ویلیام فاکنر رماننویس آمریکایی و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات در ۲۵ سپتامبر ۱۸۹۷ میلادی در می سیسی پی به دنیا آمد. بعد از تولد او، خانوادهاش در ۱۹۰۲ به آکسفورد، مرکز دانشگاهی می سیسی پی، نقل مکان کردند. او زمانی که تنها هفت سال داشت، علاقهاش را به تاریخ زادگاه خود و جنوب آمریکا و همچنین به ادبیات و نویسندگی نشان داد. مادرش هم نقش مهمی در شکوفایی استعدادهای او داشت. او در نوجوانی نیز علاقهاش به ادبیات را در شعر و شاعری شکوفا کرد و شیفته اشعار "جان دل" شد. به گفته ویلیام فاکنر به جز اشعار جان دل، بسیاری از ارجاعات و تفکرات او در نویسندگی از آثار بزرگ نویسندگان و شاعرانی نظیر «فیتز جرالد»، «جان کیتز» و همچنین کتاب هایی نظیر «انجیل» و تراژدیهای تاریخ یونان باستان اقتباس و شکل گرفته است. دوست داشت در ارتش به کار مشغول شود اما وزن کم و قد کوتاهش باعث شد در ارتش آمریکا پذیرفته نشود و به عنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی در تورنتوی کانادا نام نویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ به عنوان افتخاری ستوان دومی نایل شد. وارد دانشگاه می سیسی پی شد و در ۱۹۲۴ از دانشگاه انصراف داد و در ۱۹۲۵ همراه با دوستش با یک کشتی باربری به ایتالیا رفت و از آنجا پای پیاده رهسپار آلمان و فرانسه شد.
اندیشه فاکنر
گرچه پایه های فکری و هنری فاکنر در کودکی و نوجوانی شکل گرفته بود اما او در جوانی و در حدود سنین ۲۵ سالگی مسیر زندگیاش را به سمت بزرگی و شهرت در عالم ادبیات داستانی آغاز کرد. او ابتدا شعری به نام "پرتره" را در مجله معروف "Double Dealer" به چاپ رساند؛ به این ترتیب به مرور اشعارش شناخته شد و او نیز با شعرسرایی به پخته تر شدن تفکرات خویش کمک کرد. در همین دوره بود که کم کم خوانندگان محلی اشعار او را تحسین کردند؛ اما ویلیام فاکنر به این نتیجه رسید که اگر بخواهد اشعارش را برای فروش و موفقیت مالی بیشتر روانه بازار کند، هیچ وقت نمی تواند به هدف والای خود برسد. پس سعی کرد که گرایش خود را در نوشتن عوض کند و به سمت داستانهای کوتاه و بلند برود؛ داستانهایی که بیشتر در خصوص مسایل و مشکلات آشنای دوران خود بود و او می کوشید در قالب یک داستان، وقایع تاریخ جنوب آمریکا را به صورت آموزنده به مخاطبان خود عرضه کند. با اینکه نخستین آثار او از سال ۱۹۱۹ و بیشترشان در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ منتشر شد اما وی تا هنگام دریافت جایزهٔ نوبل در ۱۹۴۹ نسبتاً ناشناخته مانده بود. بعدا نیز جایزه پولیتزر را در سال ۱۹۵۷ به خاطر نگارش حکایت و رمان آخرش چپاولگران به دست آورد. آنچه در آثار این نویسنده جلب توجه می کند، نخست بدبینی شدید اوست. از دیگر خصوصیات نویسندگی او تشریح و نقاشی مناظر کشتن و قطع اعضاء و نظایر این هاست. این نویسنده، خواننده را در مقابل اجزای پراکنده موضوع و مساله ای می گذارد که تعبیر و حل آن فقط پس از صحبت ها و مکالماتی که قطع شده و دوباره شروع می شود، میسر می شود. از مشخصات دیگر این نویسنده شیوه خاص او در توجه به زمان است که خواننده را معمولاً گیج و گمراه می کند. تقریباً هیچگاه نویسنده، داستانی را مرتب و به تدریج از ابتدا تا انتها شرح نمی دهد، بلکه اغلب از آخر مطلب شروع می کند.
