آقای نذری! برای آغاز گفتوگو، در ابتدا بگویید که شما در چگونه فضایی متولد شدید و رشد کردید؟
من در سال ۱۹۴۶ در جمهوری تاجیکستان، ولایت ختلان، ناحیه خاولینگ، روستای نورا بهدنیا آمدم. اصلا ما از دروازه بدخشان هستیم که در سال ۱۹۳۹ کوچ بستیم و در اینجا مسکن گرفتیم و من متولد شدم. دو سال در آنجا تعلیم گرفتم تا آنکه کوچ بستیم و به مرکز تاجیکستان، شهر نازنینِ دوشنبه آمدیم.
پدرتان چه شغلی داشت؟
پدرم روحانی و قاری و حافظ قرآن بود و استاد درودگری بود.
پس در خانه پدریتان کتاب هم بود.
بله، بود. در خانه ما از اول کتاب بودم. یادم میآید وقتی هنوز جوانکی بودم و دانشگاهی نبودم، روضهالشهدا را خوانده بودم. البته بعضی آثار دینی را تعلیم میدادند و طرز تعلیم هم اینگونه بود که از «هفت یکِ» قرآن شروع میکردند که در نماز میخوانند. اضافه کنم که هَفت یک یا سُبع (به معنای یک هفتم)، برای اشاره به بخشهای هفتگانه قرآن بهکار میرود و جمع آن را اسباعالقرآن میگویند. هَفت یک در مکتبخانههای آسیای میانه به کودکان آموزش داده میشد. قاریان قدیم، قرآن را هفت بخش کرده در هر روز یک بخش و هر هفته یکبار قرآن را قرائت میکردند. بعد از خواندن «هفت یک» قرآن، چهار کتاب شعر ساده فارسی که بیشترش شعر شیخ فریدالدین عطار است تعلیم میدادند و بعد از عطار که نظم سادهای دارد، به حافظ روی میآوردیم. طرز تعلیم مدارس بخارا و سمرقند و ماوراءالنهر اینگونه بود. بعد از شیخ عطار، حافظ خواندنش آسانتر بود و بعد از او، میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی. او یکی از برجستهترین شاعران حوزه هند است که وارد حوزه علمی و ادبی ایران شد و چنان کرد که مردمِ شبهقاره و ماوراءالنهر و خراسان، سبک هندی را با عنوان سبک بیدلی نام میبرند و در گذشته مردم چنان واله و شیدای بیدل بودند که همه میخواستند بیدلگونه شعر بگویند.
چه سالی به مدرسه رفتید؟
سال ۱۹۵۳.
در مدرسه خط فارسی بود؟
خیر.تا سال ۱۹۲۹ فارسی رایج بود و از آن زمان به بعد متاسفانه حروف لاتین رواج یافت و از سال ۱۹۴۰ خط سیریلیک برقرار شد. کاری زشت که نباید میشد.
چرا فارسی کنار گذاشته شد؟
دستاندرکارانِ آن زمان همه یک نظر داشتند و این کار را هم کردند و از اصل خود دور شدیم و متاسفانه کار خیری هم نبود. در نتیجه امروز تعلیم در مدارس و دانشگاهها به سیریلیک است
چه زمانی به دوشنبه رفتید؟
در ده سالگی کوچ بستیم و به دوشنبه آمدیم و همه فعالیت من در دوشنبه صورت گرفت. هم دبستان و هم دبیرستان را در دوشنبه ختم کردم. طرز تعلیم اسپرانتو را یاد گرفتم. خوشبختانه آن زمان در مکتبها تعلیم خوب میدادند. علم بود، معرفت بود، دانش بود و افسوس که از حروف فارسی برکنار ماندند. من در مجلسی در ترکیه، در آنتالیا با یکی از دانشمندان عمردیده صحبت میکردم و گله میکرد کاری که ترکها انجام دادند و از حروف فارسی به لاتین برگشتند چندان خوش نبود و این غلط ما بود که از اصلِ خود برگشتیم. ما تاریخ تمدن بیش از ۱۳۰۰ ساله داشتیم و نباید این کار را میکردیم. آتاتورک در آنجا کرد و در تاجیکستان هم برخی این بیاندیشگی را کردند و خط را به سیریلیک تغییر دادند. بچهها در بسیاری از مکاتب حروف فارسی را میخواندند و امیدوارم بتوانیم آن را تغییر دهیم. نیت داریم که اینگونه شود.
در دانشگاه به سراغ چه رشتهای رفتید؟
البته دانشگاه آن زمان دانشجو شدن سخت بود.
