رشت - ایرنا - در بحبوحه روزگاران سخت جهانی، زهرواره مرگ رومینا نام تالش را بر سر زبان ها انداخت و ایرنای گیلان برآن شد تا در همراهی عشایر این سرزمین تا ارتفاع سه هزار و یکصد متر از سطح دریا سفر کند تا بداند که پدر رومینا فقط رگه ای تلخ در میان بینش هایی درخشان میان این قوم سراسر فرهنگ، کار، زندگی و دلچسبی بود.

" مرگ هر انسان جانم را می کاهد چرا که من با تمام بشر در هم آمیخته ام" گزین گویه ای از ارنست میلر همینگوی برنده جایزه نوبل و پایه گذار وقایع نگاری ادبی است که بیش از همه وقت در ماجرای مرگ رومینا ۱۳ ساله بدست پدرش معنا یافت و جهان را متاثر کرد؛ چنانکه هنوز با گذشت نزدیک به یکماه از این اتفاق تلخ، ماجرایش خبرساز است.
سفر گروه ایرنای گیلان به رشته کوه های تالش و همراه شدن با عشایر تا ارتفاع سه هزار و یکصد متر از سطح دریا از آنجا شروع شد که کاملیا رشیدی کارشناس ارشد برنامه ریزی توریسم در گپ و گفتی دوستانه هر اتفاق مثبت و منفی را در گردشگری موثر دانست و گفت : متاسفانه، گاه  یک اتفاق مثبت یا منفی یک دیدگاه ایجاد می کند.
آسیه در کرمانشاه، رومینا در گیلان، ریحانه در کرمان، جورج فلوید در آمریکا و به این روایت ها اضافه کنید چه بسیار نام های دیگر را که هر روز زیر تیغ خشونت قربانی می شوند.
اما مگر اشتباهات فردی می تواند فرهنگ یک قوم را زیر سوال ببرد آن هم قوم تالش و مردمان آن خطه چون عشایر رضوانشهر که فرهنگ کار، تولید و زندگی در آن جا مانیفست تنبلی و مصرف زدگی آدمیان امروز را یک تنه برهم می زند.
به قصد این سفر می باید عزم پگاه کرد و گروه ایرنا به دعوت خانواده ای از فعالان فرهنگی و گردشگری غرب گیلان، رشت را به سمت تالش و رضوانشهر طی کرده و راهی رضوانشهر از توابع تالش می شود.
پس از رشت، راه به جاده  نامدار فومن می گذاریم که در دو سو، درختان آزاد آن سر به فلک نهاده اند؛ پشت در پشت هم تونلی نیمه تاریک از درخت ساخته اند بس خیال انگیز...
آفتاب، درخشان بود و هوای تابستان چه خوب بر بهاران مستولی شده بود؛ وارد شهرستان فومن نشدیم و بزرگراه را به سمت راست پیچیدیم نمای شهر با ساختمانهای بلندش در میان طبیعت و شالی های نورسته پائین و پائین تر می رفت تا اینکه گروه ایرنا در دو راهی ییلاقی دوران در کنار تابلو " جنگل ها ریه های زمین هستند " در میان شکوفه های درخت انار به خانواده فرهنگ دوست و میهمان نواز گواهی رسید.
حال دو ماشین داشتیم؛ زنان در یک ماشین و آقایان در ماشینی دیگر در میانه جنگلهای افراشته و زیبا؛ جنگل در حاشیه جاده پیش می رفت و رودخانه، صخره و سنگ را در انبوه جنگل، رو به ارتفاع و مراتع وسیع طی می کردیم.


ییلاق خجه دره، کلبه آبی، نوده، روشن ده، ارده و ... تابلوهایی با مضامین حفاظت از جنگل چون " مردم خود حافظان جنگل هستند"، در میان توضیحات سوگند بهارستانی از فعالان فرهنگی، هنری رضوانشهر از نگاهمان می گذشت.
بحث رومینا در ماشین بالا گرفته بود که سوگند می گفت: اگرچه گاه خشونت برخی از مردان بر زنان در این سرزمین حتی در میان نزدیکان مشاهده شده اما مثال ماجرای رومینا شوک آور بود.
بهارستانی با زیبایی طبیعت به وجد آمده و از موضوع خشونت خانگی و رومینا دور می شود و می گوید: مسیر پونل به خلخال را هزار بار رفته ام اما هیچوقت از جذابیتش برایمان کاسته نمی شود؛ روستای سنگده و تابلوی خلخال ۳۷ کیلومتر را همچنان در میان مراتع عظیم، جنگل های تاریک و رودخانه های پر خروش طی می کنیم تا در نهایت زندانه، جهانگیریه و نهایت مقصدمان میله دِخِوار که گویی هر یک از خانه های چوبین شیب دارش را در دل مراتعی وسیع به هیبت طبیعت فیلم های عباس کیارستمی، از دل جعبه مداد رنگی بیرون کشیده اند، زرد، نارنجی، قرمز و ...