آثار
فاکنر از اوایل دهه بیست میلادی تا شروع جنگ جهانی دوم که به کالیفرنیا نقل مکان کرد، ۱۳ رمان و تعداد زیادی داستان کوتاه منتشر کرد. مجموعه این آثار پایه شهرت او شد و در نهایت جایزه نوبل در ۵۲ سالگی دریافت کرد. بیشتر کتابهای او توسط مترجمانی مانند صالح حسینی و نجف دریابندری در ایران به فارسی برگردانده شدهاند. او که بزرگترین رماننویس آمریکایی بین دو جنگ جهانی شناخته میشود، معمولا شخصیت اصلی داستانهایش، سرباز کهنه کاری است که از جنگ برگشته و با مشکلات مختلفی مواجه شده است. در همین راستا او با حمایت شخصی به نام اندرسون اولین رمان خود را به نام مزد سرباز (Soldier’s Pay) در دوران شروع رکود آمریکا، روانه بازار کرد. تقریبا تمام این داستان حول و حوش زندگینامه فاکنر نوشته شد. او با اقتباس از دوران خدمت سربازی خود در ارتش آمریکا به انتقاد از وضعیت اجتماعی و زندگی مردم پرداخته است. دومین اثرش، به نام "پشهها" را در ۱۹۲۷ منتشر کرد و با این اثر مورد توجه همگان قرار گرفت. فاکنر رمان خشم و هیاهو را نیز در ۱۹۲۹ نوشت. بعد از انتشار این کتاب بود که او به شهرت بیشتری رسید و مؤسسه کتابخانه نوین این رمان او را ششمین کتاب در فهرست صد رمان برتر انگلیسی سده بیستم قرار داد. "خشم و هیاهو" کارکردهای تازهای از رمان و رمانخوانی را به خواننده معرفی کرد. فاکنر در این رمان به آدم یاد میدهد که رمان، روایت، دیالوگ و شخصیتها میتوانند کارکردها و ویژگیهایی فرای تعاریف معمول خود داشته باشند. او در این رمان این ویژگیهای تازه را بهکار بسته و آن را به خواننده معرفی میکند. در عین حال، "خشم و هیاهو" اوج سبکیاست که در ادبیات امروز به "سبک فاکنر" معروف است.
همان سبکی که فاکنر بعد از "خشم و هیاهو" نیز آن را در رمانهایی چون کتاب خواندنی گور به گور(با ترجمه خوب نجف دریابندری)، حریم و آبشالوم، آبشالوم! بهکار گرفت؛ اما بعدها خود اعتراف کرد که هیچگاه همچون نوشتن خشم و هیاهو در بهکارگیری این سبک ارضا نشده است. در همان سال، کتاب دیگری به نام "سارتوری" را نوشت. در این کتاب، او به ترسیم جنگهای انفصال در جنوب آمریکا یا می سی سی پی پرداخت. او در این کتاب معتقد بود که نسل مردان با شرافت به خاطر این کشت و کشتارها منقرض شده و دسیسه کاران و منافقین به جای آنها کنترل اجتماع را به دست گرفته اند. سه سال بعد، او خشنترین آثار خود را به نام معبد منتشر کرد و در فروش آن بسیار موفق ظاهر شد. آثار وی امروزه در آمریکا فروش چندانی ندارد اما در میان طبقه روشنفکر کشور فرانسه، احترام بالایی برای آثار او قائلند. از دیگر رمان های ویلیام فاکنر می توان به این اعداد سیزده، شاخه سبز، نخلهای جنگلی، هملت، مزاحم دربار، مجموعه داستانهای کوتاه، گل سفید، یک افسانه، جنگل بزرگ و عمو ویلی اشاره کرد. نخستین مجموعه داستان کوتاه او شامل بسیاری از داستانهای تحسینشدهاش مانند یک گل سرخ برای امیلی، سرخپوست میرود، خورشید آن عصر و سپتامبر بیباران بود. کارآگاه دهکده چهارمین مجموعه از داستانهای کوتاه فاکنر است که با ترجمه احمد اخوت منتشر شده است.
شهرت فاکنر به سبک تجربی او و توجه دقیقش به شیوه بیان و آهنگ نوشتار است. فاکنر برخلاف شیوه مینیمالیستی ارنست همینگوی، نویسنده معاصرش در نوشتههایش مکرراً از جریان سیال ذهن بهره میگیرد و غالباً داستانهایی عمیقاً عاطفی، ظریف، پیچیده و گاه گوتیک با شخصیتهای گوناگون شامل بردههای آزاد شده، یا اعقاب بردهها، سفیدپوستان تهیدست، جنوبیهای طبقه کارگر یا اعیان مینوشت. او سرانجام در ۶ ژوئیه ۱۹۶۲، سه هفته بعد از آنکه از اسب افتاد، بر اثر سکته قلبی در آکسفورد می سیسی پی در گذشت.