معمولا عرفا در همان عرصه عملی فعال هستند، اما امام (ره) در هر دو عرصه کار و تلاش کرد. برای مثال، ایشان عارف، فقیه و سیاستمدار هستند این در حالی است که معمولا فقها روابط خوبی با عرفا ندارند و عرفا هم خیلی فقها را قبول ندارند و هر دوی اینها (عرفا و فقها) روابط چندان مناسبی با عرصه سیاست ندارند. در این فضا، این پرسش مطرح میشود که چگونه عرفان، سیاست و فقه در یک شخص جمع میشود، از این ابعاد مختلف شخصیتی را در زندگی امام بسیار داریم که میتوانیم بگوییم همه اینها میتواند برای نسل امروز چهره و شخصیتی جامع را مطرح کند.
برخی معتقدند که عرفان رویکردی آخرتگرا دارد و توجهی به امور دنیایی از جمله حوزه سیاست ندارد و توجه به سیاست شان پایینی برای عرفا محسوب میشود. چه آنکه گام نهادن در مسیر سیر و سلوک عرفانی و شکلگیری روحیات عرفانی در افراد، شخصیتی میسازد که با رجال سیاسی رایج تفاوت بسیار دارد. عارف کسی است که از دنیا و متعلقات آن بریده است و به کشمکشها و هیاهوهای این دنیا بیاعتناست. او همه عالم مادی را به هیچ میانگارد و در عزلت، هماره به ذکر و عبادت خدا مشغول است و از هر فکر یا عملی که باعث آلودگی به امور دنیایی شود. این در حالی است که سیاستمدار، تنها به این دنیا میاندیشد و دغدغهاش پیشافتادن از رقبا و حریفان است. او مجبور است با خونسردی تصمیمهایی بگیرد که گاه به خونریزی و قربانیشدن انسانها منجر میشود.
حال سوال این است که چگونه عرفان وسیاست دراندیشه امام خمینی با یکدیگر جمع شدهاند. درپاسخ به این سوال باید گفت که امام خمینی(ره) ازجمله کسانی است که بر رابطه عرفان و سیاست تأکید دارد و بیگمان جنبه عرفانی زندگی امام پیچیدهترین جنبه شخصیت و زندگی ایشان است.
ایشان با ارائه تعریفی از سیاست و عرفان، این دو را با هم مرتبط میکند و میگوید: خیال کردهاند ـ یک دسته زیادی ـ که معنای عرفان عبارت این است که برای انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سَری حرکت دهد و یک رقصی بکند. اینها معنی عرفان است!؟ خیال کردهاند کسی عارف است که کناره بگیرد؛ یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی کند. [۱]
امام میافزاید این کار مطابق با سیره ائمه نیست و کسانی چون ابراهیم و موسی، حضرت محمد(ص) و امیرالمومنین(ع) هم عرفان داشتند و هم وارد سیاست و کار خلق شدند.
