حاجعلی رزمآرا فرزند یک سرهنگ نظامی متمکن بود که پدرش درجه سرهنگی را از ناصرالدین شاه دریافت کرده بود و برادرانش بیشتر در ارتش خدمت می کردند. مادرش از خانوادهای دیوانی، لشکرنویس و منسوب به خاندان قاجار بود. او در مدارس آلیانس، اقدسیه، دارالفنون و مدرسه نظام مشیرالدوله تحصیل کرد و در جریان سرکوب جنبش جنگل در لباس ارتش به مناطق شمالی فرستاده شد و پس از آن در حالی که ۲۲ ساله بود به همراه تعدادی دیگر از افسران جوان به وسیله رضاخان به فرنگ فرستاده شد تا با جدیدترین علوم و فنون نظامی آشنایی پیدا کنند و به معروف ترین مدرسه نظامی فرانسه به نام «سنسیر» رفت و پس از ۲ سال به ایران بازگشت و بلافاصله به فرماندهی فوج مستقل کرمانشاه گمارده شد. سپس کفالت فرماندهی تیپ لرستان را برعهده گرفت و در سرکوب شورشیان آن نواحی خودی نشان داد.
بعد از سرکوب در لرستان به تهران آمد و در تمام دوره رضاخان در دانشکده افسری مشغول به تدریس بود تا اینکه بعد از رویداد شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی از کنج گمنامی به عنوان یک افسر دانشگاهی بیرون آمد و به یکی از شخصیت های اصلی ارتش مبدل شد و سه بار رییس کل ستاد ارتش شد و فرقه دموکرات، شورش های کردستان و جنوب را سرکوب کرد تا به این ترتیب مورد توجه محمدرضا پهلوی قرار بگیرد و در ۴۷ سالگی به عنوان جوان ترین سپهبد تاریخ ارتش ایران انتخاب شد. رزم آرا انگلیسی و فرانسه را به خوبی میدانست و چنان بر روسی مسلط بود که با سادچیکف سفیر شوروی در ایران بدون مترجم مذاکره می کرد.
رزم آرا در ترور نافرجام محمدرضا پهلوی در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ خورشیدی در دانشگاه تهران به عنوان رییس ستاد ارتش، شماری از شخصیت ها از جمله محمد مصدق و آیت الله ابوالقاسم کاشانی را تبعید کرد و ارتباط نزدیکی با اشرف پهلوی داشت و به این ترتیب یک نظامی که به گفته ابوالحسن ابتهاج روزی سه ساعت بیشتر نمی خوابد، خود را به هسته قدرت نزدیک کرد تا اینکه در پنجم تیر ۱۳۲۹ خورشیدی در اوج مبارزات برای ملی شدن نفت به نخست وزیری انتخاب شد.
کابینه رزمآرا
به دلیل اینکه رزم آرا به عنوان یک نظامی به نخست وزیری رسیده بود، این باعث شد تا عده ای از سیاستمداران از این موضوع ناراحت باشند. به همین دلیل در چینش کابینه با مشکل اساسی روبرو شد و شماری از افراد حاضر به قبول همکاری با او نشدند. حتی زمانی که سرانجام با زحمت توانست کابینه خود را به مجلس معرفی کند در یک مورد ناچار شد، خودش سرپرستی وزارتخانه را برعهده بگیرد و ۲ تن از وزیرانش نیز در خارج از ایران به سر می بردند و تقریباً هیچ یک از وزیرانش تا پیش از آن تاریخ سابقه وزارت نداشتند. با این حال هنگام معرفی هیات وزیران به محمدرضا پهلوی و مجلسین، ۶ وزارتخانه دولت او وزیر نداشت و کابینه نیمبند بدون وزیر امور خارجه، راه، پست و تلگراف، کار و دارایی تصویب شد.
به هر ترتیب رزم آرا در کابینهاش از ۱۲ چهره جدید استفاده کرد و برنامههایش را به مجلس ارایه کرد؛ برنامههایی که عبارت بودند از: افزایش مالیات از ثروتمندان، تشکیل هیات مبارزه با فساد دولتی، انعقاد قرارداد جدید نفت، توزیع زمین میان دهقانان، تشکیل انجمنهای ولایتی، قرارداد جدید بازرگانی با اتحاد شـوروی و تـوسعه روابط با آن کشور و پرهیز از رویارویی با نیروهای چپگرا. اما دولت رزم آرا بلافاصله مخالفانی همچون ملیگراها در مجلس پیدا کرد و در مجلس سنا نیز مخالفانی همچون متین دفتری، سیدمحمد تدین، سرلشگر زاهدی، عدلالملک دادگر، دکتر حسابی و عبدالحسین نیکپور داشت.