زن چوپان با کلاهی حصیری و چادرشب رنگین به کمر بسته در میان صدها گوسفند، بره، گوساله و سگ های عظیم در میان صدای زنگوله و مرتع می ایستد و با تعجب اول به نمره دولتی ماشین و سپس به گروه نگاه می کند و بعد با نرمخندی واضح خوش آمد می گوید.
سگ های چوپان با هیبت های عظیم در سایه کلبه ها خفته اند و آقای پورمیرزایی با کلاه نمدین یک به یک گوسفندان را با پشم چینی خنک می کند؛ گوسفند رام دستش بود و قیچی پشم چینی بر اندام گوسفند پیچ و تاب می خورد که آقای پورمیرزایی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا می گوید: زادگاهمان را عزیز می داریم و هرگز این زندگی را با زندگی شهری عوض نمی کنیم.


پورمیرزایی ۷۰ساله است و پدر رومینا را شماتت می کند و می گوید : اسیر شیطان شد؛ کار بدی بود؛ در این سرزمین شیعه و سنی هیچ مشکلی با هم ندارند.
صدای آیناز دختر نوجوان از درون کلبه می آید که به مادرش می گوید : پس از امتحان آنلاین گاوها را به چرا خواهد برد و در دوشیدن گوسفندان کمک خواهد کرد؛ به یاد گفته های کاملیا رشیدی کارشناس برنامه ریزی توریسم افتادم که می گفت: روستاهای اروپا مانند روستاهای گیلان است اما همه امکانات شهرها در روستا ها فراهم است و بشدت فرهنگ کار بر جامعه مستولی است بطوریکه در یکی از روستاهای دوسلدروف آلمان دختر جوانی که دانشجوی دکترا بود در یک نانوایی می درخشید و هیچ گاه کار را عار نمی دانست.
انگار رابینو - در اوایل قرن بیستم سرکنسول دولت بریتانیای کبیر در شهر رشت بوده است - راست می گفت؛ او در کتابهایش به فرهنگ کار در جامعه گیلان اشاره می کند و زنان گیلان را یکی از مولفه های اصلی کشاورزی می داند و امروز نیز زنان و مردانی که محصولات ارگانیک شان را در بازارهای محلی عرضه می کنند به یکی از جاذبه های گردشگری گیلان تبدیل شده اند.
به سراغ آیناز و مادرش آذر جمشیدپور می روم که با کوزه گلی مشغول کره گیری در داخل کلبه بود.

آیناز کلاس هشتم بود اما بدلیل شیوایی کلامش بیش تر از سنش نشان می داد؛ آیناز می گوید : برای اولین بار، ماجرای خشونتی به سان ماجرای پدر رومینا را شنیده است و مادرش به تالشی می گوید: پدر رومینا بد کرد و دخترش این را پر آب و تاب تر برایمان ترجمه می کند.
آیناز از کلمه کرونا هم خنده اش می گیرد و می گوید: تا پیش از شما کرونا به اینجا نرسیده بود و امیدواریم شما نیز با خود نیاورده باشید و مادرش می خندد و روسری اش را جلوی دهانش می گیرد و می گوید انشا الله...
یکصد گوسفند و ۳۰ گوساله در پی هم روانند که ماشین گروه دامپزشکی رضوانشهر برای واکسینه کردن دام ها سر می رسد.


  
تب برفکی قابل سرایت به انسان نیست تب مالت چرا

 
موضوع تب برفکی در گیلان داغ شده که فرصت را غنیمت شمرده از موضوع رومینا فاصله می گیریم و با دکتر مسعود ابراهیم پور کارشناس شبکه دامپزشکی شهرستان رضوانشهر که با گروه دامپزشکی برای واکسینه کردن دام ها به ییلاق آمده اند، در میان گله به گفت و گو می ایستیم و وی می گوید: خرید های غیرمجاز و خرید بدون گواهی حمل از نقاط مختلف استان و کشور سد ایمنی را می شکند.
وی می گوید: هر ساله از فروردین ماه، واکسن تب برفکی را شروع می کردیم اما امسال بخاطر کرونا متاسفانه این امکان دیرتر فراهم شد؛ اما در همین مدت کوتاه که ادارات روال عادی خود را شروع کردند نزدیک به ۷۵ درصد گله ها در مناطق ییلاقی و پایین دست واکسینه شدند.
وی می افزاید: تب برفکی سریعا منتشر می شود؛ قبل از اینکه واکسن را شروع کنیم درصد انگشت شماری مبتلا شده بودند که واکسن از همه گیری پیشگیری کرد و اگر این اقدام انجام نمی شد وضعیت اسفناکی در خصوص تب برفکی رقم می خورد.
ابراهیم پور تاکید می کند: تب برفکی قابل سرایت به انسان نیست؛ مصرف گوشت اگر تبدار نباشد بلامانع است؛ عموما گوشت قابل مصرف هست و قابل سرایت به انسان نیست.
وی، اهداف سازمان دامپزشکی را  تامین سلامت دام و همچنین تامین سلامت سبد غذایی مردم دانست و به دامداران توصیه می کند: بدلیل  وجود بیماری های مشترک بین انسان و دام بدون اطلاع دامپزشکی گله را جابه جا نکنند.
وی اضافه می کند: دامداران اگر قصد جابجایی گله در بین شهرستان ها و استان ها را دارندحتما این موضوع را مدنظر قرار دهند که با دامپزشکی در ارتباط باشند؛ چون دامپزشکی لیست واکسن دارد و دامی که می خواهد حمل شود لیست واکسن را در اختیار دامدار قرار می دهد که اگر نزده باشد برای انجام واکسیناسیون این کارها را انجام دهد.


 وی، همچنین از دامداران می خواهد:  تلفات را به شبکه دامپزشکی اطلاع دهند تا بیماریابی صورت گیرد و در صورت نیاز دامها واکسینه شوند و یا آنها را به بخش خصوصی ارجاع دهند.
دکتر ابراهیم پور، یکی از بیماری های مشترک بین انسان و دام را تب مالت عنوان و ذکر کرد که این بیماری از مصرف شیرخام و تازه خوری پنیر سرایت می کند و به همین دلیل باید حداقل ۴۰ روز پنیر را در آب و نمک بخوابانند.
وی می گوید : همچنین باید سقط جنین دام ها گزارش شود چرا که ممکن است امکان تب مالت وجود داشته باشد.  
صدای زنگوله فضا را پر می کند و به دنبال آن، در ارتفاع نه زیاد دور صدها گوسفند به همراه چوپان و سگ گله به صف شده اند و میانه تپه راه می روند؛ گوساله هایی به جثه گوسفندان و بزغاله و بره هایی که تازه بدنیا آمده و بوی شیر خام را می توان از هیبتشان حس کرد از پی مادر دوانند و چه خوب عطر علف تازه را می شناسند و آرام پائین می آیند و سگ ها واق واق می کنند...
میثم نظری چوپان آشنای آقای گواهی است که به همراه خانواده در مراتع بالاتر به شدت مشغول به کار و تولید است و از وضع مالیشان رضایت کامل دارد و در همین حین محمد معین نوجوان فرزند خانواده گواهی با شیطنت به پنل خورشیدی نصب بر کلبه چوبی اشاره می کند و می گوید: اینجا صنعت و سنت به هم می رسند.
میثم هیزم می شکند، پدر و برادرش پانصد گوسفند را در پای نرده های چوبین یک به یک می دوشند که محمد رضا-چوپان کوچک -برادر دیگر میثم با خنده ای شیرین، چوب دست و خرس (نام سگ گله محمدرضا که واقعا به خرسی کاراملی رنگ می ماند) از راه می رسد؛ نگاهش فراخ بود و گویی طبیعت را در ذهن می سرود؛ محمدرضا کلاس پنجم است و وای بر خنده شیرینش...
در لارَه (کنده چوبی که داخلش خالی شده و تبدیل به ظرفی برای غذای سگ شده است) کمی استخوان می گذارد و خرس از پی او می دود و در همین حین در پاسخ خبرنگار ایرنا می گوید: موبایل را هم دوست دارم در شهر هم مدرسه می روم اما هیچ کجا میله دِخِوار نمی شود.
محمدرضا می گوید: دوستانم موبایل را بیشتر از گوسفندان دوست دارند و خانم بهارستانی می گوید: خب، موبایل را به طبیعت ترجیح می دهند اما محمدرضا به تنهایی ۵۰۰ گوسفند به چرا می برد،  محمد رضا که انگار با قرار گرفتن در کنار آرزوهایش، به آنها می رسد، می گوید می خواهد در آینده دامداری قوی تر از پدر شود.


مادر محمد رضا با لباس محلی رنگین و بلندش به تالشی سخن می گوید و تاکید می کند: دامداری را دوست دارد؛ صدای زنگوله امان نمی دهد و از لابه لای این صداها می شنوم که می گوید، هم شهر را دوست دارد و هم ییلاق را.

اینجا فرهنگ کار در اولویت است؛ شیر را مردان می دوشند و فرآورده های لبنی را زنان درست می کنند و دامها را مردان به چرا می برند؛ کل شیر تولیدی تبدیل به ۲۰ کیلو پنیر در روز می شود.
همسر میثم ۱۴ ساله است و می گوید : پدر رومینا اشتباه کرد؛ هیچ انسانی نباید بمیرد و مادرشوهر کلام عروس را تایید می کند و می گوید همه مردم از شنیدن این خبر "دیوانه شدند. "
مادر میثم با شنیدن نام کرونا خنده اش می گیرد و می گوید:خدا نکند کرونا بیاید؛ رعایت می کنیم اما اینجا کرونا نیست.


آسمان و ابر تابلویی نقش کرده اند که سپید ابر مواج و لاجورد آسمان را در پالت هیچ نقاشی نمی توان یافت؛ طبیعت آرامت نمی گذارد؛ بنا به تعاریف استادان گردشگری، اکوتوریسم (طبیعت گردی) سفری است مسئولانه به مناطق طبیعی که منجر به حفظ محیط زیست شده و موجب بهبود کیفیت زندگی مردم محلی می شود و یک به یک این واژه ها در در ذهن معنا می شدند که مهربانی خانواده نظری شامل حال شد و با پنیر محلی بدرقه مان کردند.


ناهار را در خانه ییلاقی خانواده ی میهمان نواز گواهی میهمان شدیم که آذرخش امان نداد و هوا در چشم بر هم زدنی دیگر شد و سرما مغز استخوان را در می نوردید که آقای گواهی در پی گدازان ساختن بخاری هیزمی، تبر به دست گرفت و چقدر هیزم شکستن شهرنشینان با میثم چوپان تفاوت از زمین تا آسمان داشت.
و دود هیزم با نرمه بادی سرد فضای کوهستان را خوشایندتر کرد و طعم چای هیزمی را دلچسب تر؛ غروب بود و می بایست باز می گشتیم و در مسیر میان ابرها گیر افتادیم؛ ایستادیم؛ درختان بی هیچ پوششی مه خیس نوش می کردند و رودخانه بر پایشان زنده و جوشان خروش...


شیب ها تندتر می شد و مه غلیظ تر و دلت می خواست انواع صدا از پاواروتی و موتسارت گرفته تا بنان و دیگران را رها کنی و تنها رها شوی در صدای پرندگان، خروش  آب، زنگوله گوسفندان، پارس سگها و هزاران آوای خوش خرام طبیعت و با خود می گوییم مگر می شود تنها یک اشتباه تلخ نام یک سرزمین را زهر نماید و چشم ها را بر روی خروش این همه زیبایی ببندد.
 اگر چه در بحبوحه روزگاران سخت جهانی، زهرواره روزگار رومینا نام تالش را بر سر زبان ها انداخت اما ایرنا گیلان برآن شد تا در همراهی عشایر این سرزمین تا ارتفاع سه هزار و یکصد متر از سطح دریا سفر کند تا بیان کند پدر رومینا تنها رگه ای تلخ در میان بینش هایی درخشان میان این قوم سراسر فرهنگ، کار، زندگی و دلچسبی بوده است.