تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۹

همدان- ایرنا- باغ ‌جادویی حاصل عشق و ایده مردی از جنس آب و خاک است که با پیوند ریشه‌ها و هسته‌ها دست به افسونگری زده و درختانی سحرآمیز می‌پروراند که نظیر این آشتی‌کنان طبیعت را کمتر دیده و شنیده‌ایم مگر در چشم‌اندازی زیبا و شگفت در دل همدان سرسبز.

درخت عناب لبهای خوش رنگش را غنچه کرد: ۱۲ بار در سال میوه می دهم، معجزه که می‌گویند منم. درخت آلبالو هم خوشه‌های قرمزش را به زور بغل کرد و گفت: معجزه منم که با این جثه کوچکم چند برابر بقیه درختها میوه میدهم.

درخت سیب که گونه هایش از خجالت گل انداخته بود سرش را نزدیکم آورد: از هر انگشتم ۱۰ جور هنر می بارد؛ ۱۱ نوع  سیب می دهم، خودت قضاوت کن من شگفت انگیزم یا اینها؟

بوته‌های گوجه‌فرنگی هم که زیر گرمای کمجان آفتاب صبحگاهی پهن شده بودند، دستی تکان می‌دهند.خانم بیا ما را تماشا کن هنرمند مائیم که از ریشه هایمان سیب زمینی می روید و از شاخ و برگهایمان گوجه‌فرنگی.

درخت مغرور و سرسبزی هم طعنه زنان به بوته ها، میوه‌های طلایی اش را نشانم میدهد و می‌گوید: زردآلو با مغز بادام ندیده ای تا معنی معجزه را بدانی.

یک باغ هیاهو است، یک باغ رُستنی‌های سحرآمیز که در قاب نگاه‌های بهت زده‌ ما نمی‌گنجد.  

بعد از مدتها دلخوشی‌هایمان برای دیدن این باغ جادویی طلوع می‌کند. دلخوشی‌هایی به رنگ آفتابگردان؛ که هنوز گل خورشید نشکفته پشت پرچین های باغ این پا و آن پا می‌کنیم، من و چند نفر از دوستان خبرنگارم.

مردی با موها و چکمه‌های سفید که نام پیرمرد برایش زود است با خوش آمدهای کش‌دار و خندان سلاممان را پاسخ می‌دهد و خود را امانتدار این باغ مشهور معرفی می‌کند، نه مالکش!

صحبت از «پرویز ملک‌زاده» است. برخلاف دوستانم که بارها به تماشای این باغ و باغبان جادویی آمده اند، رفتار و گفتارش برایم غریبه است اما زود با او همکلام می‌شوم.

سر روی شانه درختها می‌گذارد و تنگ در آغوششان می‌کشد و در حالی که برگهای غبار گرفته را با سرآستینش برق می‌اندازد، می‌گوید: به این ناز و نوازش نیاز دارند و گرنه پژمرده می‌شوند.

من و دوستانم برای ثبت و ضبط این لحظه های دلدادگی پابه پای باغبان مجنون می رویم و می دویم مبادا چیزی از قلم بیفتد.

شمار درختهایی که کاشته ام را خوب به یاد دارم حتی ماه و سالشان را. هم اکنون من و یک هزار درخت و ۵۰۰ درختچه که نظیرش در جایی نروئیده است در مساحت ۲ هکتاری این باغ، خرم و شادمان در کنار یکدیگر زندگی می‌کنیم و با یکدیگر خاطره‌های بسیار داریم. اینها را ملک‌زاده می گوید و لبخندی بر لبش می‌روید.

او درختها را دیوانه‌وار دوست می‌دارد، آنها که عاشقتر هستند مجنون شده‌اند مثل سیب مجنون، توت مجنون، زردآلوی مجنون، گردوی مجنون که با شاخه‌های پریشان و افشان از باغبان عاشق دل ربایی می کنند. 

