تهران- ایرنا- زبان یکی از ابزارهای مورد استفاده بشر به ویژه در علم است. اما باید توجه داشت که نمی‌توان یک زبان واحد را به عنوان زبان علمی برگزید. در واقع عواملی غیرزبانی مانند عوامل سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی باعث می‌شوند که یک زبان، زبان «دانش» باشد.

پیرو نشست‌های مجازی دانشگاه علامه طباطبایی تهران و دانشگاه «غالب» هرات(افغانستان)، میزگرد «زبان فارسی، زبان دانش» برگزار شد. این نشست مجازی که با استقبال اهل ادب و فرهنگ روبرو شد با مدیریت «رز فضلی» استاد دانشگاه علامه طباطبایی و میزبانی این دانشگاه صورت گرفت. در این نشست «محمدناصر ره‌یاب» استاد ادبیات فارسی و رییس دانشگاه «غالب» هرات و «عبدالرحمن حمید» رئیس دانشگاه «غالب» کابل از کشور افغانستان به همراه «عباس ملکی» استاد دانشگاه صنعتی شریف و «نعمت‌الله ایران‌زاده» استاد دانشگاه علامه طباطبایی حضور داشتند که نکات ارزنده‌ای را در باب زبان فارسی و لزوم توجه بدان مطرح کردند. بخش دوم این گزارش به طرح دیدگاه‌های اساتید در حوزه زبان فارسی و علوم فنی و مهندسی اشاره دارد. گزارش پیش‌رو تفصیلی از اظهارات «عباس ملکی» استاد دانشگاه صنعتی شریف در این ارتباط است.

نقش زبان فارسی در رشته‌های فنی و مهندسی

در ادامه این میزگرد، «عباس ملکی» دانشیار دانشگاه صنعتی شریف سخن خود را با مقدمه تعریف زبان علم آغاز کرد و گفت: «هر آن‌چه موضوع شناخت است، «نام» می‌طلبد و زبان وسیله‌ای است، برای بیان مفاهیم علمی و تفکر». به گفته وی، در عین حال که زبان نقشی پویا در فرهنگ جامعه داشته و در تفکر فرد و اجتماع تاثیر می‌گذارد؛ الفاظ در زبان علمی مانند موجودات زنده رشد می‌کنند. مثلا کلمه «رادار» که شکل خلاصه شده یک اصطلاح علمی است، در همه زبان‌ها قابل فهم است. پس لزوماً این‌که هر واژه کاملاً از دل خود آن زبان بیرون کشیده شده باشد، ضروری نیست. ملکی به نقل از «هردر» این‌گونه ادامه داد که: «زبان تنها وسیله نیست، بلکه مخزن و صورت تفکر است. مخزن به این معنا که تجربه و دانش نسل‌های زیادی در زبان جمع می‌شود که توسط آن از راه آموزش به نسل‌های بعد منتقل می‌شود.» درواقع هدف «ملکی» با این مقدمه پاسخ به دو پرسش محوری ذیل بود:

۱. آیا زبان باید ذاتاً ویژگی‌هایی داشته باشد تا بدل به زبان علم شود؟

۲. چه عواملی موجب می‌شود، زبانی بدل به زبان علم شود؟                                                          

وی برای پاسخ دادن به این ۲ پرسش، به این نکته اشاره کرد که زبان حقیقتی مربوط به آگاهی است و در واقع لباس اندیشه‌های ماست و این‌که اندیشه نسبتی با شرایط زیست بوم ما دارد و به همین ترتیب زبانی مناسب با زیست‌بوم ما را می‌طلبد. مسئله دیگر، نظریه «ساپیر-ورف» است که می‌گوید: زبان به عنوان نظامی که با آن تفکر می‌کنیم، در چگونگی دریافت ما از واقعیت و در نتیجه در چگونگی رفتار ما تاثیر می‌گذارد. برای بررسی شرایط رشد یک زبان، باید توجه داشته باشیم که هیچ زبانی به صورت ذاتی هیچ مناسبت خاصی با هیچ یک از ارکان مهم فرهنگ ندارد. به سخنی دیگر، هیچ زبانی ذاتاً زبان علم نیست. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که رابطه زبان‌ها با علم و تمدن و فرهنگ رابطه‌ای نسبی است؛ یعنی در یک شرایط مشخص تاریخی و به دلایل مشخصی، آرام آرام یک زبان ارتباط تنگاتنگی با پیشرفت علمی یا اقتصادی یا سیاسی برقرار می‌کند. علم برخلاف ادبیات، هیچ پیوند ذاتی با هیچ زبان خاصی ندارد. برای نمونه، با توجه به ادبیات پس از اسلام، درک می‌کنیم که در ابتدا نویسندگان عربی می‌نوشتند و به تدریج زبان فارسی بر این عرصه مسلط شده است. بنابراین آنچه باعث می‌شود تا زبانی در دورانی به صورت زبان غالب علم درآید، تنها واقعیات و شرایط خاص تاریخی است و نه چیز دیگر.