کابینه رزم آرا و مساله نفت
رزم آرا از زمان نخست وزیری برای ساکت کردن مخالفان لباس نظامی را از تن درآورده بود و کت و شلوار می پوشید و می کوشید، آرامش خود را در ظاهر حفظ کند اما بیشتر اقداماتش در برابر مخالفان تهاجمی بود و در نتیجه آنان را در حمله به خود بی پرواتر می کرد. به همین دلیل هم بارها تهدید به مرگ می شد.
رزم آرا از روزی که به صدارت رسید با مساله نفت روبرو شد و یکی از مخالفان سرسخت ملی شدن نفت بود به نحوی که می گفت: ملت ایران، عرضه ساختن لولهنگ را هم ندارند، آن وقت چطور میخواهند، دستگاه عظیم نفت را اداره کنند. وی قصد داشت، قرارداد الحاقی نفت (مشهور به قرارداد گس-گلشائیان) را در مجلس به تصویب برساند اما مخالفت جدّی و گسترده جبهه ملی به وی اجازه این کار را نداد که این امر موجب شد که او در ۵ دی ۱۳۲۹ لایحه قرارداد الحاقی را از مجلس پس بگیرد.
به هرترتیب سخنان رزم آرا درباره عدم توانایی ملت ایران در اداره صنعت نفت ایران باعث شد تا عده ای او را بزرگترین مانع بدانند. رزمآرا چنین استدلال میکرد که ما توان فنی در اختیار گرفتن کامل صنعت نفت را نداریم و باید به افزایش سهم ایران از سود حاصل به ۵۰ درصد رضایت دهیم. همین باعث شد تا او به عنوان یک خائن به منافع ملی ایران معرفی شود و در بیرون از مجلس نیز جریانهای گوناگون از دربار تا اسلامگرایان بر ضدش ائتلافی ایجاد کنند.
ترور نخستوزیر
در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی هنگامی که رزمآرا به همراه اسدالله علم برای شرکت در مجلس ترحیم آیتالله فیض وارد صحن مسجد سلطانی شدند، سه گلوله بر سر نخست وزیر نشست تا مُهر پایانی بر زندگی او باشد؛ گلوله هایی که در ورودی مسجد و در میان صف محافظان، خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام شلیک کرده بود اما عده ای از راویان و تحلیلگران بر این باور هستند که همزمان با شلیک طهماسبی یکی از اعضای گارد هم شلیک کرده است و گلوله او و نه طهماسبی کار نخستوزیر را تمام کرده است. اگرچه طهماسبی دستگیر شد و فدائیان اسلام مسوولیت ترور را بر عهده گرفتند و روزنامه نبرد ملت فداییان اسلام نوشت: رزمآرا به جهنم رفت، جنایتکاران دیگر هم به زودی به دنبال او رهسپار خواهند شد. این گلوله تنها به زندگی علی رزمآرا خاتمه نداد، این گلوله مغز منجمد و کثیف دستگاه حاکمهای که کشوری را به آتش حرص و آز و شهوات کثیف خود کشیده و سال هاست این جهنم سوزان را به ماتمکدهای مبدل کرده است، اصابت و همانطور که نعش رزمآرا در مسجد شاه غلتید، لاشه لجن این دستگاه هم تعادل خود را از دست داد و مرگ مسلم را به چشم خود دید.
اما و اگرهای ترور
عده ای شخص محمدرضا پهلوی را دخیل در قتل نخست وزیر می دانند. نکته اینکه که نخست وزیر در هنگام ترور از طرف اسدالله علم، مشاور محمدرضا پهلوی همراهی میشد، همراهی جنجالبرانگیزی که زمینهساز برخی گمانهزنیهای بعدی شد. به باور بسیاری علم، وزیر تحمیلی محمدرضا پهلوی به کابینه رزم آرا و جاسوس او در کابینه بود. در روایت علم که در بازجویی قتل نخستوزیر ارایه شد، این همراهی به خواست رزمآرا بوده است، حال آنکه در روایت دیگری، علم با اصرار نخستوزیر به مجلس ختم برده شده است. احساس نراقی نقل می کند که پسر سپهبد رزمآرا، شخص محمدرضا را در ترور پدرش متهم میداند. روایتی هم از اسدالله علم وجود دارد که بعد از قتل رزم آرا به محمدرضا پهلوی عنوان کرده، «تمام شد، راحت شدیم». خود محمدرضا پهلوی و علم هیچگاه این مساله را تایید نکردند به نظر میرسد، راوی این نقل قول، سید ضیاءالدین طباطبایی باشد که مشخص نیست، چقدر میتوان به روایت او اعتماد کرد.
