آرتورکنان دویل را به عنوان یکی از معروف ترین نویسندگان ادبیات پلیسی می شناسند. قهرمان آثار او شرلوک هلمز است که یکی از ماندگارترین مخلوقات ادبی جهان به شمار می رود. در ادبیات ایران و در میان فارسی زبانان نیز شرلوک هلمز معروفترین چهره برآمده از دنیای ادبیات محسوب میشوند. بی تردید نمیتوان منکر نقش اهمیت و جذابیتِ آثار کنان دیل در شکلگیری این گونه ادبیات به عنوان یکی از محبوبترین گونههای ادبی شد.
زندگینامه آرتورکنان دویل
آرتورکنان دویل در ۱۸۹۵ میلادی چشم به جهان گشود. خانه شماره ۲۲۱ در خیابان بیکر شهر لندن بدون شک معروفترین آدرس در دنیای ادبیات است. رد پای ساکنان آن، شرلوک هلمز و دکتر واتسن را نه تنها در کتابها، بلکه در فیلمها و سریالها هم میتوان دنبال کرد. شرلوک هلمز کارآگاه ویژه ای است، او چابک است، ابایی ندارد از اینکه در میان گلولای مرطوب زانو بزند تا رد پای مظنونی را دنبال کند یا اینکه در لباس یک لولهکش به پستترین منطقه لندن برود.
کمتر پیش میآید که مخلوقی از خالق خود مشهورتر شود. شرلوک هلمز نمونه خوبی از این مورد است؛ کارآگاه برجسته ادبیات جهان که مرگش نامههای خشمآلود فراوانی را برای نویسندهاش به همراه داشت: «مردی به نام سر آرتور کانن دویل.» شرلوک هلمز تا آن اندازه واقعی به نظر میرسید که با مردنِ او انگار امنیت خیابانهای لندن هم به خطر میافتاد و دیگر هیچ مانعی نمیتوانست سد راه جنایتکاران و قاتلان شود. از نظر خوانندگان، دویل میتوانست هر کاری را با هلمز انجام دهد اما کشتن هلمز چیزی نبود که آنها به سادگی به آن رضایت دهند. سر آرتور کانن دویل، خالق برجستهترین کارآگاه جهان، در نهایت مجبور به پذیرش این نکته شد که مخلوقش مشهورتر از خود اوست، هرچند در نهایت هر ۲ به یک اندازه جاودانه ماندند.
آرتور کانن دویل، طرحی از یک زندگی
شخصیت شرلوک هولمز مظهر استدلال و منطق قوی و تندوتیز به شمار میرود. این درحالی است که خود دویل فاقد وجوه استدلالی و منطقی در شخصیتش بوده و بارها اعلام کرده بود که به فرشتهها و پریها باور دارد و همچنین فلسفه را تا بدانجا میپذیرد که توأم با سر و راز باشد. داستانهای شرلوک هولمز تاکنون به ۵۰ زبان ترجمه شده و مردمان بسیاری در تئاتر، سینما، مجموعههای تلویزیونی، نمایشهای رادیویی، موزیکال، کاریکاتورها، کتابهای کمیک و آگهیها او را مشاهده کردهاند.
آرتور در ۱۴ سالگی زبان فرانسه را به طور کامل یاد گرفت به طوری که میتوانست آثار نویسندگان بزرگی همچون ژولورن را از روی متن اصلی بخواند. تحصیلات مقدماتی دویل در مکتبی متعلق به یسوعیها سپری شد. آموزشهای «یسوعی» در عمق بخشیدن به ذهن و فکرِ او بسیار موثر بودند. او مدتی نیز در کالج استاینهارست تحصیل کرد. بعدها او نوشت که در این کالج برای نخستینبار در میان دوستان و معلمانش در جستوجوی مدلهایی برای شخصیتهای داستانهای شرلوک هولمز بوده است. او در ۱۸۸۵ میلادی برای تحصیل در مقطع دکتری پذیرفته شد.
نخستین داستان دویل مربوط به ۶ سالهگیاش میشد که داستانی مصور درباره آدم و ببر نوشت اما داستان دومش در ۱۸۸۷ میلادی منتشر شد که در آن برای نخستین بار شرلوک هولمز افسانهای به مردم معرفی شد. نام این کتاب AStudyinScarlete بود. دویل گفته که این رمان را در ۱۸۸۶ میلادی به مدت سه هفته نوشته است. دویل برنامهریزی کرده بود که ماجراهای شرلوک هولمز را در ۱۸۹۳ میلادی به پایان برساند. نام این داستان مساله نهایی بود و در آن هولمز در نبردی با موریارتی کشته میشد و اینگونه داستان به پایان میرسد اما چنین اقدامی از طرف دویل، واکنش منفی خوانندگان مجله استراند را به دنبال داشت. نامههای بسیاری به خانه دویل سرازیر شد که همگی آنها از این اقدام او ابراز ناراحتی و تنفر میکردند. همچنین مجله استراند ۲۰ هزار اشتراک خود را از دست داد و نتیجه این شد که در همان سال دویل اعلام کرد که به جهت تقاضاهای عمومی، ماجراهای شرلوک هولمز را ادامه خواهد داد. نخستین داستانی که پس از این تصمیم به چاپ رسید، «خانه خالی» نام داشت که در آن هولمز با بازگشتش به نزد دکتر واتسن، او را غرق حیرت میکرد.
