تهران- ایرنا- مجموعه داستان «آه ای مامان» نوشته «احمد حسن‌زاده» سرشار از قهرمان‌های شکست‌خورده‌ای است که با لحنی آمیخته با شوخ‌طبعی تلخ‌گونه فروپاشی انسان‌ تنهای معاصر را روایت می‌کند.

هیئت داوران دوره‌های نوزدهم و بیستم جایزه مهرگان ادب در بخش مجموعه‌داستان کوتاه از میان هفت مجموعه داستان راه یافته به مرحله نهایی با اکثریت آرا مجموعه داستان آه ای مامان نوشته احمد حسن‌زاده از نشر نون را به دلیل تاثیر پیرامتن‌هایی مانند عناوین داستانی و فصل‌بندی در خوانش اثر و ایجاد روایتی ناگفته به منظور فعال کردن نقش مخاطب، شباهت ساختار و معنا به لحاظ دستور زبانی و مفهوم‌سازی که نمایانگر ارتباط اثر با هستی‌شناسی انسان است، انتخاب دقیق واژه‌ها و دلالت‌مندی آن‌ها در ساختار کلی اثر، رابطه بینامتنی با آثار کلاسیک جهان، ایجاد تغییر شناختی به واسطه هنجارشکنی‌های زبانی و مفهومی، به عنوان بهترین مجموعه داستان کوتاه انتخاب کرده و شایسته دریافت تندیس مهرگان ادب، جایزه نقدی و لوح تقدیر دانست.

در این مجموعه ۱۱ داستان کوتاه به‌نام‌های مامانخانه، هملت مامان، شیارها، آمریکا، آه ای مامان، وقتی مادر تنهایم گذاشت، مرگ بابا فراموش کرد و...، ژنرال، نوک سیبل، پناهگاه، آه ای رفیق و لکه را می‌خوانیم که همگی از یک فضای کلی مشترک برخوردارند؛ پس از شکست، پس از فروپاشی و پس از پایان.

مادر وجه اشتراک دیگر تمام داستان هاست، مادری که می تواند الهامی از مام وطن باشد، داستان از زبان پسری روایت می شود که دچار از خودبیگانگی شده و در هر سنی روایتی از مادر دارد و در میانه های داستان ها از زوایه همان نگاه به مادر به بقیه اعضای خانواده از جمله پدر، خواهر، دایی و غیره هم گریزی می زند.

داستان های پس از شکست و راه به جایی نبردن که به نوعی در تمام شخصیت های داستان مشترک است و نویسنده چمدان هایی از انبوه را در سرنوشت آدمیان داستان که می توان به عموم افراد جامعه فعلی تعمیم داد، ترسیم می کند و مهاجرت به عنوان یکی از تصورات و یا راه حل واقعی اندیشیده شده از سوی این قهرمانان مطرح می شود، مهاجرتی اجباری یا اختیاری که البته عموما درمانگر هم نیست. 

داستان مامانخانه این‌طور شروع می‌شود:

وقتی من و مامان آن‌جا بودیم و از قبل هم بودیم و اصلا از اول بودیم و حالا هم هستیم انگار و همیشه هم، یعنی از همان اول درها بسته بود. پنجره‌ها بسته بود. پشت نرده، درها و پنجره‌ها توری داشت. پشت آن حیاط و یک استخر کوچک خالی بود دور استخر ده تا درخت بی‌خاصیت هم بود. من و مامان از پشت درها و پنجره‌های بسته می‌دیدیمشان. ما پشت درها بودیم، پشت پنجره‌ها بودیم. پشت توری‌های فلزی. من و مامان به تصویر آن‌ها نگاه می‌کردیم که پشت پنجره پیدا بود. ما انعکاس نور فلرهای گاز و نفت را هم روی شیشه‌ها که پشتش توری‌های فلزی بود می‌دیدیم. می‌دیدیم که جایی دور، خیلی دور میان دشت‌های گچساران شعله می‌کشیدند.

