تهران در ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی صحنه تظاهرات بود؛ تظاهرات ضد سلطنت شدت گرفته بود اما میان تظاهرکنندگان یکپارچگی وجود نداشت. به گونه ای که گروههایی خواهان برقراری جمهوری بودند که این خواسته در میان احزاب جبهه ملی طرفدارانی داشت(۱). رهبران حزب توده خواهان برگزاری همهپرسی برای استقلال جمهوری بودند اما شعار برقراری جمهوری دموکراتیک را نیز به میان می آوردند. در چند نقطه شهر مصدقی ها و توده ها به جان یکدیگر افتاده بودند، نظامیان هم وارد معرکه شدند، سربازها شعارهایی به حمایت از سلطنت سر میدادند و نیز حمله میبردند و آنها را به شدت میزدند. به همین دلیل تعداد زیادی را دستگیر کردند و به شهربانی یا فرمانداری نظامی تحویل دادند(۲).
نظامیان بیآنکه دستور از دولت گرفته باشند، همه آنهایی را که شعار ضد محمدرضا پهلوی می دادند با یک چوب می راندند و بین تظاهرکنندگان مصدقی و توده ای تفاوتی نمیگذاشتند. در چنین شرایطی لویی هندرسون سفیر آمریکا در ایران به دیدن محمد مصدق نخستوزیر ایران می رود.
هندرسون کی بود؟
لویی هندرسون شخصیتی خشن، اخمو و قاطع داشت و پدرش کشیش یک کلیسای متُدیست بود. لویی از آغاز کار کمر به جلوگیری از گسترش کمونیسم و بسط نفود شوروی بست. وی در جریان جنگ داخلی روسیه پس از انقلاب بلشویکی مامور در کشورهای بالتیک و غرب روسیه شده تا از نزدیک چگونگی فعالیت های بلشویک ها را زیر نظر داشته باشد و نقاط قوت و ضعف آنان را دریابد. پس از برقراری مناسبات سیاسی میان آمریکا و شوروی در دهه ۱۹۳۰میلادی در سفارت تازه تاسیس آمریکا در مسکو صاحب مقام شد و سپس همین کار را در کشورهای اسلاو نژاد اروپای شرقی برعهده گرفت.
هندرسون دیپلماتی کهنهکار بود و خود را از شهسواران جنگ سرد میشمرد. این ۲ مورد به شناخت او کمک میکند. هندرسون دولت قانونی یونان را برکنار کرده و دولت سلطنتطلب به جایش آورده بود و مدتی هم سفیر دولت آمریکا در هند بود و کوشیده بود، سیاست خارجی هند را از بی طرفی خارج کند و به طرف اتحاد با غرب بکشاند و آن را از شناسایی جمهوری خلق چین باز دارد اما در هر ۲ مورد ناکام ماند. بنابراین چنانچه شواهد نشان میدهد، هندرسون سفیری بود که مداخله در امور داخلی و سیاست خارجی کشور میزبان را وظیفه خود می دانست و به روش دیپلماسی آمریکا پس از جنگ زیر بار بی طرفی در سیاست خارجی نمیرفت(۳).
هندرسون که به موازات ترس از گسترش کمونیسم نگران بازی بر سر نفت بود، این طلای سیاه را یک کالای اقتصادی - سیاسی و مسالهساز و دردسر آفرین می دانست. سرانجام وی در پی ملی شدن نفت ایران و تبدیل تهران به یک کانون خطر برای غرب و حساس شدن اوضاع به عنوان سفیر آمریکا در تهران جانشین هنری گریدی شد. در چنین شرایطی چند تظاهرات و نمایش قدرت حزب توده را به چشم دید و درصدد همکاری با انگلیسی ها برای براندازی دولت محمد مصدق و روی کار آوردن مهرههایی موافق اتحاد ایران با غرب برآمد.
آمریکا از اقدامات مصدق ناراضی است
در مهر ۱۳۳۰ خورشیدی دوره ماموریت سفیر آمریکا در ایران یعنی هنری گریدی به پایان رسید و لویی هندرسون جانشین او شد. او هنگام تسلیم استوارنامه خود به محمدرضا پهلوی بر این موضوع تاکید کرد که دولت آمریکا از اقدامات محمد مصدق ناراضی است. او راه گفت وگوهای خصوصی با محمدرضا پهلوی و حسین علاء را در پیش گرفت و از طریق وزیر دربار از جهتگیریهای سیاسی محمدرضا پهلوی خبر میگرفت و مسایل درونی هیات دولت پیش میبرد و با ویژگیهای یکایک وزیران آشنا میشد. هندرسون با مخالفان سرشناس دکتر مصدق نشست و برخاست می کرد، جمال امامی رهبر مخالفان در مجلس به دیدن او می رفت و درباره راههای سرنگونی محمد مصدق و برقراری دیکتاتوری در کشور داد سخن می راند.
هندرسون در ۲۵ دی ۱۳۳۱ خورشیدی پیشنهاد تازهای را که انگلیس برای حل مساله نفت ایران با آن موافقت کرده بود، به محمد مصدق تسلیم کرد و این ۲ در این زمینه هفت ساعت با یکدیگر گفتوگو کردند. این مذاکرات در خانه دکتر مصدق انجام شد. ۳۵ روز بعد (اول اسفند)، هندرسون پیشنهاد تازه انگلیس را که آمریکا نیز آن را تأیید کرده بود به دکتر مصدق تسلیم کرد. در این پیشنهاد، هر چند ملیشدن صنعت نفت ایران و مالکیت دولت ایران بر آن به رسمیت شناخته شده بود اما قیمتگذاری و فروش در دست ایران نبود و به علاوه بر امور فنی آن باید کارشناسان خارجی نظارت داشته باشند که مصدق آن را هم مغایر قانون ملی شدن صنعت نفت و حاکمیت ملی خواند(۴). این مذاکرات و دیدارهای میان مصدق و هندرسون تا مرداد سال بعد، یعنی زمان کودتا، ادامه داشت. هندرسون هر چه بیشتر از مصدق ناامید میشد، نقشه کودتا قوت بیشتری میگرفت.
