از ویژگیهای بارز اخلاقی رسول میتوان به داشتن دل مهربان و زبان صریح و تند او یاد کرد. بعضی از این تندزبانی او آزرده خاطر میشدند اما وقتی با او مینشستی و حرف میزدی متوجه میشدی که اساساً این دل و زبان با هم تفاوت دارند و وقتی فرصت دست میداد، حس میکردی که چقدر مهربان است. ضمن اینکه بسیار به جزئیات توجه داشت. حداقل خودم به شخصه بیش از ۱۰ مورد دیدم که به آدمهای نیازمند، بی دریغ کمک میکرد و اهل چرتکه انداختن و حساب و کتاب نبود. به نظرم ویژگی بارز او همین روحیه خاصی بود که احتمالاً مربوط میشود به همان دوران جنگ، بیشتر دوستان او از اهالی جبهه و جنگ بودند و فرهنگ دفاع مقدس در او تبلور داشت. رسول خیلی اهل حساب و کتاب و عافیت طلب نبود. اهل کارهای پرریسک و سنگین بود و البته سینمای ایران در برخی مواقع قدر او را ندانست و همین باعث شد تا آزرده خاطر باشد. همانطور که گفتم رسول درس سینما نخوانده بود، اما ویژگی مهمی که لازمه کار هنری است در او وجود داشت.
در واقع «آن» فیلمسازی را داشت و میدانست یک سکانس برای بالاترین حد تأثیرگذاری چطور باید گرفته شود. به خاطر دارم درباره «میم مثل مادر» وقتی ایده را با او مطرح کردم، گفت این فیلمنامه به نظرم گریهدار است و الان دوره ساخت فیلمهای کمدی است. به او گفتم رسول جان من میخواهم یک فیلم متفاوت بسازم. میخواهم بگویم اگر برای فیلم «میم مثل مادر» آنقدر حسها را صادقانه و لطیف با «آن» های بسیار هوشمندانه ساخت که همه را تحت تأثیر قرار داد و از این حیث در ارتباط با مخاطب بسیار موفق بود. یادم است سر صحنه سکانس پایانی فیلم، رسول دائماً اشک میریخت و وقتی از او پرسیدم چه شده گفت من این فیلم را تماماً به عشق مادرم میسازم و زحماتی که او برای من کشید. این جملاتی است که منوچهر محمدی تهیه کننده باسابقه سینما و تلویزیون درباره رسول ملاقلی پور و پس از همکاری مشترک با وی در فیلم «میم مثل مادر» گفته بود. (۱)
زندگی نامه رسول ملاقلی پور
رسول ملاقلیپور در ۱۷ شهریور ۱۳۳۴ خورشیدی در منطقه عباسی تهران متولد شد و به خاطر فقر مالی خانواده، موفق به ادامه تحصیلات متوسط نشد. وی در سنین نوجوانی عکاسی را به صورت آماتور شروع کرد و در ۱۳۵۴ خورشیدی بازیگری تئاتر را به خاطر فن بیان و از میان بردن لکنت زبان انتخاب کرد اما عکاسی را به شکل حرفهای ادامه داد.
ملاقلی پور در ۱۳۵۹ خورشیدی و با شروع جنگ به عنوان عکاس و خبرنگار از آخرین روزهای مقاومت در خرمشهر عکس و خبر تهیه میکرد. با آخرین نفرات مجبور به عقب نشینی به شرق خرمشهر شد، این در حالی بود که با دوربین سوپر ۸ توانست برای بار دوم فیلمبرداری را همزمان با عکاسی تجربه کند. لذت و حس فیلمبرداری باعث شد تا او تجربیات عکاسی و ظهور و چاپ در لابراتوار را این بار از ویزور فریمهای متحرک ببیند.
وی نخستین تجربه داستانی به طریقه ۱۶ میلیمتری را مشترک با حسین منزه زیر نظر فرامرز باصری فیلمبرداری و کارگردانی کرد. پس از آن، فیلم ۱۶ میلیمتری سقای تشنه لب را به عنوان نویسنده، تهیه کننده و کارگردان برای حوزه اندیشه و هنر اسلامی ساخت.
ملاقلیپور از کارگردانان سینمای جنگ و اجتماعی ایران بود و توانست با فیلم پرواز در شب، سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از جشنواره فیلم فجر دریافت کند.
