تهران- ایرنا- رضاخان با سیاست‌های سکولار و ضدمذهبی که بیشتر هم از غرب تقلید می‌کرد بر آن بود تا در حوزه‌های خصوصی مردم دخالت داشته باشد اما این سیاست‌ها با مخالفت‌های مردمی همراه بود به گونه‌ای که یکی از نمونه‌های آن در تیر ۱۳۱۴ خورشیدی در مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد و باعث خدشه‌دار شدن مشروعیت رضاخان شد.

در نوسازی ظاهری که رژیم رضاخان در پیش گرفته بود، مساله لباس و پوشش ایرانیان و به ویژه کشف حجاب از زنان جایگاهی ویژه داشت، البته تبلیغ علیه حجاب از سال‌ها پیش از پادشاهی رضاخان آغاز شده بود، شاعرانی چون عارف قزوینی، میرزاده عشقی و ایرج میرزا وضعیت زنان و حجاب و چادر را به نقد کشیده بودند، آنان بر این باور بودند که عقب‌ماندگی و ضعف زن ایرانی یکی از شاخص‌های اصلی و عمده انحطاط و عقب ماندگی عمومی جامعه ایران است و با آن رابطه علت و معلولی ۲ سویه دارد و در عین حال یکی از موانع عمده پیشرفت زنان ایران را پرده و حجاب می پنداشتند که به زعم آنها مانع اصلی حضور و مشارکت زنان در جامعه بود. رژیم رضاخان مقدمات کشف حجاب را با تلاش برای متحدالشکل کردن لباس ایرانیان آغاز کرد. در مرحله نخست در مرداد ۱۳۰۶ خورشیدی همه کارکنان دولت و شاگردان مدرسه‌ها موظف به پوشیدن لباس متحدالشکل شدند. سپس قانون لباس متحد الشکل و کلاه پهلوی در چهارم ۱۳۰۷ خورشیدی در مجلس هفتم به تصویب رسید و اجرای آن از یکم ۱۳۰۸ خورشیدی آغاز شد. همزمان تبلیغاتی درباره ضرورت آزادی زنان و اصلاح امور آنان در جراید و مطبوعات آغاز شد که مقدمه‌ای برای کشف حجاب بود اما وقوع شورش‌های عشایری جنوب که یکی از درخواست‌های آنان الغای قانون وحدت لباس و کلاه پهلوی بود و واقعه سقوط امان الله خان پادشاه افغانستان که تا حد زیادی ریشه در نارضایتی مردم افغانستان از اصلاحات تند و شتابزده وی در آن کشور و از جمله کشف حجاب زنان افغان داشت، موجب نگرانی رضاخان و دولت او شد و اجرای برنامه کشف حجاب را به تعویق انداخت اما اجرای قانون وحدت لباس پی گرفته شد، اجرای این قانون با برنامه ملت‌سازی رژیم و آرمان ها وحدت ملی ایرانیان گره خورده بود. (۱)

قیام گوهرشاد و مساله کشف حجاب

 سعید نفیسی که تغییر لباس و پذیرش ظواهر تمدن جدید را از اصطلاحات مهم اجتماعی دوره رضاخان می‌داند در توجیه آن می نویسد: کمترین فایده این قانون و کارهایی که پس از آن کردند این بود که ایرانیان را یکسان و یک رنگ کرد و آن همه اختلاف صوری را که قهراً باعث اختلافات باطنی و نفاق می‌شد از میان برداشت. (۲)

 مرحله دوم تغییر لباس در ۱۳۱۳خورشیدی و پس از سفر رضاخان به ترکیه آغاز شد و این بار به کشف حجاب اجباری از زنان در ۱۷ دی ۱۳۱۴ خورشیدی منجر شد. سفر رضاخان به ترکیه در خرداد و تیر ۱۳۱۳ خورشیدی تاثیری عمیق بر ذهن او گذاشت بنا به روایت میرزا صادق خان مستشارالدوله از دولتمردان و سیاستمداران پهلوی، رضاخان در آنکارا به او گفته بود: صادق من تصور نمی‌کردم ترک ها تا این اندازه ترقی کرده و در اخذ تمدن اروپا جلو رفته باشند حالا می‌بینم که ما خیلی عقب هستیم. مخصوصاً در قسمت تربیت دختران و بانوان ...فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم مخصوصاً زنان اقدام کنیم...(۳) مخبرالسلطنه هدایت نیز در خاطرات و خطرات کشف حجاب را سوغات پهلوی از سفر ترکیه می داند. (۴)