یکی از دلایل مهم توجه هیئت داوران جایزه مهرگان در مورد آه ای مامان وجه تکنیکی این مجموعه داستانی بود، این داستان از منظر تکنیکی از جزء به کل حرکت می کند و به گسترش محتوا می رسد؛ بیماری مادر در این روایات به خاطر آوردن است و راوی می کوشد کاری کند که مادر به خاطر نیاورد.

در پشت جلد این کتاب می خوانیم:

این زن، توی این سن، همینطور الکی الکی شروع می‌کند به بازی کردن مثل بچه‌ها. اصلا هم کاری ندارد کسی باشد یا نه. وقتی می‌خواهد بازی کند، خودم برایش موسیقی می‌گذارم و می‌نشینم تماشایش می‌کنم و بغض گلویم را می‌گیرد. جوری می‌رود توی کوک موسیقی که نگو. اول دست‌هاش را مثل بال‌های پروانه  بالا و پایین می‌کند. درست مثل بچه‌های کوچک. خیلی معصومانه. بعد هم شروع می‌کند و با انگشت‌های هر دو دست شکلک می‌سازد. مثلا قلب می‌سازد یا یک جور حشره خیالی یا چهارپایی که در حال دویدن است و یا دو انگشت دستش را راه می‌برد روی پایش، مثل بچه‌ها، وقتی راه رفتن آدمیزاد را تقلید می‌کنند. من هم می‌نشینم نگاهش می‌کنم. اصلا کاری به کارش ندارم. این طور مواقع است که حالت چشم‌هایش مثل چند سال قبل، وقتی بابا و آبجی زنده بودند و تو هم بودی می‌شود. وقتی سرحال بود. خیلی این نگاهش را دوست دارم. این کار خوشحالش می‌کند. باید ببینی‌اش.  مامان دارد به شعله‌ها نگاه می‌کند. از این‌جا که من می‌بینم، مامان خیلی نحیف است. او در طول این سال‌ها نحیف شده‌است. این سال‌ها، وقتی همه‌چیز ابتدا پرشتاب بود و بعد، آرام‌آرام به تعویق افتاد. اما همۀ این‌ها مانع از آگاهی من نسبت به شناخت نشانه‌های آغاز فاجعه نمی‌شود. خب، حالا مامان دارد از عشق گذر می‌کند و به بابا می‌رسد. به‌ وقتی‌که بابا بود. وقتی جوان و عاشق و خوشحال بودند. الان مامان با بابا است. مثل همیشه، حالا چشمان مامان دارد قرمز می‌شود. دارد از این‌جا به شعله‌ها نگاه می‌کند. بابا چند سال زیر شعله‌ها و روی لوله‌ها و کنار چاه‌های نفت و گاز کار کرد؟...

بریده دیگری از کتاب:

چه برفی می بارد و من هم مثل مامان عاشق برفم. مامان همیشه می گفت: «دختر باید مثل برف باشه» دانه های پنبه ای، سفید، بی وزن و بازیگوش برف همه جا هستند. احساس می کنم توی حمام هم برف می بارد. با وجود لختی، هیچ احساس سرما نمی کنم. دست را به لبۀ وان تکیه می دهم. این طور که دراز کشیده ام، مربع کوچک پنجره، روبرویم قرار دارد. آن بالا، به فاصلۀ یک وجب زیر سقف. بیرون را نگاه می کنم. انگار از آسمان مروارید می بارد. این را هم مامان می گفت. می گفت: ببین! مثل مرواریده، دخترهم باید مثل مروارید باشه...

این مجموعه در سال ۹۶ در ۱۱۲ صفحه نگارش و از سوی نشر نون منتشر و تاکنون به چاپ ششم رسیده است. حسن زاده متولد ۱۳۶۰ گچساران است. او قبل از آه ای مامان مجموعه داستان مستر جیکاک (۹۵، نشر نیماژ) را نوشت که برنده جایزه ادبی هفت‌اقلیم شد. اخیرا نیز اولین رمان این داستان نویس جوان کشور با عنوان خیال باز (۹۸، نشر نون) راهی بازار شد که در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید.