به گزارش روز شنبه مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، در متن این سند که خطاب به تیمسار دانشور است، آمده است: عدهای از برادران مؤمن افغانی به من مراجعه کردهاند، یکی از دوستان ما مهندس شهیدی که اطلاعات زیادی درباره آنها دارد، با یکی از نمایندگان افغان را خدمت شما میفرستم تا هر نوع کمکی که میسر است بفرمایید و ناراحتیهای مرزی نیز انشاءالله مرتفع شود.
ارادتمند شما دکتر چمران ۲۹ بهمن سال ۵۸
شهید مصطفی چمران هم در حوزههای علم و دانش و هم در حوزه اخلاق و دین مداری جزو برترین هاست، این شهید بزرگوار نمونه بارز استاد تراز انقلاب اسلامی بشمار می آید. دانشمندی که هرگز شیفته برخی پیامدهای مخرب علم نشده بلکه علم را جز به منزله وسیله در خدمت دین نپنداشته است. شخصیتی که به بیان رهبر فرزانه انقلاب اسلامی (مد ظله) «در وجود خود تضادهای دروغین علم و ایمان، سنت و تجدد و علم و عمل را بی معنا کرده بود».
۳۱ خرداد همزمان با سالروز شهادت شهید چمران به پاسداشت این استاد شهید بهعنوان روز بسیج اساتید نامگذاری شده است و اساتید بسیجی از دانشگاه های مختلف در چنین روزی با برگزاری برنامه های مختلف به شهیدچمران ادای احترام می کنند. به همین مناسبت در ادامه به بازخوانی مطلبی درباره تشکیل بسیج اساتید و همچنین زندگی شهید مصطفی چمران پرداختیم.
در سال ۱۳۸۰ مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص تشکیل بسیج اساتید تصویب و به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور ابلاغ شد و در همان ابتدای تأسیس آن همایشی تحت عنوان «شهید چمران اسوه استاد بسیجی» با هدف شناخت ابعاد شخصیتی ایشان برگزار شد.
روز ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ شمسی چمران در دهلاویه زخمی شد و به بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید چمران نامیده شد منتقل گردید، کمک های اولیه در این بیمارستان انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بیجانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»
اشک چمران از یادم نخواهد رفت
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در نوشتاری به مناسبت ۳۱ خرداد، سالگرد شهادت مصطفی چمران با ذکر خاطره خانم عزت قیصری که به عنوان بهیار و پرستار در کنار شهید در عملیات شکست حصر پاوه حضور داشته و از نزدیک شاهد این عملیات غرورآفرین بوده و خاطرات وی توسط علی کلوندی در کتابی با عنوان «دادا» نوشتهشده و توسط نشر فاتحان منتشرشده افزوده است : فوزیه شیردل بهیاری بود که در بیمارستان قدس پاوه خدمت میکرد. در درگیری، گلولهای آتشین و گداخته، بیرحمانه پهلویش را شکافت و نقش زمین اش کرد. در خانه پاسداران بودیم. با عجله بهطرف فوزیه دویدم. به بالینش که رسیدم غرق در خون شده بود و روپوش سفیدش را گلگون کرده بود. اینقدر از بدنش خون رفته بود که صورتش مثل لباسش سفید و بیرنگ بود. با دیدن این صحنه که سوزناکترین لحظات عمرم بود، درحالیکه قلبم میجوشید، خم شدم و لحظهای سرم را روی سینهاش گذاشتم و او را به آغوش کشیدم. خون تازهای از پهلویش جاری بود و سروصورتم خونی شد.
در بخشی از این نوشتار افزوده شده : روحیهام ضعیف شد اما سعی کردم که قلبی سنگی داشته باشم. سرش را به دامنم گرفتم و بهصورت خونی و لبهای روزهدار و خشک و ترکخوردهاش بوسه زدم. از چهرهاش پیدا بود که رفتنی ست. مظلومانه نگاهی کرد که بوی خواهش داشت. نگاهش در نگاهم گرهخورده بود. لحظهی بغض شکن و غمانگیزی شده بود و این سختترین لحظات زندگی من بود. فوزیه همچنان ناله میکرد و آتشبهجانم میزد. محل گلوله بهشدت خونریزی داشت اما نه پزشکی بود و نه دارویی که جلوی خونریزی را بگیرد. رشته ای را به پهلویش بستم اما خون بند نمیآمد و این کار من هم بیفایده بود. ۱۶ ساعت از زخمی شدنش میگذشت. همه برایش گریه میکردند و قلب همه را خون کرده بود. جز گریه هیچ کاری از دست هیچکسی برنمیآمد، اما اشکی که در آن جمع بر چهره چمران دیدم هرگز از یادم نخواهد رفت.