همدان- ایرنا- کتاب «نامیرا» بازآفرینی و روایت کوفیان و تراژدی عاشورا است که با بهره‌گیری از نثری روان و جذاب مخاطب را با شخصیت‌های واقعه کربلا در خلال فراز و فرود زندگی کوفیان عهدشکن همراه می‌کند و یکی از مهم‌ترین روایت‌های تاریخی نه تنها مسلمانان که جهانیان را به رشته تحریر درمی‌آورد.

چرا امام حسین (ع) ناگهان در صحنه کربلا تنها شدند؟ چرا همان‌ها که با نامه‌های التماس آمیز خود از ایشان دعوت کرده بودند، به جای دست بیعت، شمشیرهای شقاوت از نیام جهالت برکشیدند؟

راز و رمز دگردیسی مردم کوفه چه بود؟ آیا از ابتدا دروغ گفته بودند یا در عرصه‌های پرمخاطره و بحبوحه حوادث، کم آوردند و برپیمان خویش پا نهادند؟ چرا از میان یک لشکر و سپاه یکی حر درآمد و دیگری ابن سعد؟

چرا امام حسین (ع) با این که مردم کوفه را می‌شناختند، باز هم دعوت آنان را پذیرفتند و با همه خاندان گرامی‌شان به کوفه رفتند؟

چگونه امکان دارد مردمی که با شور و اشتیاق امام را به کوفه دعوت می‌کنند در مدتی اندک، یا در مقابل ایشان شمشیر می‌زنند یا شرمنده و ترسان فرار می‌کنند تا چشم در چشم امام نشوند؟

پاسخ بسیاری از معماهای عاشورا و کربلا را می‌توانید در رمان تاریخی و تحلیلی نامیرا پیدا کنید.

بخشی از رمان نامیرا

بیابان تفتیده و نور لرزان خورشید ظهر، بر دشت ترک خورده و هرم سوزان باد که خاک داغ و رمل‌های دور دست را بر سر و صورت عبدالله می‌پاشید و حرکت اسب خسته‌اش را کند می‌کرد.

ام وهب که در کجاوه‌ای روی شتر نشسته بود، پارچه رنگ باخته را کنار زد نگاهی به اطراف و نگاهی به عبدالله انداخت که جلوتر از او در حرکت بود خواست بگوید؛ آب! اما نگفت.

حتی به مشک عبدالله هم امیدی نداشت، با ناامیدی صبورانه دوباره پرده را انداخت.

عبدالله یکباره ایستاد و رو به کجاوه بازگشت، صدای برنیامده‌ ام وهب را شنیده بود؟ شتر ام وهب گویی آموخته اسب عبدالله بود که ایستاد و در پی او، هشت سوار زره پوشیده و شمشیر و سنان و سپر آویخته و در هلالی شکسته منتظر ماندند.

عبدالله به شتر نزدیک شد و پرده کجاوه را کنار زد و گفت: «مرا صدا زدی؟» ‌ام وهب که می‌دانست از آب خبری نیست، گفت: «نه!»

عبدالله تشنگی جاری در نگاه‌ ام وهب را می‌دید شرمنده گفت: «راهی تا فرات نمانده؛ به زودی همگی سیراب می‌شویم».

ام وهب با لبخنی ترک خورده، به عبدالله نگریست تا نگرانی‌اش را بکاهد؛ تا او پرده را بیاندازد و به سواران اشاره کند که، حرکت کنیم! و دوباره به راه افتادند.

تا افق خاکستری، جز خاک و خاشاک نبود. انس بن حارث کاهل به نماز ایستاده بود؛ در میان گودالی طبیعی که در کنارش تک خیمه‌ای کوچک در باد باغ دشت خشک می‌لرزید.

در رکوعش موی بر شانه ریخته‌اش با ریش بلند و یک دست سپیدش یکی می‌شد. در سجده‌اش صدای فریاد مردان خشمگین و چکاک شمشیرها و زمین کوب سم اسبان رمیده و هرم آتش و شیوه زنان و کودکان و خروش رود دور و نزدیک می‌شد.

به سجده که رفت، چنان بر خاک افتاده بود که هرگز برنخواهد خواست، برخاست بی‌آنکه عبدالله و همراهان خسته‌اش را ببیند که تکیده به او نزدیک می‌شدند؛ تا رسیدند گرد تک خیمه را گرفتند و عبدالله از اسب پایین آمد و کنار گودال چشم در چشم انس ایستاد تا اوج حیرت از دیدن پیرمردی تنها در بیابانی خشک و دور افتاده را در نگاهش بفهمد؛ که ندید و نفهمید.

عبدالله منتظر ماند تا نماز انس به پایان رسید حالا عبدالله را می‌دید؛ خونسرد و بی‌هراس، بعد سوارانی را که گرد خیمه‌اش را گرفته بودند و حالا یکی‌شان پیاده شد و کنار عبدالله ایستاد.

عبدالله پرسید:«پیرمرد! تو وامانده‌ای یا در راه مانده؟»

«هیچ کدام. مقیم هستم» عبدالله به تسخر خندید و به پیرامون اشاره کرد که جز دشت سوزان هیچ نبود؛ و گفت: «مقیم؟! در این جهنم؟! تنها و بی‌کس؟!»

ادامه این داستان را در کتاب نامیرا بخوانید. 

این رمان اثری از صادق کرمیار است که سال گذشته به چاپ سی‌ام رسید و با شمارگان ۲ هزار نسخه روانه بازار کتاب شده است. 

نامیرا رمانی در قالب کلاسیک و اثری قهرمان محور است که روایت کننده داستان عبدالله بن عمیر از سپاه سالاران لشگر حضرت علی (ع) است. 

هر چند داستان از پیش از قیام کربلا و از نامه نگاری کوفیان برای بیعت با فرزند علی (ع) آغاز می‌شود، اما بزنگاه اصلی و نقطه اوج این رمان به حیرانی و سرگردانی قافله سالار جنگ‌های صدر اسلام یعنی عبدالله بن عمیر باز می‌گردد که این بار در پس خدعه‌ها، تزویرها، تردیدها و فتنه‌های کوفیان در فرازی از زندگی خود در می‌ماند که آیا باید به حمایت از امام حسین (ع) برخیزد و یا تردید و تشکیک کند در برابر ایستادن فرزند علی (ع) در برابر خلیفه ناحقی چون یزید! 

ویژگی مهم نامیرا آن است که مخاطب در ابتدا و پیش از تهیه این کتاب می‌داند که پایان این رمان با چه رویکرد و سرنوشتی برای قهرمانانش مواجه است؛ اما تنها با ورق زدن چند صفحه ابتدایی، نامیرا به سبب بهره بردن از نثر روان، گیرا، جذاب و تصویری کرمیار، مخاطب را وا می‌دارد تا همراه با شخصیت‌ها در خلال فراز و فرود زندگی کوفیان عهدشکن گام بردارد و صفحه به صفحه رمان را بپیماید.