چرا؟
چون دانشجو باید واقعا دانش را طلب میکرد. در یک جا امکان داشت مثلا ۳۰ نفر متقاضی باشند و فقط یک نفر قبول میشد و واقعا دانش را ختم کردیم.
چه رشتهای؟
رشته زبان و ادبیات با حروف سیریلیک. سال ۱۹۶۳ وارد شدم و سال ۱۹۶۸ دانشگاه را ختم کردم. آن زمان هرکس به سراغ اسپرانتو نمیرفت چون کاری اندک نبود. آنها دانش طلب میکردند.
دکترای خود را در چه سالی دریافت کردید؟
در سال ۱۹۷۴ از رساله دکتری خود با عنوان «مکتبی شیرازی و داستان لیلی و مجنون» دفاع کردم. وقتی به پژوهشگاه شرقشناسی رفتم، ۱۵ نفر برای ۳ موقعیت متقاضی بودند که من هم قبول شدم. مایه افتخار بود. به مرور، خادم علمی خرد و بعد کلان و بعد پیشبَر شدم. از ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ رئیس اتحادیه موزههای ادبی آکادمی علوم شوروی و از ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۷ رئیس پژوهشگاه شرقشناسی تاجیکستان بودم. در این زمان، یک نفر دیگر را به جای من آوردند و برکنارم کردند اما دوباره، در سال ۲۰۱۶ همان پژوهشگاه از من درخواست کرد و رئیس مرکز میراث خطی پژوهشگاه شرقشناسی آکادمی علوم تاجیکستان شدم. ما در آنجا گنجینه بسیار خوبی داریم که حاوی کتب برجسته و مهم است. در امور نسخ خطی کارهای علمی زیادی کردیم و عاقبت کار چنان شد که با علم امروز، محیط هم ما را قبول دارد. برای مردم ما همیشه اینگونه بوده و هست که اهل علم، به علم خودش افتخار میکرد و روحانیت، دانشمند، خردمند، هنرمند خیلی مقامش بالا بود.
چه میزان نسخ خطی فارسی در تاجیکستان وجود دارد؟
در این چند سال، خوشبختانه ذخیره ما زیاد شد و در این زمینه، با ایران و کشورهای عربی رابطه حسنه داشته و همکاری کردهایم و مثلا فهرست نسخههای خطی را با هم تهیه کردیم. ما در ایران با کتابخانه ملی و کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی ارتباط خیلی خوبی داریم. چون در این میان، بعضی نسخ خطی انحصارا در تاجیکستان در دست ما بود. خوشبختانه مرکز میراث خطی دارد فعالیت میکند و دانشمندان میآیند و همکاری دارند و در زمینه نسخههای خطی نیت داریم کار را رواج دهیم.
فردوسی را میگویند اگر او و شاهنامهاش نبود، شاید امروز نانم و نشانی از زبان فارسی باقی نبود. از آنسو، سعدی را خواندهاین که شعرش چنان بود که برپایه روایت ابنبطوطه، قایقرانی را در چین دید که شعر او را به فارسی میخواند. شما کدامیک را تاثیرگذارتر در حفظ و اشاعه زبان فارسی میدانید؟
هریک نقش خود را دارد. فردوسی بیهوده نگفته که: «عجم زنده کردم بدین پارسی». حضرت سعدی هم مانند او جایگاهی چنین دارد. ما اهل یک کشور یعنی ایران بزرگ بودیم اما تقدیر چنین کرد که پارهپاره شدیم وگرنه یک زبان داشتیم؛ فارسی و دَری و تاجیکی و پهلوی و پهلوانی همه یکی است و زبان بیشک، زبان فارسی است. مثلا حافظ میگوید: «ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه/ که لطف طبع و سخن گفتن دری داند». خودِ او به دری میگوید و جایی دیگر به پارسی. ایرانی و تاجیک، ما همه یک قوم هستیم. مولانا جلالالدین محمد گفته: «ترک و تاجیک و عرب گر عاشقند/ همرهند از روی معنی در صواب»؛ یعنی بسیار اقوامی که تکیه بر فارسی دارند از بلوچ تا کرد، هرچند فارسیای که دارند مانند هم نیست اما ریشه در ایرانیت دارد. از اینکه ما را ایرانی خطاب کنند هیچ نمیرنجیم. برادران ایرانی ما هم اگر تاجیک خطابشان کردند نرنجند. سعدی در شناخت زبان فارسی نقشی بیبدیل دارد. بیشک سلاطین ترک و هند فرزندان خود را گلستان سعدی تعلیم میدادند که زبان فارسی بیاموزند و شیرینتر و فصیحتر از آن نیست که پیغمبر غزل خطابش میکنند البته شاهنامه هم، همیشه جزء جداییناپذیر همه ملل فارسیزبانان بوده و هست. ما بزرگ زیاد داریم و هر بزرگ در مقام خود دارای شأن است. در میان همه، رودکی بیشک پایهگذار ادبیات فارسی و تاجیکی است.