وی که در حال تهیه مقدمات ساخت فیلم مستند «شش گوشه عرش» درباره حرم امام حسین (ع) و بازنویسی فیلمنامه «عصر روز دهم» بود که در ۱۵ اسفند ۱۳۸۵ خورشیدی در اثر سکته مغزی به دیار باقی شتافت. ملاقلیپور که برای کار روی فیلمنامه خود به نوشهر رفته بود و در منزل یکی از دوستانش سکونت داشت و صبح سهشنبه سکته کرد و پیش از رسیدن امدادگران اورژانس جان سپرد. او پیشتر ۲ سکته قلبی را از سر گذرانده بود. (۲)
ازجمله آثار رسول ملاقلی پور می توان به موارد زیر اشاره کرد:
میم مثل مادر (۱۳۸۵)
رویای جوانی (۱۳۸۱)
مزرعه پدری (۱۳۸۱)
قارچ سمی (۱۳۸۰)
سفر به فردا (۱۳۸۰)
نسل سوخته (۱۳۷۸)
هیوا (۱۳۷۷)
کمکم کن (۱۳۷۶)
تا آخرین نفس (۱۳۷۴)
سفر به چزابه (۱۳۷۴)
دشت ارغوانی (۱۳۷۳)
پناهنده (۱۳۷۲)
خسوف (۱۳۷۱)
راز خنجر (۱۳۷۱)
لبه تیغ (۱۳۷۱)
مرغابی وحشی (۱۳۷۰)
مجنون (۱۳۶۹)
پاتال و آرزوهای کوچک (۱۳۶۸)
افق (۱۳۶۷)
پرواز در شب (۱۳۶۵)
بلمی به سوی ساحل (۱۳۶۴)
نینوا (۱۳۶۲)
سبک و سیاق فیلمسازی رسول ملاقلی پور
رسول ملاقلی پور از جمله فیلمسازانی محسوب می شد که در میان سینمادوستان و سینمانویسان به «فیلمساز غریزی» شهرت داشت. فیلمسازی که ابتدا از عکاسی و فیلمبرداری گام در عرصه هنر نهاد و تا کسب جایزه کارگردانی جشنواره فیلم فجر نیز پیش رفت و به عنوان یکی از فیلمسازان مطرح سینمای دفاع مقدس مطرح شد. علی ملاقلی پور فرزند رسول ملاقلی پور درباره سبک و شیوه فیلمسازی و همچنین الگو و اساتید پدر چنین می گوید: سه نفر روی پدرم تأثیرگذاری داشتند. این تأثیرگذاری را البته بعدها در میان سخنان پدرم و فیلمهایش پیدا کردم. نخست بهروز مرادی که پدرم به وی علاقه زیادی داشت و در فیلم «سفر به چذابه» نیز به وی اشاره کرده است. در این فیلم جوانی که شباهت چهرهای زیادی با شهید بهروز مرادی داشت، در نقشی به نام بهروز بازی میکند. فرد دیگری که باعث تحول در پدر شد، شهید حسن شوکت که جانباز بود و بعد از جنگ شهید شد. پدر که در جبهه بوده، شهید شوکت از وی میخواسته تا کارهایی را انجام دهد مثلاً پیغام برساند. یک بار رسول ملاقلیپور از روی خستگی کار را انجام نمیدهد و میخوابد، فردایش شهید شوکت به وی میگوید، همین تعلل تو شاید باعث شهادت چند نفر شود. این سخنان وی باعث میشود، پدرم احساس کند به جنگ تعهد دارد و نباید کوتاهی کند. میتوانم بگویم شهیدان بهروز مرادی و حسن شوکت معلمان پدرم بودند و رسول ملاقلیپور که خیلی زود پدرش را از دست داده بوده و کسی را نداشته که به وی راه و رسم زندگی درست را یاد بدهد از آنها درس زندگی گرفته است. سومین شخص داستانش به ساخت یک مستند بازمیگردد. پدرم مستندی به نام «حمید و فاطمه» درباره شهید حمید باکری میسازد که روایت خانم فاطمه امیرانی از همسرش حمید باکری و عشق یک رزمنده به همسر و خانوادهاش است. شخصیت حمید باکری و زندگیاش روی پدرم اثر میگذارد و همین موضوع مقدمه ساخت فیلم «هیوا» میشود.
پدرم برای آنکه بتواند فیلمنامه خوبی بنویسد، به سراغ کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه تهران میرود و چند فیلمنامه چاپ شده از جمله آثار بیضایی را میگیرد تا براساس آن نحوه درست نگارش فیلمنامه را یاد بگیرد. در فیلمسازی نیز علاوه بر تجربههای عینی که در زمان مستندسازی به دست آورده بود، خیلی زیاد فیلم میدید. یادم هست که فیلم «ترمیناتور» را شاید بیش از ۱۰۰ بار تماشا کرد و میخواست نحوه فیلمبرداری صحنههای اکشن و التهابآور را بهتر درک کند. برای همین وقتی فیلم میدید صحنههای اکشن را روی دور کند یا به اصطلاح سینماییها «اسلوموشن» نگاه میکرد. چندین بار این کار را تکرار میکرد تا محل استقرار دوربینها، زاویه دوربین، کاتها، میزانسن و هرچه باعث میشد تا اکشن فیلم از آب دربیاید را ببیند. (۳)
منابع:
۱.ناگفتههایی ازفیلم عاشورایی رسول ملاقلیپور؛ مشرق؛ شهریور ۱۳۹۹
۲.زندگینامه رسول ملاقلی پور؛ همشهری آنلاین؛ بهمن ۱۳۸۶
۳.مروری بر زندگی هنری زندهیادرسول ملاقلی پور به روایت فرزندش؛ آی سینما؛ اسفند ۱۳۹۵