امام معتقد است اندیشهای که از نور معرفت خدا روشن شد، باید نورش را به جامعه نیز بازتاباند تا همگان از آن بهرهمند شوند. سپس میافزاید: نه گوشهگیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشکیل حکومت شاهد گسستن از حق [بلکه] میزان در اعمال، انگیزههای آنهاست. [۲]
امام خمینی به صراحت به پیوند میان عرفان و سیاست اشاره میکند: در سیره الهی لازم نیست انسان یک گوشهای بنشیند و بگوید من میخواهم سیر الی الله داشته باشم. سیر الی الله همان سیره و روش انبیا خصوصاً پیامبر اسلام و ائمه معصومین است که در عین حالیکه در جنگ وارد میشدند و میکشتند و کشته میدادند و حکومت میکردند، هرچیز سیر الی الله بود. اینطور نبود آنروز که حضرت امیر مشغول است، سیر الی الله نباشد [و] فقط هنگامی که نماز میخواند، سیر الی الله باشد؛ هردویش سیر الی الله بود. لذا پیغمبر میفرماید ضربت حضرت علی در روز خندق افضل از عبادت ثقلین است. [۳]
در واقع امام خمینی براساس این دیدگاه عرفانی، تفکیک بین دنیا و آخرت را رد میکند: گمان نباید بشودکه اسلام آمده است برای اینکه دنیا را اداره بکند، یا آمده است فقط برای اینکه مردم را متوجه آخرت بکند، یا آمده است که [فقط] مردم را آشنای به معارف الهیه بکند، و محدودکردن ـ هرچه باشد ـ خلاف واقعیت است. انسان غیرمحدود است؛ مربی انسان غیرمحدود است؛ نسخه تربیت انسان که قرآن است، غیرمحدود است. [۴]
امام در نامهای به فرزندش مرحوم حاج سید احمد خمینی، جوهر عرفان را «انگیزه الهی داشتن» میداند و فرزند خود را تشویق میکند که هم به خلق خدا خدمت کند و هم راه تهذیب و تزکیه را بپوید؛ سیرهای که آن را طریق صالحان مینامد. در این نامه آمده است:
«آنچه گفتم، بدان معنا نیست که خود را از خدمت به جامعۀ کنار کشد و گوشهگیر و کل برخلقالله باشی، که این از صفات جاهلان متنسک است، یا درویشان دکاندار. سیره انبیای عظام صلی الله علی نبینا وعلیهم اجمعین و ائمه اطهار علیهم السلام ـ که سرآمد عارفان بالله و وارستگان از هر قید و بند و وابستگان به ساحت الهی در قیام به همة قوا علیه حکومتهای طاغوتی و فرعونهای زمان بوده و در اجرای عدالت در جهان رنجها وکوششها کردهاند ـ به ما درسهایی میدهد که اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم، راهگشایمان خواهد بود (من اصبح و لم یهتم به امور المسلمین فلیس مسلم). پسرم! نه گوشهگیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشکیل حکومتْ شاهد گسستن از حق، [بلکه] میزان در اعمال، انگیزة آنهاست. چهبسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دامگستر به آنچه مناسب اوست ـ چون خودبینی و غرور و خودخواهی، عجب و بزرگبینی و تحقیر خلق الله و شرک خفی و امثال اینها ـ او را از حق به دور و به شرک میکشاند و چهبسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی، به سوی قرب حق نایل شود؛ چون داوود نبی، سلیمان و پیامبر ـ علیهماالسلام ـ و بالاتر و والاتر چون نبیاکرم ـ علیه و اله و سلم ـ و خلیفه برحقش علی ابن ابیطالب ـ علیه السلام ـ و چون حضرت مهدی ـ ارواحنا لمقدمه الفدا ـ در عصر حکومت جهانیاش، پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هرقدر انگیزه به نور و فطرت نزدیکتر باشد، از حجب ـ حتی حجب نور ـ وارستهتر و به مبدأ نور وابستهترند؛ تا آنجا که سخن از وابستگی نیز کفر است. [۵]»
امام در آن نامه خطاب به فرزندش میگوید از زیربار مسئولیتی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است، شانه خالی مکن. همچنین ادامه میدهد که میزان در کارهای انفرادی و اجتماعی قیام لله است و انذار میدهد که کنارهگیری و عزلت، برخلاف سیره انبیاست. [۶]
امام خمینی رسیدن به محبوب را از میان جامعه و متن مردم میداند، اما با اینهمه، اساس اندیشه او خدامحوری است.
