میشل فوکو در ۱۹۲۶ میلادی در پوآیته، یکی از شهرهای فرانسه به دنیا آمد. فوکو با هر معیاری که سنجیده شود، یکی از سرآمدان متفکران سده بیستم است که ایدهها و نظریاتش معمولاً در محافل گوناگون به بحث گذاشته میشود.
فوکو در ۱۹۴۶ میلادی وارد دانشسرای عالی پاریس شد. رساله اش را درباره هگل زیر نظر ژان هیپولیت هگل شناس مشهور فرانسوی نوشت. همزمان به مطالعه روان شناسی پرداخت و در کلاس های لویی آلتوسر شرکت کرد. دوستی اش با آلتوسر سبب شد که به حزب کمونیست فرانسه علاقه مند شود. اما این علاقه مندی به مارکسیسم دیری نپایید و پس از ۲ سال در ۱۹۵۲ میلادی فوکو نسبت به تمام ایدئولوژی ها مشکوک شد.
در طول تحصیلش فوکو آثار متفکران زیادی را مطالعه کرد اما بیش از همه تحت تأثیر اندیشه های فروید و نیچه قرار گرفت. حسین بشیریه جامعهشناس و پژوهشگر علوم سیاسی این تأثیرگذاری را این گونه شرح داده است: «بی شک وی تحت تأثیر اندیشه های مارکس، فروید و نیچه قرار داشته اما آمیزه غریبی از آنها پرورده و فرآورده تازه ای به دست داده است. مارکس بر روابط اندیشه و قدرت تأکید میگذاشت؛ فروید به پیوند امیال و معرفت علاقمند بود نیچه ارتباط میان دانش و اراده معطوف به قدرت را بررسی میکرد. اما اندیشه فوکو با همه این گرایش های فکری به طور عمیق تفاوت داشته است. فوکو برخلاف پدیدارشناسی به فعالیت معنا بخش سوژه خودمختار و آزاد متوسل نمیشود؛ برخلاف هرمنیوتیک، قائل نیست که حقیقت غایی یا عمیقی برای کشف وجود دارد؛ برخلاف ساختگرایی در پی ایجاد الگوی صوری قاعده مندی برای رفتار انسان نیست و برخلاف مارکسیسم بر فرآیندهای عمومی تاریخ تأکید نمیگذارد، بلکه خصلت منفرد و پراکنده رخدادهای تاریخی را در نظر دارد.
فوکو تا دهه ۱۹۷۰ میلادی یعنی زمانی که آثارش کم کم به زبان انگلیسی ترجمه شدند، چندان در دنیای انگلیسی زبان شناخته شده نبود. با این حال، هنگامی که در ۱۹۸۴ میلادی درگذشت، تأثیر او به قدری عظیم و گسترده بود که روزنامه های سراسر جهان خبر مرگ او را منتشر کردند.
فعالیت های علمی و آکادمیک
پایان نامه دکتری فوکو همان اثر مشهور او است: «تاریخ جنون» در این اثر فوکو بر اساس آثار پزشکی کهن اروپا شیوه درک جنون در فرهنگ غربی را در دوره های مختلف بررسی می کند. او از این بازخوانی تاریخی نتیجه می گیرد که جنون تعریف و محدوده مشخصی ندارد، بلکه این جریان های قدرت هستند که در طول تاریخ جنون را تعریف می کنند.
فوکو در دهه ۶۰ میلادی ۲ اثر مهم دیگرش را نوشت. پیدایش کلینیک و نظم اشیا این سه اثر متاثر از ساختارگرایی بودند. روشی که بعدها فوکو از آن فاصله گرفت.
وی از ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸ میلادی در دانشگاه تونس مشغول به تدریس شد. پس از آن در دانشگاه پاریس مدیر دانشکده فلسفه شد و در دهه ۷۰ میلادی به کلژدوفرانس بازگشت از مشهورترین آثار او در این دوره می توان از باستان شناسی دانش و تاریخ جنسیت نام برد.
از مشهورترین آثار وی همچنان که اشاره شد، میتوان به نظم اشیا، نظم گفتمان، دیرینهشناسی دانش، مراقبت و تنبیه، پیدایش کلینیک، تاریخ جنون و تاریخ جنسیت اشاره کرد. همچنین، مجموعهٔ چند جلدی درس گفتارهای میشل فوکو در کلژدوفرانس نیز از طرف انتشارات گالیمار منتشر شدهاست. این درسها در طول سالهای اواخر دههٔ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ارایه شدهاند. از جمله این درسگفتارها میتوان به باید از جامعه دفاع کرد و تولد زیستسیاست سوژه و حقیقت مندی اشاره کرد.
برخی از این آثار از جمله خاستگاه هرمنوتیک خود به فارسی ترجمه شدهاند.
دیدگاه و عقاید
آن طور که عزت الله فولاوند مترجم آثار فیلسوفان صاحب نام در ایران روایت کرده است، قدرت به عقیده فوکو عاملی نیست که یک شبه در جوامع پدیدار شود: «شبکه قدرت چیره گر دولت که در جوامع امروزی همه چیز را در بر می گیرد، یک شبه پدید نیامده است. قرن هاست که در تکوین و گسترش بوده و حتی امروز هم با این همه صلابت هنوز به حد کمال نرسیده است و هنوز وظیفه هر شهروندی است که قدم به قدم از توسعه بیشتر آن جلوگیری کند. برای اعمال چنین نظم همه جانبه ای که اکنون تمام شئون زندگی را شامل می شود و سراسر جامعه را آماج بلندپروازی های سیاسی قرارداده است، دولتمردان از ۴۰۰ سال پیش فنون ظریف و دقیق و حساب شده ای بکار بسته اند.»