 بدین ترتیب از اوایل ۱۳۱۴ خورشیدی بنا به خواست و فرمان رضاخان استفاده از کلاه شاپو یا کلاه بین المللی فرنگی که تمام لبه دار بود؛ به جای کلاه لبه دار پهلوی اجباری شد. مجموع این اقدامات دست به دست هم داد و علما و روحانیون را به ویژه در شهرهای مذهبی به خشم آورد. توده مردم نیز که در این اعمال مقدمات کشف حجاب از زنان را مشاهده می‌کردند، ملتهب و ناراضی بودند. این قضایا مقدمات وقوع حادثه قیام گوهرشاد در ۲۱ تیر ۱۳۱۴ خورشیدی بود.

نقش محمد تقی بهلول در آغاز قیام گوهرشاد

در روزهای ۱۹ تا ۲۱ تیر سخنرانی های تندی به وسیله برخی از روحانیون از جمله شیخ محمدتقی بهلول و نواب احتشام رضوی ایراد می شد و به سردادن شعارهای ضد سلطنت نیز منجر شد. در حقیقت رویدادی که تحرکات را در مشهد دامن زد، دستگیری «محمدتقی بهلول» بود.

نیروهای دولت تلاش داشتند تا برای پایان دادن به غائله مردم را به زور متفرق کرده و بهلول را دستگیر کنند اما مردم در خیابان‌های اطراف صحن تجمع کرده بودند و تلاش داشتند، وارد صحن شوند. درگیری مردم با مأموران لحظه به لحظه شدت پیدا می‌کرد و محل تجمع از صحن به مسجد گوهرشاد انتقال پیدا کرد. نظامیان مسجد را محاصره کردند و جلوی سیل جمعیتی را که تلاش داشتند، وارد شوند، گرفتند. در میان این درگیری‌ها شماری کشته و زخمی ‌شدند که تعداد آن‌ها را از ۴۰ تا ۱۵۰ تن عنوان شده است. بهلول در خاطراتش این تعداد را ۲۲ کشته و ۶۷ زخمی نقل کرده است.

همزمان شماری از روحانیون مشهد نیز در تلگرافی به رضاخان، خواهان توقف کشف حجاب شدند. به این تلگراف پاسخی داده نشد اما پاسخی که از رضاخان به فرماندهان نظامی مشهد مخابره شد، حاوی این جملات بود: «اگر بیش از این مسامحه کنید، نه تاج بر سر من خواهد ماند و نه کلاه بر سر شما.» در نتیجه ایرج مطبوعی فرمانده لشگر مشهد دستور داد که سربازان وارد صحن حرم شوند و در صورت لزوم به طرف مردم تیراندازی کنند. بدین ترتیب در ۲۰ تیر مسجد گوهرشاد به محاصره نیروی نظامی و انتظامی در آمد و در زد و خوردهای که میان آنها و مردم درگرفت سه تن از نیروی انتظامی و حدود ۱۰۰ تن از مردم زخمی یا کشته شدند.

کشتار مردم در گوهرشاد و خدشه دار شدن مشروعیت رضاخان

 ازدحام بیش از حد مردم در مسجد گوهرشاد در ۲۱ تیر به محاصره کامل مسجد با توپ های سنگین منجر شد و سرانجام در نیمه های شب حمله نیروهای نظامی و انتظامی به مردم و کشتار و دستگیری آنان انجامید. شمار کشته شدگان میان ۲ تا ۵ هزار تَن و دستگیرشدگان حدود یک هزار و ۵۰۰ تَن تخمین زده شد. همچنین از ۲۲ تیر نیز توقیف و دستگیری علما آغاز شد و حدود ۳۰ تن از آنها دستگیر شدند. بدین ترتیب قیام گوهرشاد سرکوب شد و به پایان رسید اما مشروعیت رژیم رضاخان را به شدت خدشه دار کرد. اگرچه باوجود همه مخالفت‌ها سرانجام فرمان کشف حجاب اجباری در ۱۷ دی ۱۳۱۴ خورشیدی به طور رسمی اعلام و اجرای آن آغاز شد.(۵)