مذاکره در ۲۷ مرداد
لویی هندرسون در ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی؛ یعنی در فردای کودتای شکستخورده اول پس از چند هفته غیبت در ایران به تهران بازگشت و روز بعد با محمد مصدق دیدار کرد. مصدق با سردی، هندرسون را پذیرفت و فریادکنان به او گفت: شما آمریکایی ها از این مملکت چه می خواهید و چه می گویید؟ چرا از ما انتقاد و بر ضدمان اقدام می کنید؟ درباره اینکه در جلسه مصدق و هندرسون میان آنها چه گذشت، روایات مختلفاند. مجله خواندنیها در گزارشی در این زمینه مینویسد: به گفته روزولت، هندرسون در پاسخ به مصدق از محمدرضا پهلوی جانبداری میکند(۵) غلامحسین صدیقی وزیر کشور مصدق نیز درباره این دیدار میگوید: آمریکاییها از نفوذ عناصر کمونیست سخت ناراحت شده بودند. عصر روز ٢٧ مرداد، لویی هندرسون که تازه از مرخصی آمده بود با مشاهده تظاهرات تودهای ها به دیدار نخستوزیر آمد و اظهار کرد: شما وضع خوبی ندارید، با این جریاناتی که میبینیم کمونیستها ابتکار عمل را به دست گرفتهاند، شما در برابر این وضع چه خواهید کرد؟ البته آقای دکتر مصدق دستور جلوگیری از این تظاهرات را دادند، ولی دیر شده بود.
روایتی که مصدق قبول نداشت
روزنامه اتحاد ملی ۲ سال بعد در خصوص این دیدار می نویسد: هندرسون، سفیر کبیر آمریکا، در منزل مصدق حاضر شده و بیاناتی را که تقریباً جنبه اتمام حجت داشت، ایراد کرده بود و گفته بود اگر وضع به این ترتیب پیش برود، چون تأمینی برای آمریکاییان نیست از ایران خارج خواهند شد و با هواپیمایی که در دهران (عربستان سعودی) آماده شده به آن نقطه پرواز خواهند کرد و متعاقب همین ملاقات بود که برای نخستین مرتبه در آن چند روز حمله جدی به سربازان با سرنیزه و تفنگ به اجتماعات آنان شروع شد(۶) اما دکتر مصدق این روایتها را قبول ندارد و در خاطرات و تألماتش راجع به مطالب این روزنامه مینویسد: مندرجات روزنامه مزبور بر خلاف حقیقت است، چون آقای سفیر کبیر آمریکا چنین مذاکراتی نکرده و دستور جلوگیری از افراد توده هم مدتی قبل از آمدن ایشان که ساعت ۶ بعد از ظهر بود، صادر شده بود. چنانچه فراموش نکرده باشم، بیانات ایشان را که آقای علی پاشا صالح ترجمه کردند، روی سه موضوع بود: یکی این بود که شهرت این که آقای سرلشکر زاهدی در سفارت ما است، خلاف حقیقت است. دیگر این که رفراندومی که در ایران صورت گرفته من مخالف بودم و سومی این بود که از میدان سوم اسفند که میگذشتم، مجسمه رضاشاه را که برداشته بودند، دیدم و بسیار متأسف شدم، اما آن چیزی که مهم بود، اینکه آمریکا به این نتیجه رسید که دیگر نمیتواند حکومت مصدق را به رسمیت بشناسد و به همین دلیل هم هندرسون از هیچ کوششی برای موفقیت کودتا دریغ نکرد زیرا زمامداران غربی نیت کنار آمدن با مصدق نداشتند و به چیزی کمتر از سرنگونی او نمی اندیشیدند که گفته های کاظم حسیبی مشاور نفتی مصدق و معاون وزارت دارایی دولت او به خوبی گویای این مطلب است، چنانکه می گوید: دکتر پس از ملاقات با هندرسون خسته به نظر میرسید و بالاخره جریان را گفت که خلاصه آن ابراز عدم رضایت هندرسون از جریانات اخیر ایران و اظهار علاقه و پشتیبانی از شاه و تذکر این نکته که نخستوزیر سرلشکر زاهدی است و جواب دکتر این بود که شاه فراری چنین حقی نداشته و حتی در کشور هم اگر بود، حق عزل نخستوزیر را نداشت و این که ما مقاومت میکنیم، مگر آن که تانکهای شما از روی نعشهای ما عبور کنند و به کلی از مساعدت آنان مأیوس بود(۷).
منابع
۱- روزنامه نیروی سوم، شماره ۲۴۷، ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
۲- سهراب، یزدانی. کودتاهای ایران، تهران: ماهی ۱۳۹۵، ص ۳۴۱
۳- همان، ص۳۰۰
۴- محمدعلی موحد. خواب آشفته نفت، جلد ۳، تهران: نشر کارنامه ۱۳۷۸، صص ۶۲۰ -۶۳۵
۵- خواندنی ها، شماره ۶۶ مورخ ۳۱ مرداد ۱۳۳۲
۶- روزنامه اتحاد ملت، ۱۲ دی ۱۳۳۴
۷- موحد، ص ۸۱۳