روی آوردن به داستاننویسی
آرتور ایگناتیوس کانن دویل در دانشگاه ادینبورگ پزشکی خوانده بود و مدتی نیز به عنوان پزشک کشتی به سواحل غربی آفریقا و قطب شمال سفر کرد. کانن دویل پس از پایان تحصیلاتش به مدت هشت سال تمام هر روز روانه مطب خود میشد که بهندرت بیماری داخل آن قدم میگذاشت. البته کسادی طبابت دویل نتیجه ارزشمندتری به همراه داشت؛ زیرا او به اندازه کافی زمان در اختیار داشت تا دست به قلم شود. هرچند در نگاه نخست، پزشکی کمک چندان بزرگی در امر نویسندگی به شمار نمیرود اما در مورد دویل این موضوع تفاوت میکرد، زیرا او شخصیتپردازی اصلیِ داستانش را مدیون استادش در دانشگاه ادینبورگ بود.
دویل برای خلق شرلوک هلمز، پروفسور جوزف بل را به یاد میآورد که دارای استعداد خارقالعادهای بود. او در رویارویی با بیماران میتوانست به خوبی از روی ویژگیهای ظاهری آنها پی به شغل و خصوصیات شخصی آنها ببرد. زمانی که دویل دانشجوی سال دوم پزشکی بود، جوزف بِل او را به عنوان دستیارش انتخاب کرد. این فرصت مناسب به دویل این امکان را میداد تا به خوبی شاهد رفتار بل باشد و تکتک ویژگیهای او را به خاطر بسپارد. این خصوصیات شامل مشخصات ظاهری نیز میشد.
با داستان A Study in Scarlet که در ایران با نام «اتود در قرمز لاکی» ترجمه شده، شرلوک هلمز برای نخستین بار پا به دنیای واقعی گذاشت. با نخستین داستان، هلمز نشان داد که کارآگاهی متفاوت از همکیشان پیشینش است. او که تا اندازه ای از کیمیاگری سررشته داشت در آزمایشگاه کوچک منزلش لکههای خون بجا مانده از صحنه جنایت را تجزیه میکرد؛ کاری که در آن زمان حتی در اسکاتلندیارد هم چندان متداول نبود.
دویل داستانش را فروخت تا در «سالنامه بیتن» در کریسمس ۱۸۸۷ میلادی به چاپ برسد. رفته رفته ناشران دیگر هم به داستانهای هلمز علاقه نشان دادند و به این ترتیب، دویل تصمیم گرفت تا پزشکی را رها کند و تمام وقت خودش را به مخلوقش اختصاص دهد. البته در این میان خوانندگان هم نه تنها با ویژگیهای منحصر به فرد شرلوک هلمز آشنا شده بودند، بلکه تصور دقیقی از چهره او نیز داشتند.
این تصور دقیق مرهون تصاویری بود که سیدنی پجت از هلمز ترسیم کرده بود. در تمامی این نقاشیها که همراه با داستانها نخستینبار در مجله «استرند» به چاپ رسیدند، هلمز مردی بلندبالا با بینی و چانه عقابیشکل نمایش داده شده بود که دقیقاً با جزییات ذکر شده از طرف دویل مطابقت داشت.
آثار دویل
کانن دویل در مجموع ۵۶ داستان کوتاه و بلند درباره شرلوک هلمز نوشته است. البته در این میان، او یک بار قهرمانش را به کشتن داد تا بلکه کمی با خیال راحت نفس بکشد و به گفته خودش، وقت برای پرداختن به دیگر داستانها و رمانهایش داشته باشد. برای همین هم، هنگامی که او به همراه خانوادهاش برای معالجه همسرش در سوییس بسر میبرد، با دیدن آبشار «رایشن باخ» به این فکر افتاد تا مقدمات مرگ شرلوک هلمز را آماده کند. به این ترتیب، آبشار رایشنباخ تبدیل به صحنه جدال میان هلمز و دشمن دیرینهاش پروفسور جیمز موریارتی شد. هرچند هلمز شمشیرباز و مشتزن چیرهدستی بود اما با این حال در این جدال شکست خورد و درون آبشار سقوط کرد. البته دویل روی دیگر سکه را ندیده بود. خشم طرفداران هلمز از مرگ وی آنچنان شدید بود که او ناچار شد، کارآگاه را یک بار دیگر زنده کند. سپس هلمز برای واتسن توضیح میدهد که در این نبرد او توانسته خود را از سقوط نجات دهد و برای مدتی به عنوان یک جهانگرد نروژی سفر کند.
پایان حقیقی یک قهرمان
آرتور کانن دویل بهدلیل نوشتن چندین مقاله درباره جنگ «بوئر» (جنگ آفریقای جنوبی) برای یک روزنامه انگلیسی، مفتخر به دریافت لقب «سر» شد. در پاییز ۱۹۲۹ میلادی مشخص شد که سر آرتور کانن دویل مبتلا به ناراحتی شدید قلبی است. او یک سال بعد در ژانویه ۱۹۳۰ میلادی چشم از جهان فروبست. آخرین جملهای که سر آرتور کانن دویل بر زبان آورد، خطاب به همسرش بود. او زمزمه کرد: «تو بینظیری!»
منابع:
۱.رسوایی در کشور بوهم، ترجمه کریم امامی، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۲
۲. آخرین بدرود، ترجمه قاسم صفوی، انتشارات توس، ۱۳۷۲