غلامعلی نخلعی در ۱۳۱۴خورشیدی کفشدار مسجد گوهرشاد بود؛ وی در بخشی از خاطرات نقل می‌کند: «کشتار تمام شده بود. سراسیمه آمدم بروم توی مسجد که مأمورها جلوی مرا گرفتند. یک صاحب منصبی به آن ها گفت می‌خواهد برود کثافت‌کاری‌های شما را پاک کند، بگذارید برود ... وقتی داخل مسجد شدم، دیدم همه جا خون ریخته است ... چادر زن‌ها، تکه‌های لباس و کفش و کلاه‌ها بود که در مسجد وجود داشت. جلوی کفش‌کن، پر از خون بود. مرده‌ها را داشتند بیرون می‌بردند. یک لت درِ چوبی را برای این کار برداشته بودند که کاملاً قرمز و خونین شده بود. وحشت کردم. کامیون آوردند، مرده‌ها را ببرند؛ برخی هنوز ناله می‌کردند  اما همه را ریختند، پشت کامیون، زنده و مرده را با خودشان بردند.»

یکی دیگر از شاهدان این حماسه تاریخی میرمحمدحسین حسینی اصفهانی است، وی در مورد کشتار مسجد گوهرشاد نقل می کند:در روز واقعه صحن‌های مسجد گوهرشاد لبالب از جمعیت بود. بعضی دعا می‌خواندند و بعضی چرت می زدند، بعضی خوابیدند، بعضی به نماز و دعا و مناجات مشغول بودند و خلاصه ساعت یک ربع به دوازده مانده یا یک ربع بعد از دوازده (تردید دارم) از بالای بام‌های مسجد گوهرشاد گنبد و مردم و حرم را بستند به مسلسل و کشتند. من آن شب در یکی از اطاق‌های صحن کهنه بودم. یکی از رفقا برخورد کرد به من گفت بیا برویم اینجا که از همه‌جا امن‌تر است. کشتند و آن هم کشتنی که تا به حال هم کسی نتوانسته است حساب کند که در قضیه مسجد گوهرشاد مشهد چقدر خون ریخته شد و چقدر آدم کشته شد و چقدر آدم نمرده زیر خاک رفت. یکی از رفقایم مدرسه نواب بود، جلوی مدرسه ایستاده بود. خودش برایم نقل می‌کرد کامیون‌ها که جنازه‌ها را در آنها ریخته بودند، می‌آمد برود و یک مرتبه دیدم از یکی از این کامیون‌ها صدا می‌آید و یک نفر می‌گوید من زنده‌ام مرا کجا می‌برید؟ خلاصه اینها را کجا بردند و توی کدام گودال ریختند و خاک روی آنها ریختند نمی‌دانیم.

 بعدها سعید نفیسی درباره کشف حجاب چنین نوشت: با کمال جرات می‌توان گفت که در تاریخ هیچ دیاری کاری بدین دشواری بدین آسانی به پایان نرسیده است. در ضمن هیچ تردیدی نیست که این واقعه مهم ترین واقعه تاریخ این دوره است و همه جهانیان را غرق حیرت و استعجاب کرده است. داریوش رحمانیان در کتاب ایران بین دو کودتا می نویسد: چیزی که از چشم امثال نفیسی پنهان می‌ماند این بود که زور و ضرب و خشونتی که پشت چنین برنامه‌هایی بود نه تنها مانع از آن می شد که عمق و ژرفا بیابند و ماندگار شوند بلکه حتی بیشتر از آن موجبات گسترش واکنش‌های مخالف را فراهم می آورد و به نتایجی معکوس می انجامید چنانکه پس از سقوط رضاخان در دهه ۲۰ خورشیدی در اعمال و حرکات گروه‌هایی چون فدائیان اسلام دیده شد و در دهه های پس از آن تا وقوع انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ خورشیدی و سال‌های پس از آن که مساله حجاب در آن نقش ویژگی داشت، ادامه یافت. (۶)

قیام گوهرشاد حماسه‌ای در دفاع از حجاب و ارزش‌های اسلامی و اعتراض به سیاست‌های زورگویانه و به اصطلاح روشنفکری رضاخان بود  که با کشتار بی رحمانه‌ای پایان یافت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این روز را به نام روز حجاب و عفاف نامگذاری کردند.

منابع

۱- ایران بین دو کودتا، داریوش رحمانیان، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۹۵، ص۲۷۳

۲- تاریخ شهریاری شاهنشاه رضاشاه، سعید نفیسی، انتشارات شورای مرکزی جشن های بنیادگذاری شاهنشاهی ایران، تهران، ۱۳۴۴ ص۵۵

۳- تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج۶، تهران، نشرناشر، ۱۳۶۲ ص۱۴۹

۴- ایران بین دو کودتا، داریوش رحمانیان، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۹۵، ص۲۷۵

۵- همان

۶- همان