تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۳

 تهران - ایرنا - ترامپ هفته گذشته وارد چالش جدید شد؛ چالش توئیتر! ترامپ مانند بسیاری از سیاستمداران تمایل دارد تا از منافع شبکه‌های اجتماعی برای رساندن نیت‌ها و خواست‌های خود به مخاطبان‌اش بهره بگیرد؛ ولی دوست ندارد تا به صورت متقابل صدای آن‌ها را نیز بشنود.

ترامپ نماد سیاستمداران پیری است که هنوز دل‌داده رسانه‌هایی هستند مانند تلویزیون؛ یعنی جایی که نماد یک‌سویه حرف‌زدن است! ترامپ و همه آن سیاستمداران عصر تلویزیون هنوز شیفته آن هستند که حرف‌هایشان را به اجبار به مخاطب خود برسانند؛ اما صدای نارضایتی مخاطبان حداکثر به تغییر کانال تلویزیونی‌شان بیانجامد! به همین دلیل است که ترامپ، مانند تمام آن سیاستمداران مشابه‌اش در سراسر جهان، تعطیلی توییتر را حق خود می‌داند!

ترامپ شاید بیش از هر سیاستمدار دیگری از توییتر بهره می‌برد؛ چرا که قدرت این شبکه اجتماعی را می‌داند؛ اما حاضر نیست تا پیامدهای آن را بپذیرد. ترامپیسیم بیش از شخص خود ترامپ، یک شیوه برخورد سیاستمداران با شبکه اجتماعی است. چالش ترامپیسم با شبکه اجتماعی در نگاه نخست در ۲ نکته خلاصه می‌شد:

۱ - ترامپیسم تنها ارتباط موثر سیاسی را در یک ارتباط یک‌سویه خلاصه می‌کند، برای رساندن حرف‌هایش به دیگران.

۲ - ترامپیسم در برابر شبکه اجتماعی گیج است. نه می‌تواند از منافع‌اش سود نبرد و نه می‌تواند پیامدهایش را بپذیرد. این گیجی باعث می‌شود تا ندانند چه باید کرد؛ به همین دلیل حتی تهدیدهایش نیز خالی از معناست.

کسی که از شبکه اجتماعی می‌ترسد؛ تنها خودش را از این دنیا حذف می‌کند و نه دیگران را؛ چالش ترامپیسم در رسانه از همین نقطه آغاز می‌شود؛ یعنی حذف‌ناپذیری شبکه اجتماعی از دنیای مردم.

اما به نظر می‌رسد چالش بزرگ‌تری از این ۲ مورد نیز این روزها گریبان‌گیر ترامپ است.

چالش دموکراسی‌سازی اقتصاد

شبکه‌های اجتماعی بالاترین نماد تمرکززدایی در قدرت است. جایی که سیاستمدار مجبور است تا قدرت خود را با دیگران تقسیم کند؛ دیگرانی که حتی ممکن است برخلاف او نه منتخب رای‌گیری‌ها باشند و نه حتی بازیگر عرصه سیاست.

اما دموکراسی از جایی تقویت می‌شود که برای دیگران گزینه بدیل زاییده می‌شود. تا زمانی که تنها شانس و گزینه یک فرد پذیرفتن قواعدی باشد که بر او تحمیل شده است؛ دموکراسی شکل نمی‌گیرد. دموکراسی از جایی آغاز می‌شود که شهروند یا کسب‌وکار شانس انتخاب دیگر را می‌یابد؛ یعنی جایی که می‌تواند به غیر از شما انتخاب دیگری داشته باشد.

کسب‌وکارهای دنیای قدیم وابسته به مکان بودند. احتمال این که یک کشاورز یا یک معدن یا یک صنعت مانند بنز بتواند به سادگی کارخانه‌ها و بخش‌های مختلف شرکت‌اش را به فراسوی مرزهای آلمان ببرد؛ یعنی او بدیل دیگری برای انتخاب ندارد؛ یعنی باید قواعد و قوانین سرزمین میزبان خود را کم یا زیاد بپذیرد.

اما وقتی توماس جارزومبک (Thomas Jarzombek) مسئول حوزه استارت‌آپ‌ها و فناوری در وزارت اقتصاد و انرژی آلمان با انتشار یک توییت خطاب به شبکه اجتماعی توییتر و جک دورسی (مدیرعامل توییتر) به جک، ترامپ و شاید همه ما یک نکته را یادآوری می‌کند:

«جک و توییتر؛ شما را به آلمان دعوت می‌کنم چراکه شما در اینجا قادر خواهید بود آزادانه به انتقاد از دولت پرداخته همان‌طور که می‌توانید با اخبار جعلی خشونت‌آمیز بجنگید. ما اکوسیستم استارت‌آپی و فناوری قابل‌توجهی داریم، شرکت شما می‌تواند یک مکمل عالی برای آن باشد و من می‌توانم هر دری را به روی شما بگشایم».

توییتی که البته دونالد ترامپ را نیز منشن کرده بود!

تفاوت کسب‌کارهای دنیای اقتصاد دیجیتال و شاید بهتر باشد بگوییم دنیای آینده، همین نکته است: آن‌ها به غیر از سرزمین میزبان خود می‌توانند به سادگی سرزمین خود را تغییر دهند. کسب‌وکارها حالا بدیل‌های دیگری دارند؛ بدیل‌هایی که شاید برای سیاستمداران ترامپیست یک چالش جدیدتر است: «می‌توانی قوانین خود را انتخاب کنی».

در دنیای آینده باید سیاستمداران یاد بگیرند که حالا چالش فقط شنیدن حرف دیگران و ناسزاهای آن‌ها نیست؛ بلکه چالش بزرگ‌تر آن است که شرکت‌ها می‌توانند شما را ترک کنند پس فقط به یک ناسزا ختم نمی‌شود چون آن‌ها درآمد ملی، اشتغال و حتی شانس موفقیت یک اکوسیستم را کاهش می‌دهند.

شبکه‌های اجتماعی تبدیل به نهادهایی شده‌اند که سیاستمداران را به چالش می‌کشاند. اصلی‌ترین وجه فراموش‌شده‌ای که سیاستمداران نیاز به آن دارند پذیرش یک اصل تازه است: تغییر چارچوب‌های ذهنی برای تمرکززدایی.