فوکو به شدت نسبت به نظریات کلی و کلی گویی به شکل مطلق بدگمان است: «هدف او رد حقایق عام نیست. می خواهد ببیند کلیاتی مانند عدالت و حقیقت و طبع بشر (که همه چیز بر آن بنیاد می شود) چه نقش اجتماعی و کارکردی در اقتصاد و سیاست و جامعه شناسی و حتی علوم به ظاهر دقیقی مثل پزشکی و روان پزشکی داشته اند. به عقیده او، هیچ نقطه ای بیرون از جامعه و تاریخ نیست که مکان حقیقت مطلق باشد و بتوان از آن نظر کرد و به فهم کلیت امور کامیاب شد.»
«فوکو در سراسر تاریخ از توحش ابتدایی گرفته تا انسانیت جدیدتری که مبتنی بر نظام های معرفتی پیچیده تری است، هیچ پیشرفتی را نمیبیند. او تاریخ را چرخش متوالی از یک نظام سلطه (مبتنی بر دانش) به نظام دیگر، میانگارد. هرچند این تصویر او کلا تیره و تار است، اما فوکو در بعد مثبت اندیشهاش بر این اعتقاد است که قدرت مبتنی بر دانش همیشه با معارضه روبرو است و پیوسته در برابر آن مقاومت دیده میشود. گرچه فوکو دانش را بی ارتباط با قدرت نمیداند اما در این میان هیچ توطئه ای را از سوی اعضای نخبه جامعه تشخیص نمیدهد.»
«میشل فوکو چشماندازهای کاملاً نوینی در فلسفه، تاریخ و جامعهشناسی گشود. در تعبیرهای گوناگون، وی را «فرزند ناخلف ساختگرایی»، دیرینهشناسی فرهنگ غرب، پوچ نگار و ویرانگر علوم اجتماعی رایج خواندهاند. بسیاری از شارحان آثار فوکو برآنند که نمیتوان اندیشه او را بهآسانی در درون شاخههای علوم اجتماعی متداول طبقهبندی کرد. با این همه، بیشک اثر اندیشه او بر بسیاری از حوزههای علوم اجتماعی و فلسفه پایدار و ماندگار خواهد ماند.»
دغدغه های میشل فوکو درباره «انقلاب اسلامی ایران»
فوکو در کوران مبارزات انقلابی مردم ایران و به درخواست یک نشریه ایتالیایی، روزنامه مشهور «کوریر دلا سرا» طی ۲ مسافرت در ۱۳۵۷خورشیدی از ۲۵ شهریور تا ۲ مهر و ۱۷ تا ۲۴ آبان به تهران آمده است. او در مدت اقامت خود در ایران، ۹ مقاله با عناوین گویا و جالب توجه برای این روزنامه ارسال می دارد: «ارتش، زمانی که زمین می لرزد»، «شاه صد سال دیر آمده است»، «تهران دین بر ضد شاه»، «ایرانی ها چه رؤیایی در سر دارند؟»، «شورش با دست خالی»، «آزمون مخالفان»، «شورش ایران روی نوار ضبط صوت پخش می شود» و «رهبر اسطوره ای شورش ایران».
این مقاله ها در مهر ۱۳۶۵ خورشیدی در مجله «لونوول ابزرواتور» و نشریه فرانسوی با عنوان «ایرانیان چه رؤیایی در سر دارند؟» به چاپ رسید.
مصاحبه ای نیز به وسیله «کلر بری یر» و «پی یر بلانشه» با میشل فوکو در خصوص انقلاب ایران صورت گرفت که در ۱۹۷۹ میلادی در پاریس به چاپ رسید؛ ترجمه فارسی آن نیز با عنوان «ایران روح یک جهان بی روح» به همراه ۹ گفت وگوی دیگر در ایران نیز چاپ شد.
فوکو در بررسی هایش تاکید می کند که این انقلاب نمی تواند با انگیزه های اقتصادی و مادی، صورت گرفته باشد. زیرا اگر قرار بود که با انگیزه های اقتصادی و مادی باشد، اقشار مرفه، نمی بایستی در آن شرکت می کردند؛ فوکو از مصاحبه های خود با اعتصابیونی که از اقشار مرفّه، خبر می دهد؛ مانند کارکنان هواپیمایی ملی ایران یا کارگران پالایشگاه آبادان.
فوکو معتقد است که در آن زمان مشکلات اقتصادی در ایران آن قدر جدی نبود که بتواند ملتی را در گروه های ۱۰۰هزار نفری، در گروه های میلیونی به خیابان ها بکشاند و سینه های عریان خود را سِپَر گلوله سازند. از سوی دیگر این که پایین ترین اقشار این کشور، به لحاظ درآمد، با مرفه ترین اقشار متحد شده اند، برای فوکو پدیده ای شگفت انگیز است.