این استاد دانشگاه در ادامه سخنان خود گفت: معمولاً در تقسیم‌بندی علوم، آن را به دو دسته اصلی علوم طبیعی و علوم انسانی تقسیم می‌کنیم. در علوم تجربی ۴۰۰ سال است که روش‌شناسی ریاضی پاسخگو است و علم طبیعی را از حالت «بومی‌شناسی» خارج کرده و مشکل خاصی از نظر زبانی وجود ندارد. مثلاً «معدن‌شناسی» منطقی دارد که در ایران، آمریکا و آفریقا یکی است. نقطه «قدرت» علوم طبیعی یا مهندسی هم این است که پیش‌تر «انتزاعی» و «عقلی» بودند و حالا «تجربی» و «عقلی» شده‌اند. از این‌رو به نظر نمی‌رسد که در علوم طبیعی مسئله زبان بومی به اندازه زیادی تاثیر خاصی داشته باشد. زبان علوم طبیعی تاثیرات فراعلمی دارد، ولی روی علم تاثیر خاصی ندارد. اما چون قالب ثانویه است و زبان در یک دوره‌ای فرانسوی یا انگلیسی بوده است، می‌تواند تبعاتی خارج از علم؛ مثل حس وطن دوستی به عنوان تبعات فرهنگی به همراه داشته باشد.

اما در علوم انسانی نگاه به زبان بومی بسیار اهمیت دارد. برخی این مسئله را مطرح می‌کنند که یکی از دلایلی که اجازه نمی‌دهد زبان فارسی زبان علمی شود، این است که «فعل» در زبان فارسی به آخر جمله می‌رود و این امر تاثیر زیادی در ابهام جمله ایجاد می‌کند؛ چون مخاطب باید جمله را تا پایان بخواند تا ابهام برطرف شود و منظور نویسنده روشن گردد. برخی زبان‌شناسان هم بر این باورند که زبان علم باید زبانی شفاف و روشن باشد و «فعل» بلافاصله بعد از «فاعل» در جمله بیاید. مسئله مهم دیگر این است که «دستور زبان(گرامر)» زبان ما هم باید یک گرامر مناسب باشد. زبان انگلیسی از همان اول گرامری به این صورت نداشت و تا همین الان هم بر روی آن کار می‌کنند.

در ادامه، ملکی به بیان محدودیت‌های زبان پرداخت و گفت: «البته زبان محدویت‌هایی را بر تفکر تحمیل می‌کند، مثلا اگر شما بخواهید به زبان فارسی در مورد مسائل پیچیده علمی صحبت کنید، نخستین مشکلی که زبان به ما تحمیل می‌کند این است که دایره لغات، تکافوی فکر جدیدی را که شما دارید، نمی‌کند. مشکل بعدی این است که لغات موجود دایره معنایی‌ای دارند که تضادهایی با فکر جدید که شما می‌خواهید بیان کنید، دارند. سوم این‌که ساختارهای صرفی و نحوی، شما را در تنگناهای ادبی قرار می‌دهند. این‌ها خودشان تابعی از تفکر پیشینیان بودند، ولی الان بر فکر ما فاعلیتی پیدا می‌کنند یعنی ما را محدود می‌کنند. باید بدانیم که برخی از زبان‌ها برای نوشتن به زبان «عامیانه» و در سطح فهم مردم مناسب‌ترند و برخی برای کارهای علمی مناسبند و دارای لغات و واژه‌های بیشتر و فزونتر و در عین حال عمیق‌تر هستند. البته آثار همه فهم علمی به زبان فارسی به همان اندازه در خور توجه است که آثار به اصطلاح «بدیعی» که به این زبان نوشته شده است، مورد توجه قرار می‌گیرد. یکی از آفاتی که زبان فارسی به شکل گسترده‌ای درگیر آن است، این است که برخی دانشگاهیان و فرهیختگان به مقدار افراطی از لغت‌های دیگر زبان‌ها استفاده می‌کنند و فخر فروشی مردم و نخبگان از به کاربردن لغات انگلیسی یا فرانسه شایع است».

از دید ملکی، با وجود همه این مشکلات نباید منزلتی که زبان فارسی دارد را به فراموشی بسپاریم. برای نمونه، مقام زبان فارسی در حوزه «تصوف اسلامی» به اعتبار ادبیات صوفیانه فارسی از دیرباز شناخته شده است. همچنین امروزه یک تحصیل‌کرده اروپایی نمی‌تواند از یک متن مربوط به ۵۰۰ سال پیش سر در بیاورد، در حالی‌که یک درس خوانده ایرانی می‌تواند یک نثر ادبی مانند «گلستان» را بخواند و بفهمد و لذت ببرد. این مقایسه نشان دهنده تحرک و تطور در زبان‌های اروپایی و حاصل پیشرفت سریع فرهنگی است که یک زبان این قدر از گذشته خود فاصله گرفته است. این امر در عین حال، نشان‌دهنده ارتباط وثیق زبان فارسی با تمدن‌های کهن در آسیای غربی است. در پایان ملکی سخنان خود را در سه محور ذیل جمع‌بندی کرد:

الف) لزوما یک زبان نباید ذاتا دارای ویژگی‌هایی باشد که آن را به زبان علم تبدیل نماید.

ب) عواملی غیرزبانی مانند عوامل سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی باعث می‌شوند که یک زبان، زبان «دانش» شود.    

پ) نقش «تجارت» در توسعه به کارگیری زبان و ارتقاء آن، برجسته است.