از ایران بزرگ نام بردید. چرا این ایران، تکهتکه شد؟
سعدی میگوید: «جز به خردمند مفرما عمل/ گرچه عمل کار خردمند نیست». یعنی خیلیها آمدهاند که نتوانستهاند ایرانِ بزرگ را نگاه دارند. اقوام اجنبی وارد شدهاند؛ سلجوقیان و قرهخانیان و چنگیز و تیمور آمدند و کشور را پاره پاره کردند در نتیجه از نظر سیاسی به هم ریخت و خراسان و ماوراءالنهر هم گرفتار شد. بعد از تیموریها، شیبانیهای ازبک آمدند که مغول هستند و جای آنها را اشترخانیهای چنگیزی گرفتند و دیگر آن شکوه و حشمت دوره سامانی در قرن نه و ده میلادی از دست رفت. آن زمان که آثار برجسته میآفریدیم و آن زمان که ابنسینا و ابوریحان بیرونی با زبان فارسی آثار برجسته خود را ایجاد کردند و مثلا محمدبنجریر طبری، قرآن مجید را به فارسی برگرداند و اسماعیل جرجانی، ذخیره خوارزمشاهی را نوشت و در قرن ۱۱ میلادی به عربی برگردانده شد و چنان است که تا امروز هم در دانشگاه الازهر مصر، در باب طب تعلیم داده میشود. ما باید افتخار کنیم به مفاخری چون ابنسینا و بیرونی و فارابی و جرجانی و... که بزرگترین شخصیتها برای ما هستند. باید افتخار کنیم که برجستهترین شخصیتها، شکوه و حشمت زبان فارسی را حفط کردند و اینکه مثلا نظامی، بزرگترین شخصیت در آذربایجان بود. اینجا به جای تأسف، باید شادی کنیم که این سرزمین، چنین فرزندان بزرگ و شایستهای دارد. زبان فارسی و دری و تاجیکی و پهلوانی زبان معاشرت ملتها از تبت و چین و شبهقاره تا ماوراءالنهر و آسیای صغیر و بالکان و مصر بوده و همه پارسیگوی بودند. با این زبان اثری ایجاد کردند که به آن صحبت میکنیم و خوشبخت هستیم که دارای چنین فرهنگ و تمدن و ادبیاتی هستیم.
اما در شوروی و ترکیه و حتی چین و کشورهای عربی تلاش شد فارسیزدایی شود. نظر شما چیست؟
این به فضیلت ما سخت وابستگی دارد. در شوروی بازیها پیش میآوردند. کل سرزمین ماوراءالنهر و قفقاز را تکهتکه کردند و همین اتفاق برای این زبان هم افتاد. وقتی من خدمت سربازی میکردم، در سال ۱۹۶۹ روزی اجازه گرفتم تا عشقآباد را تماشا کنم که ۱۱ کیلومتر دورتر از آن، شهر باستانی نسا بود. اطراف کوهستان بود، آنطورکه در سفرنامهها خوانده بودم. دیدم پیرمردی که کلاه ترکمنی بر سر دارد، با پسرش گوسفندان را میچراند. شنیدم گفت عبدالله برو گوسفند را برگردان. او به فارسی صحبت کرد و من آهسته خود را به او نزدیک کردم و پرسیدم تو کدام ملتی گفت ترکمن، بعد پرسیدم این جمله را به چه زبانی گفتی و او پاسخ داد این زبان خانوادگی ماست. این فارسی است که در زمان کمی به ترکمنی تغییر یافت. در سیاستنامه خواجه نظامالملک طوسی هم قصهای دارد که در مسیر نیشابور به بخارا، راه را غلط میرود و سر از ترکمنصحرا و ترکمنانِ بادیهنشین درمیآورد و راهنمایی میگیرد. این یعنی این همه بیشک قلمرو زبان فارسی و تاجیکی و دری و پهلوی بوده است. خارجیها هم که دیدند در برابرشان زبان نابی است که تجسمگر تمدن عالم است خواستند از آن بالاتر باشند و متاسفانه حاکمان هم بازی خوردند. وقتی به قول عنصری: «غزل رودکیوار نیکو بُوَد/ غزلهای من رودکیوار نیست»، یعنی سخن رودکیوار نیکوست به این معنا که گهواره شعر فارسی که مردم قبول ندارند سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر است و در اینجا هم هرکس اینها را مال خود میداند. باشد مال آنها لکن نزاکت و لطافت و شیرینی این زبان را باید نگاه داریم. مثلا در اروپا دیدم ابنسینا را متفکر بزرگ عرب میخوانند یا امام بخاری را. طبیعی است که همین زبان، زبانِ بیرونی و فارابی و جرجانی بود و آنها غلط میگویند. نباید رنجید چون هرکس برای هویتسازی روی به فرزند فرزانه ما می آورد.
