا ۱۳۶۸ در حبس باقی ماند. او پس از آزادی کتاب پژوهشی بر دریاکنار مثنوی، دید و دریافت و مجموعه‌داستان مانگدیم و خورشیدچهر را منتشر کرد.

‌ترجمه نمایشنامه فاوست اثر گوته، نمایشنامه شاه‌لیر اثر ویلیام شکسپیر، داستان اولن اشپیگل اثر شارل دکوستر و مجموعه‌داستان سایه‌های باغ، چال، دوخواهر، مادرخوانده و داستان چونان‌که در آینه‌ای شکسته، آثاری هستند که در دهه پایانی عمر به آذین منتشر شده‌اند اما کم نیستند آثار او که مجوز چاپ را هرگز دریافت نکردند.

۱۱ خرداد ماه ۱۳۸۵، محمد اعتمادزاده، مشهور به م.ا به آذین، به دلیل ایست قلبی و پس از رنج جسمی بسیاری که متحمل شده بود، دار فانی را وداع گفت و در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شد.