قامت بلند و چهار شانه، موهای جو گندمی با تارهایی ضخیم که وقتی آنها را شانه میزد، رد دندانه شانهها روی آن باقی میماند، چهرهای معصوم که مردانگیاش با جوانه زدن موهای پشت لب در حال پیدا شدن بود، لباس خاکستری با پوتینهایی که تا آخرین بند آنها را به ساق پاهایش محکم بسته بود و در لابلای آنها غیرت مردانه در وجود نوجوانی ۱۶ساله، همگی آخرین تصویر ذهنی مادر از عباس بود.
زمزمههای بازگشت آزادگان را که شنیده بود لحظه لحظه روزهای طولانی گرم تابستان برایش به اندازه هشت سال انتظارش سپری میشد، آنقدر نذر ذکر صلوات را با دانههای قرمز رنگ تسبیح تکرار کرده بود که گلویش خشک شده بود، بیقرار دیدن فرزند دور تا دور خانه را میگشت تا ۲۶ مردادماه فرا برسد، در ذهنش عباس بعد از هشت سال برایش مردی بود چهارشانهتر، موهایی پر پشتتر و قیافهای مردانه که با افتخار و سرافرازی راضی از سرنوشت، عشق به میهن همچنان در چهرهاش موج میزد، همان عشقی که او را در سن ۱۶ سالگی و اوج نوجوانی به سمت جبهه و میدان جنگ و خط مقدم و توپ و تانک کشاند.
عشقی که سالهای رنج در زندانهای رژیم بعث را توام با شکنجه و فشار روحی برایش قابل تحمل کرده بود، عشقی که امروز قرار بود با برگشت به میهن با افتخار تمام آنرا به هموطنان نمایان کند، عشقی که سالهای دوری از خانه و بیخبری از خانواده را با ماندن زیر شکنجههای ناجوانمردانه بعثیها معامله کرده بود.
مادر روزهایی را بیاد میآورد که عباس با وجود مخالفتهای پدر، برگه رضایت را به هر جوری بود از آنها گرفت و راهی جبهه شد، ولی پس از مدت زمان کوتاهی در یکی از عملیاتهای مهم جنگی در غرب کشور اسیر شد و اینگونه بود که تا امروز مادر ماند با هزار دل نگرانی، دلواپسی و روزهای بیقراری که تنها خودش میدانست و خدا.
سپیده صبح شده بود و مادر همچنان چشمانش باز بود، لحظه آغوش گرفتن فرزندش را در لابلای هزار تصاویر ذهنی دیگر مرور میکرد، گاهی زیر لب حرف میزد، لبخند میزد و چیزهایی زمزمه میکرد، اضطراب و شادی تمام وجودش را پر کرده بود، درحالیکه از شدت استرس توام با ذوق و شوق، پاهایش بیحس شده بود و بسختی میایستاد ولی با دلی نگران و چشمانی که انگار دیگر سویی نداشت به سمت محل قرارگاه عاشقی براه افتاد، دیشب را تا صبح با تمام دل نگرانیهایی که از هشت سال پیش شروع شده بود گذرانده بود، آنقدر هول بود که چادرش را برعکس پوشید و سراسیمه به راه افتاد، اگرچه دیدن فرزند تنها چیزی بود که قلب و ذهن نگرانش را آرام میکرد ولی آنچه اندکی او را آزار میداد خبر فوت پدر بود که باید به عباس میگفت.
گذر ثانیهها هر لحظه برایش سخت و سختتر میشد، آنقدر سخت که راه گلویش را بسته بود و نفس کشیدن برایش دشوار شده بود، با دستانی لرزان تسبیح دانه قرمزش را در دست داشت و قاب عکس عباس را محکم بغل گرفت، ذکر از لبانش خارج نمیشد، در لابلای جمعیت تنها به دور دست و مکانی خیره شده بود که قرار بود آزادگان وارد شوند، هیاهویی عجیب و غریب بپا بود، لحظه لحظه وصل بود و عاشقی و پایان دلتنگی، پایان روزگاری که در تنهایی اشک بر بالین داشت و به امید لمس آغوش فرزند روزها را سپری کرده بود.
او در ذهن رویاهایش را مرور میکرد که در حال تبدیل شدن به واقعیت بودند، او پایان روزهایی را میدید که بیاد عباس هنوز اتاقش را دست نخورده گذاشته بود که برگردد و در آنجا بنشیند و مادر قربان صدقهاش برود، روزهایی که در نبود عباس لباسهایش را میشست و اتو میکرد و با این کار اندکی دلش آرام میگرفت، در تنهایی با او سخن میگفت، از آرزوهایش میگفت، از کیکهایی که برای تولدش میپخت و شمعها را بجای عباس خودش فوت میکرد، از اینکه میخواهد برایش آستین بالا بزند و عروسش را به خانهشان بیاورد و تمام کارهایی که در طول هشت سال گذشته برای آرامش دل رنجورش انجام میداد.
آنقدر ذون دیدن عباس را داشت که حاضر بود تمام دلتنگیهای هشت سال گذشته برایش تکرار و هرچه زودتر این لحظات دشوار برایش تمام شود، در ذهنش مرور میکرد نکند خواب باشد و این لحظات رویایی بیش نباشند، اولین اتوبوس حامل آزادگان که رسید مادر اطمینان پیدا کرد که خواب نیست، پاهایش حسی تازه گرفته بودند، دوان دوان با سیل جمعیت به سمت اتوبوس حرکت کرد، سیل اشک شوقی که از چشمانش سرازیر شده بود پرده چشمانش را تار کرده بود و تصاویر اتوبوسها را بدرستی نمیتوانست ببیند، بغض هشت ساله گشوده شده بود و مادر عکس فرزند را با تمام قدرت بالای سر گرفته بود تا شاید فرزندش اگر او را بخاطر پیر شدن و شکستن نمیشناسد با عکس خود بتواند مادرش را پیدا کند.