پیوند نوع درخت با یکدیگر از شگفتی‌های این باغ جادویی است، درختان سیب ترکیبی از سیب های گلاب، سرخ، ترش و فرانسوی و چند نوع دیگر که نامشان در ذهنم نمانده و یا درخت آلو که مجموعه ای از میوه های ترش و ملس است که از بهار تا پاییز می توان از باغ جادویی چید.

ملک‌زاده این پیوندهای گوناگون را به آشتی‌کنان ریشه‌ها و برگها تعبیر می‌کند و من به زیبایی این واژه می‌اندیشم که ای کاش آدمها هم به همین سادگی قهرها را به آشتی تبدیل می کردند.

ملک‌زاده این پیوندهای گوناگون را به آشتی‌کنان ریشه‌ها و برگها تعبیر می‌کند و من به زیبایی این واژه می‌اندیشم که ای کاش آدمها هم به همین سادگی قهرها را به آشتی تبدیل می کردند.

خلاصه اینجا طعم و رنگ میوه‌ها در باغ جادویی شگفت انگیز است مثل گلابی سیاه!

 شگفتانه‌های باغ جادویی گفتنی نیست باید اینجا باشید، ببینید و بچشید تا سر تعظیم در مقابل اعجاز طبیعت و آفریدگارش فرود بیاورید.

با اصرار او دور سفره صبحانه‌اش می‌نشینیم و از سخاوت باغبان مهربان و چای ذغالی و عطر دارچین روی کاسه‌های حلیم که با شمعدانی‌های معطر زیر آلاچیق مخلوط شده خاطره‌ای ماندگار می‌سازیم و محو لحن و گفتار شیرین باغبان می‌شویم وقتی که از رنج و مشقت‌های پرورش این باغ می‌گوید و از زمین سنگلاخ بی‌آب و علفی که با خون جگر آباد کرده بود و من به حافظه‌ام می سپارم که از یاد نبرم.

ملک‌زاده می‌گوید: درخت باید در سال دوم و سوم به بار بنشیند و همه نیرویش را صرف زایش کند چون استعدادش را دارد، فقط باید آن را کشف کرده و پروش بدهیم.

بعد از پیوندهای عجیب و غریب بین انواع میوه‌ها به انتهای باغ جادویی می‌رسیم که روزها طول می کشد تا واژه‌های درون ذهنم هم آواز و همدم شوند بلکه نیکوترین جمله را برای وصف این اعجاز رنگین طبیعت به قلم جاری کنم.

ارتفاع درختهای این قسمت باغ به زیر زانوهایمان نمی رسد اما در عین کوتاه قامتی شاخه های پرباری دارند. در باورمان نمی‌گنجد تا زمانی که سفتی و کالی هلوهای یکی از درختها را با انگشتانم لمس می‌کنم.

برای چیدن میوه این درختها باید هم‌قدشان شوی و نشسته شاخ و برگهایشان را کنار بزنی و چشمک زدن میوه‌های رنگارنگش را ببینی.

باغبان خوش ذوق و سلیقه مدام درختها را تحسین و تشویق می‌کند و در جواب چرایی این کارش گفت و گو با درختان را به ما هم توصیه می‌کند، چون آنها از آدمهای خونسرد و عبوس خوششان نمی‌آید و میوه هایشان بدمزه می‌شود.

هوس تماشای باغ جادویی اگر به سرتان زد باید سری به بلوار ارم همدان، روبروی تالار قرآن، کوچه چشمه ساران بزنید و کمی مهربان باشید تا صدای درختهای سحرآمیزش را بشنوید و با عناب، آلبالو و زردآلوها هم صحبت شوید. 

ملک زاده را با باغ جادویی‌اش به خالق زیبایی‌ها می‌سپاریم و او با مشتی از گلهای یاس و محمدی ما را بدرقه می‌کند.

گزارش از: زهرا زارعی