درست است که زمانی، عربی زبان علمی بوده است؟
خیر. ابوعلی بلعمی در تاریخ بلعمی آورده منصور سامانی، تمام فقیهان عالم اسلام را پیدا کرد و پرسید روا باشد که قرآن به زبان فارسی برگردانده و خوانده شود و همه فقها جواب دادند روا باشد. چون فارسی بر تازی مقدم است یعنی زبان ما از نظر زمانی مقدمتر است. و این برای ما خیلی گوارا بود هزار سال پیش ابوعلی بلعمی، مترجم کتاب تاریخ طبری و تاریخالرسل گفته است. آنها هرچه میخواهند بگویند اما بیشک بهترین زبانِ نابِ امروز در نثر گلستان سعدی است. از این زبان شیرینتر و گواراتر سراغ نداریم. بهتر از شاهنامه و بوستان و دیوان حافظ یا آثار مولانا و عطار و سنایی کجا میتوان پیدا کرد. البته بین ما کسانی هستند که تلاش میکنند مقام و مرتبه ما را پایین ببرند. ما باید آنها را راه ندهیم و هُشیار باشیم چون ما صاحبان یک تمدن بزرگ جهانی هستیم.
شما بعضی کشورها شیطنت میکنند و تلاش دارند شخصیتهای ایرانی را مصادره کنند.
حواله هرکس به خدا لکن سر این موضوع باید اندیشه کرد که قریب هزار سال است که زبان فارسیِ ما، زبانِ معاشرتِ ملتها مثلا در شبهقاره هند است یعنی با این زبان حرف میزدند. اجنبی آمد و طی چندصد سال کوشش کردند مقام زبان فارسی را پایین ببرند. محمد اقبال لاهوری، بهترین داننده زبان تاجیکی و فارسی است؛ مرد خردمندی که به ما و شما هشدار میدهد: «ای ز افسون فرنگی بی خبر/ فتنه ها در آستین او نگر// از فریب او اگر خواهی امان/ اشترانش را ز حوض خود بران// حکمتش صد قوم را بیچاره کرد/ وحدت اعرابیان صد پاره کرد». ما باید برادر باشیم و در گرمی و سردی روزگار کنار هم باشیم تا فتنه نشود و وحدت و دوستی و رفاقت و محبت را حفظ کنیم.
پس چرا مثلا ترکیه برای مولانا و قزاقستان برای فارابی و آذربایجان برای نظامی و قطر برای بیرونی و ابنسینا نقشه میکشند که به نام خودشان زنند؟
یک سال پیش در مجلس بزرگداشت مولانا در آنتالیا بودم. از جانب ایران هم اکبر ایرانی بود. مجلس بزرگداشت مولانا بود اما مثنوی و دیوان کبیر را با زبان انگلیسی و تُرکی خواندند که من در سخنرانی خود ایراد گرفتم که بزرگداشت مولاناست. البته چون در آسیای صغیر بود، ترکی میدانست ولی اینجا قلمرو زبان فارسی است و این بیچاره آثار خود را به فارسی ایجاد کرده و اگر بخواهیم روح پاک حضرت مولانا از ما شاد باشد، باید شعر او را به زبان مادریاش بخوانیم و بعد هرکس به هر زبانی خواست دربارهاش سخن بگوید. او برجستهترین شاعر قلمرو زبان فارسی است. پس همه ما باید همراهِ هم باشیم ولی نباید تعصب داشته باشیم و فریب نخوریم. اگرچه امروز همه دارند از آثار غنی ما استفاده میکنند. دانش طبی اروپا را قانونِ ابنسینا یا ذخیره خوارزمشاهیِ جرجانی ساخته است که میتوانیم از آن استفاده کنیم. بگذارید اعراب و اتراک این شخصیتها را مال خود کنند ما خوشحالیم که آنها را به جهانیان دادیم که حالا کسانی پیدا شوند و مصادرهشان کنند؛ شکرانه خدا که ما چنین بزرگانی داریم.