از نظر امام خمینی، انسان کامل پس از طی مراحل چهارگانه عرفانی به مقامی همانند مقام انبیا و ائمه میرسد و عارفی که به مرحله چهارم (من الحق الی الخلق) نرسد و دست خلق را نگیرد، به کمال نرسیده است. ایشان در آداب الصلوه بیان میدارد: سالکی که بخواهد راه به حقیقت پیدا کند، باید رحمتهای حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیه و رحیمیه متحقق شود و علامت حصول آن در قلب این است که با چشم عنایت و تلطف به بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح همه را طالب باشد. [۷]
امام خمینی(ره)، عرفان واقعی را آن میدانست که انسان همواره خود را در محضر خدا بداند و خدا را نیز ناظر و حاضر بر اعمال خود. وی کوشید این نوع نگاه عرفانی را حتی در میان سیاستمداران سریان دهد. برای مثال، وی خطاب به مسئولان کشور فرمود: «همه مورد امتحان خدا هستند. آن وقتی که قلم به دست میگیرید، بدانید در محضر خدا گرفتهاید. آنوقتی که میخواهید تکلم کنید، زبان شما، قلب شما، چشم شما، گوش شما در محضر خداست. عالم محضر خداست؛ در محضر خدا معصیت نکنید. [۸] بر همه اشخاصی که قلم در دستشان است و زبان گویا دارند، میخواهیم سفارش کنیم که متوجه باشند که قلم آنها، زبان آنها در حضور خداست؛ فردا مواخذه دارد. [۹]»
امام حتی با چنین نگاه عرفانی به قدرت مینگریست؛ چنانکه در شرح دعای سحر میفرماید: «قدرت وسیلهای برای تثبیت حقانیت و استقرار نظام حق است. تنها قدرتی میتواند حقانیت حق را در عوالم انسانی تحقق بخشد... که سررشتهاش به ذات حق منتهی میشود که کامل و بیواسطه است... قدرت از امهات صفات الهی است.» [۱۰]
امام با نگرش خاص عرفانی خود، به میان خلق آمد و به اصلاح آنان پرداخت و قیام برای خدا را مطرح نمود. در واقع سیره او نشان داد دین عارفانه دینی نیست که تنها خود را راحت کند، بلکه میخواهد وضع همه انسانها را در این دنیا اصلاح نماید. از اینرو در پیوندی که میان دین و سیاست برقرار میکند، سیاست به معنویت دینْ مزین میشود. او برپایه این مبانی، از سیاستی معنویتگرا و اخلاقی دفاع میکند و امر سیاسی را امری الهی میداند که در گرو پیروی از ائمه اطهار و در راستای قرب به حق است.
در مجموع دیدگاههای خاص عرفانی امام وتعریف خاص وی از عرفان به معنای انگیزه الهی داشتن و احساس حضور درمحضر الهی وپیروی از سیره پیامبر وائمه، موجب شد تا ایشان مغایرتی بین عمل سیاسی واعمال عبادی نبیند و درواقع سیاست را نیز نوعی عبادت وتکلیف وظایف الهی بشمارد واین انگیزه موجب میشود تا سیاست نیز شکل عبادی پیدا کند و هر دو عمل به تکلیف باشند و لذا عمل سیاسی نیز نوعی عمل عرفانی و درمسیر سیر من الخلق الی الحق است.
[۱]. روحالله موسویخمینی (امام)، صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۱۱۶ و ۱۱۷.
[۲]. روحالله موسویخمینی (امام)، نقطه عطف، ص ۱۵.
[۳]. روحالله موسویخمینی (امام)، صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۴۹۸.
[۴]. همان، ج ۱۲، ص ۴۲۲.
[۵]. روحالله موسویخمینی (امام)، نقطه عطف، ص ۱۶ ـ ۱۴.
[۶]. همان.
[۷]. روحالله موسویخمینی (امام)، آداب الصلوه، ص ۸۴.
[۸]. روحالله موسویخمینی (امام)، صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۶۱.
[۹]. همان، ج ۲۰، ص ۱۲۷.
[۱۰]. روحالله موسویخمینی (امام)، شرح دعای سحر، تهران: نشر فیض کاشانی، ۱۳۷۶ ص ۱۵۲.
*استاد پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی