سیدمرتضی آوینی متولد ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری، مستندساز، منتقد، نویسنده و روزنامهنگار معاصر کشورمان که زیست و حیات کوتاه تنها ۴۵ سالهاش چنان عظیم و در عین حال عجیب است که هر بار مرور فصلی از آن به هر بهانه و مکثی، لطف و جذابیتهای خودش را دارد.
آوینی خودش را چنین روایت می کند و درباره دوران جوانی خود مینویسد: تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تک ساختی» هربرت مارکوزه را - بی آنکه آن زمان خوانده باشمش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند عجب، فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد.
اما خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستوجوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و نزد خویش نیز خواهد یافت.
آوینی میگوید از یک راه طی شده با شما حرف میزنم در واقع راه طی شدهای که آوینی از آن حرف میزند با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷خورشیدی و آشنایی با امام خمینی(ره) گره خورده بود. وی میگوید: با شروع انقلاب، حقیر تمام نوشتههای خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و... و. در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که حدیث نفس باشد، ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم... سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام.
با پیروزی انقلاب اسلامی آشنایی با اندیشههای امام(ره) آوینی را چنان متحول و ذهن و ضمیر او را دگرگون میکند که به نوشتن مقالاتی درباره اندیشه و کلام امام(ره) منجر شد. وی در مقاله امام(ره) و حیات باطنی انسان معتقد است: امام، انسانی در زمره دیگر انسانها نبود و در میان بزرگان تاریخ نیز افرادی چون او بسیار نیستند اما به روایت تاریخ از این نوادر اعتماد ندارد چرا که تاریخ، آنسان که امروزیها نگاشتهاند، نمیتواند قدر بزرگمردانی چون حضرت امام (ره) را دریابد و هرگز نباید توقع داشت که در تاریخ تمدن یا تاریخهای مدون رسمی شأن و قدر بزرگانی چون حضرت امام(ره) که معماران خانۀحقیقت وجود بشر بودهاند، شناخته گردد.
شهید آوینی تا پیش از شهادت با وجود آثار موفق و کم نظیر در حوزههای مختلف شهرت آن چنانی نداشت، او روایت فتح را بدون تیتراژ روی آنتن تلویزیون برد و به گفته مهدی همایونفر مدیر مسوول موسسه فرهنگی روایت فتح این موضوع به روحیه آوینی برمیگشت که میگفت «باید در گمنامی کارمان را انجام دهیم».
امروز اگر سید شهیدان اهل قلم زنده بود تولد ۷۳ سالگی او را جشن میگرفتیم، اما او مسیر زندگی جاودان را به حضور دههها زیستن در جهان اثیری برگزید و با پیمودن مسیر شهادت در ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در حالی که تنها ۴۵ سال داشت در منطقه فکه، ما و تاریخ فرهنگ و هنر معاصر کشور را به دریغ از دست دادنش مبتلا کرد.
حال به بهانه زاد روز سیدمرتضی آوینی (معروف به کامران در دوران نوجوانی و سالهای دانشگاه) با جواد طوسی از چهرههای اهل قلم، جریانساز و صاحب اندیشه حوزه نقد سینما و مدیر پیشین انجمن منتقدان خانه سینما درباره شهید آوینی به گفتوگو نشستیم و شرط پذیرش گفتوگو تنها یک چیز و آن هم پرهیز از کلیشههای صدها بار گفته شده در سالروز تولد یا سالمرگ شهید آوینی بود.
تحول آوینی، حرکت انسانی زلال در سایه معرفت، شناخت، دانش و آگاهی
امروز دقیقا ۲۷ سال از شهادت سیدمرتضی آوینی میگذرد. طی قریب به سه دهه اخیر گفتهها از شخصیت شهید آوینی متعدد و پُرشمار و البته شوربختانه در بسیاری از موارد تکراری است. اگر بخواهیم امروز به تعریف شخصیت شهید آوینی بنشینیم و قرارمان بر بازگویی نکاتی تازه و غیرتکراری به ویژه برای نسل امروز که نه شهید آوینی را دیده، نه دوران انقلاب و حماسه هشت سال دفاع مقدس را لمس کرده و نه حتی دیگر دسترسی ساده و سهلی به مستندها و آثار سینمایی شهید آوینی دارد، و از سوی دیگر اطلاعاتی مهندسی شده از رسانههای خارجی دریافت میکند، برای معرفی و شناخت شهید آوینی باید چه گفت و چگونه گفت؟
اگر بخواهیم شخصیت فردی، فرهنگی و هنری شهید آوینی را در دورههای مختلف سنی مورد ارزیابی قرار دهیم با فردی سروکار خواهیم داشت که گذشتهاش یعنی دوران جوانی و دانشجوییی او با دورانی که او نیز مانند تمام مردم ایران انقلاب را تجربه میکند، بسیار دارای تفاوت است. همین مساله خود نشاندهنده آن است که این دگردیسی و تغییر پذیری چه قدر میتواند مبتنی بر حسی دغدغهمند، از دل برآمده و صادقانه باشد. شاید در این میان گروهی نیز معتقد باشند که این تحول و تغییر شخصیت مبتنی بر تغییر شرایط و سرنگونی رژیم شاهنشاهی با نظامی اسلامی و انقلابی باشد. من به شخصه معتقدم تحول شخصیت شهید آوینی در همان شق اول مصداق پیدا میکند.
او، انسانی بوده که بر اساس شرایط موجود عصر و زمانه خود به عنوان متولد دهه ۲۰ خورشیدی دوران نوجوانی و جوانیاش را پشت سر گذاشته است. او با تجربه محیط فرهنگی و دانشجویی در دهه ۴۰ خورشیدی، خصوصیات و حالوهوای متفاوتی را تجربه کرده است. آوینی از پایگاه اجتماعی در منطقه شهرری به عنوان فردی از نظام سنتی وارد فضای دانشجویی با همه مناسبات دهه ۵۰ میشود. آن دوران را در اوج جوانی زیسته و حتی ارتباطهای خاص آن زمان خود را تجربه میکند. همه اینها سر جای خود میتواند در آن دوره، منطق حاکم خودش را داشته باشد.
در خلال حرکتهای اجتماعی، انقلابی صورت میگیرد و حال همان فرد، بر اساس همان خاستگاه سنتی خود در کوران مناسبات انقلابی قرار میگیرد و به آدم دیگری تبدیل میشود. او خود را با تمام شرایط متغیر آن روزها سازگار میکند و نسبت به آن کُنش و واکنش نشان میدهد.
متاسفانه عدهای البته قلیل، این دگرگیسی آگاهانه، صادقانه و توام با مطالعه آوینی را با محور نفی کامل گذشته او مصادره به مطلوب میکنند. اما مطالعه سیر تحولات آوینی را تنها در گفتار و کردارش نباید جست. نوشتهها، نقدها و مطالب او نشان میدهد او با توجه به دوره جوانی متفاوتش در مواجهه با ایدئولوژی انقلاب و شخص حضرت امام خمینی (ره) که این تعییر و تحول بنیادین شخصیت آوینی، حرکت انسانی زلال در سایه معرفت، شناخت، دانش و آگاهی است.
در حقیقت همان حرکتِ انسانِ زلال و صادق است که وضعیت دگردیسی او را از دوران تجربههای جوانیاش به شرایط دگرگونشده بعدی تعبیری معنادار میکند. توجه به این اصل این میتواند نکته بسیار با اهمیتی در شناخت شخصیت آوینی باشد و این هیچ منافاتی ندارد که آدمی در سنین رشد خود، دارای تجربه شخصیتی متفاوت بین دوران جوانی با دوران بعد از بلوغ عقلی و متاثر از اندیشههای شهودی و اکستابیاش باشد. این همان مسئلهای است که برای درک، دریافت و شناخت درست شخصیت فردی و اجتماعی آوینی در مسیر رسیدن به تعالی باید بر آن تاکید کرد که متاسفانه در بسیاری از موارد برای شناخت شخصیت حقیقی یا ذاتی و حقوقی یا هنرمندانه آوینی حتی از سوی کارشناسان نیز نادیده گرفته میشود و تعبیرها و تعریفها در سیر تکوین شخصیت آوینی اغلب صفر و صدی است.
تحملپذیری سکون و سکوت دوران حاضر برای آوینیها مشکل است
شوربختانه شهید آوینی را خیلی زود از دست دادیم. اینجا منظورم در زمینه از دست دادن تنها در حوزه فرهنگ و هنر نیست، بلکه به عنوان یک مصلح اجتماعی دارای پایگاه فرهنگی و مردمی یاد می کنم. اگر شهید آوینی امروز هنوز هم در میان حضور داشت، با توجه به تاکیدتان بر مساله شناخت صحیح و اصولی تکوین و تحول شخصیت او، پس از گذشت بیش از ۴۰ سال از انقلاب، با چه فردی همراه بودیم؟
شهید آوینیها، همتها، باکریها و امثال این افراد، به عقیده من استثنائی بودند که در پهنه تاریخ ثبت و ضبط شدند. اما این استثناء به منزله بخشیدن چهرهای اسطورهای و غیرقابل دسترس برای این افراد نیست. آنها نیز مانند همه ما انسانهایی زمینی بودند که سیر تکوین شخصیت و شیوه، شرایط و نحوه زیستشان، آنها را استثنایی کرده است.
درست به سبب همین استنتاج ذهنی است که معتقدم اگر آنها امروز به حیات طبیعی خود ادامه میدادند در مواجهه با سکون، سکوت، رخوت و فترت جامعه امروز، آدمهای آنارشیست میشدند و نمیتوانستند آن تحملپذیری لازم را نسبت به وضعیت مستحیل شده و هویتباختگی فعلی امروز جامعه از خود بروز دهند.
اگر بخواهیم برای فردیت آنها در حوزه استحفاظی، شغلی، و فرهنگیشان جایگاه رفیعی در نظر بگیریم، آن آدم نمیتواند به همین راحتی تغییر کنند. قدر مسلم حضور واکنشی آنها در مواجهه با شرایطی که امروز در حال تجربهاش هستیم، نوعی اعتراض و عدالتخواهی اجتماعی را میتوانست در پی داشته باشد. اعتراضی که برازنده اینگونه از آدمهاست.
پس درواقع امروز، ما داریم با نگاهی نوستالژی به امثال آوینیها مینگریم. در یک دوران فترت امروزین... یعنی همه آن فرهنگ، مناسبات، ارزشها، پایبندیها و سنگ به سینه زدنهای مبانیای که در دوران انقلاب، سالهای جنگ و دهه ۶۰ الگوهای آرمانی جامعهمان بود و به واسطه آوینیها، همتها و باکریها بود که حرفهایی برای خود داشت، بخش قابلتوجهی از آنها امروز یا وجود ندارد یا بسیار کمرنگ شده است.
بر همین اساس است که تاکید دارم در سایه تعریف درست، شناخت دقیق و اصولی مبانی فکری و اندیشهای فردی مانند شهید آوینیست که امروز او میتواند الگوی برازندهای برای دوره سپری شدهای باشد که دیگر نمونههای متبادر آن را در شرایط موجود نمیبینیم و حتی نمیتوانیم با آنها سروکار داشته و به آنها اتکا کنیم. این درست همان خلأ عقیدتی، آرمانی و فرهنگی جامعه فعلی ما به حساب میآید.
«روایت فتح» ارزشهای خودش را دارد، حفظ کرده و تازهتر خواهد شد
عدهای مانند ابراهیم حاتمیکیا، زندهیاد رسول ملاقلیپور، حسن معززینیا و محمدتقی فهیم سخت بر این اعتقاد استوارند که آوینی سینماگری مؤلف است. در این میان عدهای دیگر با اتکای صرف تنها به همان دوران جوانی و مسلک متفاوتی که آوینی نوجوان در مواجهه با محیط متفاوتی چون دانشگاه پشت سر گذاشت و با برجسته ساختن فضای متفاوتی که او زیست کرده؛ تغییر روش او را صرفاً همراه شدنش با جریان روز میدانند. در مواجهه با این دو نکته، شهید آوینی از دید شما در کدام نقطه قرار می گیرد؟
اشکال عمده جامعه ما اینجاست که امروز امثال آوینی، باکری، همت و ... برای نسل نوجوان و جوان یا همان نسل سوم انقلاب به قهرمانان گمنام تبدیل شدهاند. قهرمانانی که روزبهروز ضریب کمّی آنها تقلیل پیدا میکند. به همین خاطر برخی در جامعه امروز میخواهند امثال آوینی را مصادره به مطلوب کنند. آن هم برای کمکاریهای خودشان؛برای عدم پاسخگویی به مفاهیمی که در همان گامهای اول این حرکت اجتماعی (انقلاب و آرمانهایش) سنگش را بر سینه میزدند اما در ادامه توان پیمودن مسیر سخت آرمانخواهی انقلاب را نداشتند. حال همان افراد از طریق اینگونه آدمها که دیگر حضور فیزیکی و مادی ندارند، میخواهند به نوعی خلاء کمکاریهای خود را پُر کنند. به عقیده من این به مثابه جفا کردن به امثال آوینیست!! شهید آوینی همانطور که گفتم بسیار خالص، صادقانه و زلال موقعیت معاصر عصر و زمانه خود را بروز میداد.
بخشی از پیکره آوینی در حرکتی کُنشمندانه در ساحت فرهنگ و هنر موضوعیت پیدا میکند. اگر می گویند آوینی یک فیلمساز مؤلف در حوزه مستندگرایی جنگ است، به خاطر جنس فیلمسازی او در روایت فتح است. نوع استفاده از تک گوییها، مونولوگها، صدای خودش که گویی حس توامان حماسه و مرثیهسرایی را با خود دارد و همان حس توامان را به مخاطب و بیننده انتقال میدهد.
مستندهای او، انگار حدیثِ نفس همان آدمهایی است که دوربین آوینی با آنها همدل و همراه است. این همان زیباییشناسی نگاه بیواسطه به محیط جبهه، جنگ و آدمهایش است که میتواند روایت فتح را به اثری تاریخی تبدیل کند. اثری که در هر دورهای که با آن مواجهه میشویم به وضوح در مییابیم که «روایت فتح» ارزشهای خودش را دارد، حفظ کرده و تازهتر خواهد شد.
بخشی از این ارزشها به عقیده من میتواند یک نگاه پژوهشی و منطقهای را در پی داشته باشد. وقتی آوینی به منطقه بشاگرد میرود و فقر آن محیط را به نمایش میگذارد، ما میبینیم که همچنان این فقر چنبره زده بر آن جغرافیا و محیطهایی از این دست ادامه دارد. آیا این چیزی جر نگاه تیزبین آوینیست که امروز هم جریان دارد و زنده است و تازه! این نگاه بدل به یک استناد و الگوی تاریخی میشود. دوربین آوینی ضرورتی به تکلف ندارد. دوربین که همان نگاه آوینی است همواره بیواسطه با موضوع روبهرو میشود. به عنوان مثال شاهدیم که همان دوربین به محیطی میرود که در آن محیط، رزمندگان در کنار یکدیگر در صف انبوه که در حال حرکت هستند به دوربین نزدیک میشوند و هر یک خیلی کوتاه و موجز حرف دلش را میزند. جمیع این نکات است که در نگاه تکثرگرای کلامی و ساختاری میتواند ارزشهایی انکارناپذیر و تکرار نشدنی به .روایت فتح بدهد
آوینی نمیخواهد ادا دربیاورد
چهره شهید آوینی به عنوان منتقد، نویسنده و پژوهشگر در شکلگیری جریان تفکر او در سینما و حوزه مستندسازی تا چه حد قابل بحث و بررسی است؟ اصلا آن چهره منتقد، تاثیری در تکوین یا معرفی آوینی فیلمساز دارد؟
تردیدی در این مساله وجود ندارد! بخشی دیگر از قدرت آوینی به چهره فرهنگی او بعد از انقلاب اسلامی باز میگردد. جایی که او نه به عنوان فیلسماز که به عنوان منتقدی مسئول و سردبیر ماهنامه سینمایی در حوزه هنری مشغول فعالیت است. منتقدی که فیلمهای همان دهه ۶۰ را به عنوان مبانی فرهنگی دیده و تجربه کرده است و با مجموعهای از هنرمندان سروکار داشته است. به واسطه این تجربه، نگاه و زاویه دید خود را نسبت به سینما، میزانسن و برخی از فیلمها نشان می دهد. نمونهاش نوشتههای و نقدهایش برای آثاری چون فیلم نیاز کار آقای علیرضا داودنژاد، یا فیلم گروهبان اثر مسعود کیمیایی... همه اینها را وقتی در قالب کار مطالعاتی و پژوهشی کنار هم قرار میدهیم متوجه میشویم که آوینی نمیخواهد ادا دربیاورد. نمیخواهد خود را برجسته کند. هرکدام از آن نقدها و مطالب میتواند ارزشهای مستقل خود را داشته باشد با همان دور تسلسل تاریخی یا آن نگاههای تحلیلگری که نسبت به مدیوم و زبان سینما دارد.
اینهاست که به عقیده من می تواند آن ارزشهای چندوجهی آوینی را پوشش بدهد و امروز در این رجعت تاریخی انگار این آدم (شهید آوینی) همان طور که گفتم استثنایی .است در برابر قاعدهای که نمیتواند آن شکل قاعدهمند هویتباخته زمانه متأخر را درک، تحلیل و تعریف کند
هر چقدر از تاریخ انقلاب جلوتر آمدیم در نوعی رفتارشناسی سلبی و نه ایجابی قرار گرفتهایم. این خود جای خالی امثال شهید آوینی را بیشتر بازتاب میدهد. منتها اثرگذاری و تاثیرپذیری از آن جای خالی زمانی به امری جریانساز بدل میشود که در مناسبتهایی مانند هفته دفاع مقدس یا سالگرد تولد و شهادت آوینی فقط سراغ او نرویم. و نکته مهمتر آنکه هر زمان که سراغ شهید آوینی میرویم و میخواهیم به او اشاره، اتکا و استناد کنیم از آن کلیشههای ۱۰۰بار گفته شده دست برداریم.
امروز بیش از هر زمانی لازم است تا شهید آوینی را شمایلی جهت آسیبشناسی عصر و زمانه خود قرار دهیم. اینکه چرا آوینی نتوانست تکثیر شود؟ چرا در همان جایگاه خودش شکلی استثناء و منفرد باقی ماند؟ اگر من بخواهم پاسخ این پرسشها را بدهم، به کمکاری این سالیان در حوزههای فرهنگی، هنری، اجتماعی سیاسی و بهخصوص اقتصادی اشاره میکنم.
نگاه تقدیسگونه باعث شده شهید آوینی دستنیافتنی باشد
اگر تاریخ فرهنگ و هنر ما خاصه در حوزه سینما، شهید آوینی را نداشت آیا خللی در آن وارد میشد یا به زبان سادهتر چیزی کم داشت یا خیر؟
عادت ندارم آدمها را در یک ساحت تقدیسگونه یا به شکل اسطورهای دستنیافتنی ببینیم و تعریف کنم. شهید آوینی نیز یک انسان بود با تمام وجوهی که بخشی از آن را اشاره کردم. همین حالت و نگاه تقدیسگونه به آوینی باعث شده او تبدیل به آدمی دستنیافتنی شود. نباید فراموش کنیم که نمیتوان واقعیت عینی و تاریخی او را نادیده بگیریم.
من به مجموعه روایت فتح استناد میکنم. زمانی که این مجموعه ماندگار می شود نشاندهنده ارزشهای این انسان و نشاندهنده قابلیتهای آوینیست. در حوزههای پژوهشی نیز شهید آوینی گامهایی را آغاز کرده بود، تجربههایی بود که توام با آزمون و خطا بود و نمیشود بگوییم که آن منابع، مطالب پیشنهادی و آن نگاه تحلیلگر باید دستور کار دستگاهی فرهنگی و هنری قرار گیرد و دیگر «مو لای درزش نرود» آنها نیز جای نقد دارد، به همان اندازه که مطالب آوینی در عین حال که برخوردار از مبانی ارزشی هستند نیز جای نقد دارند. حرف من این است که باید با چنین افرادی متعادل مواجه شویم.
نکته دیگری که بخواهم بر آن تکیه بکنم قدرمسلم آن است که شهید آوینی در ساحتی قهرمانانه قرار میگیرد. شمایلی از آوینی حقیقی که به ذهن من متبادر میشود انسانی است مرگ آگاه. هرکسی به سهولت به جایگاه مرگ آگاهی نمیرسد. این انسان «چهار تکبیر میزند یکسره بر هرچه که هست» و دوربینش را برمیدارد در یک منطقهای که میداند میدان مین است قدم میگذارد و درنهایت در معرض ترکش قرار می گیرد و شهید میشود. او می دانسته که ممکن است این اتفاق بیفتد این انسان به عقیده من دارای ارزش بالایی است و باید از این زاویه برای او ارزش و جایگاه رفیع تاریخی قائل شویم.
در حوزه فرهنگ و هنر نیز آن طور که گفتم در همان زمان کوتاه کارهای مثبت و مطلوبی انجام داده که از جنبههای مختلف قابل بحث است و میتوان به آنها استناد کرد. می توان آن مسائل را مورد ارزیابی تاریخی قرارداد بخصوص آن گونه که اشاره کردم آن مجموعه روایت فتح جنس متفاوتی از مستند گرایی را برای آن زمان تجمیع و تولید کرده که به دست ما رسیده است.
جامعه بی آرمان جامعهای است که راه به خطا میرود
نسل امروز نسلی است که در مواجهه با فضای مجازی دنیایی متفاوت و بدون مرز را تجربه میکند. زیر بمباران شدید اطلاعاتی قرار گرفته و شکل مواجهه با مفهوم تجربه و علمآموزی را به گونهای متفاوت از جوانان دهه ۳۰ و ۴۰ و همنسلان شهید آوینی تجربه میکند. با توجه به این مسائلی از این دست و نکات متعددی که در این گفتوگو به آنها اشاره کردید آیا به نسل جوان امروز میتوان امید داشت که از بطن آنها شاهد تبلور، ظهور و تولد کسانی مانند آوینی باشیم؟
در رابطهای علت و معلولی میتوانیم شاهد پویایی نسل و هویتمندی باشیم. شاهد موج سوم مطالبهگری اجتماعی باشیم و در نهایتا شاهد نسلی آرمانخواه. آرمانخواهی در جنس درست خودش نه در شکل تبلیغاتی و پروپاگاندایی آن! آرمانخواهی فینفسه چیز بدی نیست، جامعه بی آرمان جامعهای است که راه به خطا میرود و قافیه را در رسیدن به اهدافش میبازد. اگر من در صحبتهایم به سکون و رکود موجود در زمانه حاضر اشاره کردم، این مساله متأسفانه بیشتر مشمول نسلهای جوان است. مسئله این است که نسل جوان امروز در مقایسه با نسل قبل که در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی یا همان روزها، ماهها و سالهای نخست پیروزی انقلاب مملو از نگاه ایدئولوژیک، گفتمان هدفمند، مطالبه، حقطلبی و مبارزه بود، در زمانه حاضر کجای این تجربهها قرارگرفته است که بتوانیم از آنها انتظاری فراتر از قرار گرفتن در همین فترت و رکود را داشته باشیم.
درحقیقت نگاه عمومی، فرهنگی و عقیدتی جامعه فعلی ما در یک گسست و سکوت غمانگیز تاریخی به سر میبرد. دهه ۶۰، دههای بود که جنگ هشت ساله رخ داد و دادوستدی در شکل و کُنش اجتماعی فرهنگی صورت گرفت. یعنی با شرایط اجتماعی و تاریخی پُر تنشی روبهرو شدیم. نسل آن زمان نمیتوانست به خاک و سرزمینش بیتفاوت باشد. بخشی از شکل گیری این روحیه میهنطلبی و مقاومت به آوینی بازمیگردد که پیش قراول چنین حرکتی در عرصه و جبهه فرهگی بود. همانطور که اشاره کردم آن مرگ آگاهی و آن کُنشمندی از جنبههای مختلف در عصر و زمانه حاضر میان جوانان نهتنها مسئله نیست که شاید مرتفع شده است.
مسئله این است که اساساً ما در این سیر تاریخی مسیر را فراموش کردهایم. به همین خاطر است اگر اینجا قرار باشد بخشی از این تقصیر را متوجه این نسل بدانیم باید نقطه مقابل را حتماً شامل حال کسانی دانست که نتوانستند آن فرهنگسازی را در این پیشینه تاریخی استمرار دهند و از آن اصول و مبانی اولیه این حرکت اجتماعی دور افتادهاند. آن آرمانخواهی دیروز؛ امروز اساساً به یک وضعیت دگرگون شده و مستحیل شده تبدیل شده است.
برزخ عذاب آلودی که شامل حال آوینی میشد
اگر طبق صحبتهای شما بخشی از بار انتقال این آرمانخواهی بر عهده هنرمندانی باشد آنگونه که شهید آوینی پیشقراول این مهم بود، میتوانیم چنین استمرار نگاهی را در بدنه سینماگران حوزه انقلاب و دفاع مقدس جستجو کنیم؟
در کنار شهید آوینی، فیلمساز مورد علاقه ای دارم بهنام زندهیاد رسول ملاقلیپور، که متأسفانه خیلی زود او را از دست دادیم. آن نگاه عدالتخواهانهای که اشاره کردم و شما در قالب پرسش بار دیگر مطرح کردید و آن آرمانخواهی که گفتم در مجموعه آثار رسول ملاقلیپور نیز بهشدت وجود داشت.
ملاقلیپور در فیلم نجات یافتگان از زبان یک رزمنده به نکته مهمی اشاره میکند. نکتهای که به پایان یافتن جنگ و بازگشت رزمندگان به زندگی عادی اجتماعی اشاره دارد. آن رزمنده در دیالوگی میگوید: وقتی جنگ خاتمه پیدا کند ما سه دسته میشویم، عدهای از گذشته خود پشیمان می شوند، عدهای در مناسبات روزمره جامعه حل می شوند و دچار از یک خودبیگانگی و هویتباختگی میشوند اما دسته سوم در یک برزخ عذاب آلود قرار میگیرند. برزخی که نه میتوانند از آن دغدغهها، اصول و مبانی آرمانی و عقیدتی خود تخطی و عدول کنند و نه میتوانند با شرایط جدید خود را تطبیق و وفق دهند.
این همان عذاب بزرگی است که آنها تجربه میکنند. فکر میکنم اگر شهید آوینی زنده بود در این دسته سوم قرار میگرفت و همین برزخ عذاب آلود شامل حال او میشد.