در دورانی، زبان فارسی تکلمکنندگانی از چین تا مصر و از بالکان تا شبهقاره هند داشته است. علت کاهش حوزه نفوذ زبان فارسی را چه میدانید؟
در گلستان حکایتی است که سعدی به کاشغر در چین رفت. عاشقان حضرت سعدی بسیار بودند و اگرچه در آن قسمت چین، زبان اویغوری برقرار بود اما همه شیدای فارسی بودند چون زبان معاشرت فارسی بود. در آن حکایت، یکی عاشق سعدی بود و هر هیئت دیپلماتیک که به آنجا میرفت میگفت من عاشق سعدی هستم و اگر او را ببینم، خدمتش را میکنم. یک نفر سعدی را به او معرفی کرد و بهخاطر سعدی خدمت آن هیات را میکند. هرلحظه اشعار فارسی و عربیِ سعدی را میخواند و شادی میکرد. ما افتخار میکنیم هموطن سعدی هستیم. مثلا در تاجیکستان همه سعدی را متفکر برجسته تاجیک میدانند و صدرالدین عینی را دانشمند ایرانی. گستره زبان فارسی از بیهمتی همه ما چنین محدود شده است. ما باید تجسمبخشِ وحدت و دوستی و یگانگی باشیم. باید همت کنیم و هم را تبلیغ کنیم که صاحبان تمدن بزرگ هستیم. حتی ما جزء قلمرو نوروز هستیم و بزرگش میداریم و حتی به پیشنهاد امامعلی رحمان، رئیسجمهور تاجیکستان، چندی پیش، بزرگداشت کوروش کبیر برگزار شد.
نسل جوان تاجیک چقدر زبان کهن فارسی را میشناسند؟
خوب است. حتی اگر در روستایی در دوردست، پیرزنی را ببینید، حتما برای شما از سعدی و رودکی و باباطاهر و خیام شعری میخواند. جوانان هم پی زبان فارسی هستند. کارهای خیر زیادی شده و دلم میخواهد آهستهآهسته، هرچند مشکل است، به فارسی برگردیم اما بدون تعصب و ما و شما از کارهای کرده هم استفاده کنیم.
مانند همان کاری که شما در حوزه نسخ خطی کردهاید.
بله، دروازه مرکز میراث خطی پژوهشگاه شرقشناسی تاجیکستان ما به روی همه دانشمندان باز است و هرکس بیاید به روی چشم ما جا دارد چون تاجیکستان یک کشور فرهنگی و علمی است. ما حدود ۱۵هزار نسخه خطی داریم که در قلمرو ماوراءالنهر نوشته شدهاند اما از بیشترشان تنها یک نسخه در دنیا وجود دارد.
نمونهای را مثال میزنید؟
مثلا تاریخ همایونمیرزا صادق خواجه گلشنی بخارایی که تنها یک نسخه از آن در دنیا موجود است که ما آن را به سیریلیک برگرداندیم و بینظیر است و امید دارم بهزودی نسخه فارسیاش هم منتشر شود.
روی تصحیح و انتشار میراث خطی هم کار میکنید؟
بله، کار میکنیم. زمانی بود که دیوان حافظ یا رباعیات خیام را در تیراژ ۱۰۰هزار نسخه چاپ میکردیم اما این جداییها از بیهمتی ما شده است.
امروز، ایرانشناسی در تاجیکستان در چه وضعیتی بهسر میبرد؟
امید دارم که آیندهای درخشان دارد. جوانان در حال فعالیت در این عرصه هستند. مسئولیت نسخههای خطی دست ماست و هیچ امکان ندارد کمک نکنیم. خوشبختانه نسل جدید را هم در دانشگاه داریم که در حال تقویت است. در جوانیِ من هم دانشمندان برجستهای بودند و حالا هم رونق دارد اما صدافسوس که علم و معرفت در همهجا در حال از رونق افتادن است. بیشتر نسخ خطی ما در قلمرو هند و پاکستان است چون در زمانیکه در شبهقاره آرامش برقرار بود مردم خراسان و ماوراءالنهر به آنجا روی آورده بودند. همانطور بیدل دهلوی گفته است: «رو به هند آوردن صاحبدلان از بهر چیست؟/ روزگار آیینه را محتاج خاکستر کند». به قول ملکالشعرا بهار که: «مرغ جایی میرود کانجاست آب و دانهای»، ما باید در کشور خودمان آب و دانه را فراهم کنیم تا مرغان و بلبلان و طوطیان پرواز کنند و به اینجا آیند.