عباس، این مسافر غریب اما سرافراز در لابلای صدها آزادهای بود که بعد از تحمل سالها دوری از وطن با افتخار تمام در چنین روزی قدم به خاک میهن گذاشت و بخاطر دفاع از من و امثال من شجاعانه و مردانه ایستاد و نام آزاده را به پسوند نامش چسپاند.
روایت عباس روایت هزاران آزادهای است که در ۲۶ مردادماه سال ۶۹ به کشور بازگشتند و پیروزمندانه از امتحان شجاعت و ایستادگی بیرون آمدند و به عنوان شهدای زنده درس ایستادگی را به عاشقان وطن آموختند.
آری ۳۰سال پیش و در چنین روزی بود که میهن اسلامی شاهد حضور اولین گروه آزادگان سرافراز بود که پس از سالها اسارت در زندانها و اسارتگاههای رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند.
آزادگان، صبورتر از سنگ صبور با سینههایی به وسعت اقیانوس با توکل به خدا رنج اسارت و زندان و شکنجه را تحمل و آزاده نامیده شدند چراکه از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند.
استاندار ایلام: بازگشت آزادگان به میهن فتح قله استقامت در زمین دشمن است
استاندار ایلام ضمن گرامیداشت سالروز ورود آزادگان به کشور،بازگشت آزادگان به میهن را فتح قله استقامت در زمین دشمن دانست و گفت: آزادگان در اسارت نه تنها یک لحظه از آرمانهای امام راحل(ره) و انقلاب پا پس نکشیدند بلکه آنجا نیز یک خط مقدم مستحکم تشکیل دادند.
در بخش دیگری از پیام قاسم سلیمانیدشتکی آمده است: ۲۶ مردادماه سالروز ورود آزادگان سرفراز به خاک ایران اسلامی است و این روز فرصتی برای مرور رشادتها و از خودگذشتگیهای کسانی است که در زمین دشمن با وجود تحمل سختترین شکنجهها اسارت را به بند کشیدند و جلوهای ماندگار از صبر و استقامت را به نمایش گذاشتند.
در این پیام تاکید شده است: بازگشت آزادگان برای ملت ایران چون آزادسازی خرمشهر شور و نشاط وصفناشدنی در جای جای کشور ایجاد کرد و استقبال باشکوه از آزداگان بهترین نشان قدرشناسی مردم از زحمات آنان بود.
آزادگان ضامن بقای نظام شدند
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام با تبریک فرا رسیدن ۲۶ مردادماه سالروز ورود آزادگان به میهن گفت: این روز یادآور ایامی پر از شور و شادی و معطر به حضور دوباره عزیزانی است که عطر شهیدان را با خود داشتند و سرآغاز تجلی عینی پیروزی، رشادتها و دلیرمردیهای دلاورانی است که با تمام وجود از هستی خود گذشتند.
اسدالله تولیده افزود: آزادگان در آن سوی مرزهای این سرزمین با ایستادگی و مقاومت ضامن بقا، حافظ استقلال و عزت ایران اسلامی شدند و به حرمت صبر و استقامتشان ملت سر به سرافرازی افراشته و گام در مسیر اعتلای نظام و پاسداشت آرمانها مستحکم ساخته است.
وی ادامه داد: آزادگان دل را از قفس و متعلقات دنیوی رها و اگرچه در بند اسارت بودند ولی با اعتقاد، اراده، صبر و ایمان راسخ خود دشمن زبون را در غل و زنجیر کردند و به زانو درآوردند تا درسی که امروز از منش و خوی آنان در جامعه برداشت میشود، الگویی برای حفظ دستاوردهای نظام اسلامی باشد.
آزادگان با ایمان راسخ شکنجههای جسمی و روحی را تحمل کردند
همچنین شورای هماهنگی تبلیغات ایلام نیز به مناسبت سالروز ورود آزادگان بیانیهای منتشر کرد.
در این بیانیه آمده است: در ۲۶ مردادماه سال ۶۹ اسیران دوران مقاومت و از خودگذشتگی پای در خاک پاک میهن نهادند و آزادگان سرافرازی شدند که امروز لحظه لحظه زندگی آنان الگوی نسل جوان کشور است.
آنها که در جبهههای نبرد حق علیه باطل حماسهها آفریدند و طعم تلخ اسارت را تجربه کردند با ایمان راسخ خود در برابر همه فشارها و شکنجههای جسمی و روحی دشمن پایداری کرده و از آزار مزدوران بعثی، هراسی به دل راه ندادند.
امروز آزادگان از پیشتازان حمایت از ولایت و رهنمودهای مقام معظم رهبری و در تلاش برای ایرانی آباد و سرافراز از هیچ کوششی فروگذار نیستند.
به گزارش ایرنا، به مناسبت بزرگداشت ۲۶ مردادماه، برنامههای مختلفی در مناطق مختلف این استان برگزار شد که عمده آنها شامل دیدار مسئولان با آزادگان، تجلیل از آزادگان شاغل در دستگاههای اجرایی استان و انجام تبلیغات محیطی وشهری برای گرامیداشت یاد و خاطره آزادگان است.
استان ایلام در دوران هشت سال دفاع مقدس حدود سه هزار شهید، ۱۱ هزار جانباز و ۳۳۲ آزاده تقدیم اسلام و انقلاب کرده است.