عده ای هم معتقد هستند که رزم ارا در ترور محمدرضا پهلوی در دانشگاه تهران نقش داشته و در پی کودتا بوده است. حسین فردوست می نویسد: ترور به آیتالله کاشانی و حزب توده منتسب شد ولی شک و تردید نسبت به رزمآرا هم وجود داشت... شایعاتی درباره رابطه رزمآرا با برخی سران حزب توده در قضیه ترور محمدرضا نیز وجود داشت، بعدها که خود رزمآرا ترور شد، رییس اطلاعات ستاد ارتش (سپهبد محسن مبصر) دفتر خاطرات او را در جستوجوی خانهاش پیدا کرد که مطالب جالبی درباره ۱۵ بهمن در آن یافته بود که با من در میان گذاشت. سخنان مبصر برای من کافی بود که مطمئن شوم در خاطرات رزمآرا دلایلی بر نقش وی در ترور وجود داشته است... بدون تردید اگر ترور موفق میشد، رزمآرا با در اختیار داشتن ارتش و نیروهای نظامی، حاکم مطلق ایران میشد و در آن خانه، محمدرضا جانشینی نداشت.
برخی مانند مظفر بقایی اعتقاد داشتند که رزم آرا قصد کودتای نظامی داشت. او در کتاب خاطرات خود نقل میکند که محمدرضا پهلوی او را احضار کرده و گفته: این دیگر چه میخواست که ما به او ندادیم. برخلاف بقایی، اشرف پهلوی با فرضیه کودتای نظامی مخالف است و اعتقاد دارد، رزم آرا همیشه به سلطنت محمدرضا وفادار بود.
به باور برخی دیگر دست به یکی کردن ملی گرایان و فدائیان اسلام در ترور رزم آرا دخیل بود و معتقد هستند، این ترور بر آتش جنبش ملی شدن نفت دمید و جریان را سرعتی بیشتر بخشید. حاج مهدی عراقی در کتاب ناگفتهها از تشکیل جلسهای با حضور نواب صفوی رهبر فدائیان و تمامی اعضای مرکزیت جبهه ملی جز مصدق که به سبب بیماری حضور نیافته بود، پیش از ترور رزمآرا و پس از بالا گرفتن شایعات درباره تلاش نخستوزیر برای کودتا و انحلال مجلس سخن میگوید. جلسه ای که نواب صفوی در آن می گوید: سید گفت که تنها سد راه حرکت ما یا سد راه اجرای این برنامهها، وجود آخرین تیر ترکش انگلیس، یعنی رزمآرا است. اگر رزمآرا از سر راه برداشته بشود ما به پیروزی نزدیک هستیم. چه بسا پیروزی را در دو قدمی خودمان میبینیم و به یاری خدا این کارها را انجام خواهیم داد.
محمدمهدی عبدخدایی از اعضای فدائیان اسلام که ادعا می کند، هنگام ترور در آنجا حضور داشته می گوید: ساعت ۲ بعد از ظهر ... رادیو اعلام کرد، سهام شرکت بریتیش پترولیوم انگلیسی که سهامدار اصلی شرکت نفت ایران و انگلیس بود، ۱۰ درصد در تمام بازارهای سهام تنزل کرد و همه خبرگزاریها مخابره کردند، قشریون مذهبی بخاطر ملی شدن صنعت نفت رزم آرا را کشتند ... تا قبل از انقلاب هیچ کس شک نداشت که فدائیان اسلام رزم آرا را از بین بردند.
البته منوچهر رزمآرا برادر کوچکتر نخست وزیر میگوید: برادرم به دلیل هوش و پشتکار و صلاحیت در فنون نظامی ترقی بسیار سریع و بیسابقهای تا احراز درجه سپهبدی در ۴۷ سالگی نمود. او در راس ستاد ارتش، کلیه امور حساس و مهم مملکت را زیر نظر داشت و به همین دلیل در ارتش ایران، بخصوص در کادر جوان از محبوبیت و پرستیژ بزرگی برخوردار بود، ولی در مراجع کهنهکار و کهنهپرست و رجال سیاسی پیر و فرسوده و دربار دشمنان متعددی برای خود ایجاد کرده بود. ترور او ناشی از اتفاقنظر سیاست خارجی بین دولت آمریکا و انگلیس بود. عوامل اجرایی و داخلی و بازوی قتل، ظاهر اجراییاش به فدائیان اسلام واگذار شد اما طراحی دقیق و عملی ترور توسط عوامل دربار انجام شد. کارگردانی ترور هم توسط اسدالله علم وزیر کار آن زمان صورت گرفت که خود و خانوادهاش پل ارتباطی انگلیس در ایران بودند.
با همه این گفته ها باید اشاره کرد که ترور رزم آرا از پیچیده ترین حوادث تاریخ معاصر ایران است؛ تروری که می بایست اسناد، روایتها، خاطرات و یادداشتهای دستاندرکاران را بارها و بارها بازخوانی کرد تا بتوان تا حدودی هاله ابهام از آن برداشت و به روایتی نزدیک به واقعیت رسید.