در دوران قرنطینه کرونا بر اساس گزارش‌های درج شده در خبرگزارهای مختلف آمار اختلاف بین زوجین افزایش یافته به گونه‌ای که به گفته مدیرکل مشاوره و امور روانشناختی بهزیستی کشور میزان تماس‌های مربوط به اختلافات خانوادگی در دوران کرونا با صدای مشاور بهزیستی به سه برابر افزایش یافته است.

پیرو این افزایش در میزان اختلاف خانوادگی، متختصصان جامعه شناسی، روانشناسی، مشاوره و برخی از مسئولان ذیربط تحلیل‌ها و توصیه‌هایی  در این رابطه مطرح کردهاند که در این نوشتار سعی شده با تحلیل و نقد این تحلیل ها از منظری دیگر موضوع افزایش میزان اختلافات خانوادگی در دوران قرنطینه کرونا مورد بررسی قرار گیرد. لازم به ذکر است که تاکید اصلی در این نوشتار بر روی تحلیل های جامعه شناسانه در رابطه با علل و پیامدهای افزایش اختلاف خانوادگی در دوران کرونا است.  

جستجو در مطالب منتشر شده حاکی از آن است که تحلیل های جامعهشناسانه از موضوع کرونا و افزایش اختلاف خانوادگی، بر روی عوامل مختلفی تاکید دارد که برخی از این عوامل شامل تشدید اختلاف های موجود قبل از بروز کرونا، شرایط اقتصادی، بیکاری، آینده نامعلوم و همچنین بحث ازدواج های اجباری در سنین پایین، زندگی در آپارتمان ها و فضاهای کوچک و بسته و کاهش سرگرمی ها و بیرون رفتن از منزل می شوند.

برخی دیگر از جامعه شناسان به «راه درروهایی» از قبیل کار، گذران وقت با دوستان، ورزش و مواردی از این ‌دست اشاره میکنند که در دوران کرونا برای افرادی از خانواده کاهش یافته که پیش از این اختلافاتی ناگشوده باهم داشتند ولی فرصت‌های بیرون از خانه، زندگی را برای آن‌ها قابل ‌تحمل کرده بود. برخی دیگر بر وجود میانجی زیاد در مواقع بروز اختلاف در خانواده در دوران گذشته تاکید دارند که امروز اثر چندانی از آن نیست.  نهایتاً برخی دیگر بر این نظر هستند که چگونگی وضعیت خانواده‌ها در روزگار کرونایی تا حد زیادی متأثر از وضعیت پیشاکرونایی آن‌ها است و آنچه تاکنون در روزگار پیشاکرونایی به طرق مختلف از دیدگان پنهان بوده است، حال به علت  وجود کرونا بیش از گذشته عیان می‌شود و وضعیت اقتصادی نیز باعث تشدید این اختلافها شده است.

نگاهی به تحلیل های انجام شده در این زمینه بیانگر این مطلب است که غالباً جامعهشناسانی که به تحلیل تعارضهای خانوادگی در دوران کرونا پرداخته¬اند این تعارضها را پدیدهای در نظر نگرفته اند که کرونا علت بروز و ظهور آن شده باشد بلکه کرونا و قرنطینه متعاقب آن را عامل تشدیدگر و آشکارساز تعارضها در نظر گرفته¬اند. از سوی دیگر این جامعه¬شناسان علت بروز این اختلافها را به مسائلی مانند مسائل اقتصادی، ازدواج های اجباری و دیدگاه سنتی نسبت به تشکیل خانواده نسبت داده¬اند که بایستی با مداخله دولت و نهادها مدنی و از طریق آموزش و مهارت¬ورزی، افزایش مدارا نسبت به کاهش و حل این تعارض ها اقدام کرد.  

به نظر نگارنده تحلیل‌های موجود در رابطه با موضوع در مقام توصیف وضعیت موجود و اینکه قرنطینه کرونا عامل تشدیدگر و آشکارساز اختلاف های بین زوجین بوده به درستی برخی از مسائل را عنوان کرده اند ولی در مقام علت آوری یا ساکت بوده اند یا صرفاً به مسائل اقتصادی و تبعیض های جنسی اشاره کردهاند و در مقام تجویز نیز یا مقام یک روان شناس و مشاور وارد مباحث شده  اند یا تجویزهایی داده اند که به نظر نمی رسد سبب بهبود وضعیت موجود شود و در بهترین حالت روند کنونی را تشدید خواهند کرد.  

در این تحلیل ها به گونه ای با عام گرایی و کلی گویی از خانواده صحبت به میان آمده که انگار در خانواده متعارف امروزی در ایران، که غالباً نیز از نوع خانواده هسته ای است، تنها یک نوع از ارزش و نگرش وجود دارد و با یکدسازی از خانواده ها نسخه ای واحد برای خانواده ایرانی صادر کرده اند؛ غافل از اینکه هنوز تحقیقی صورت نگرفته که مشخص شود که کدام نوع از خانواده¬ها و با چه ارزشهایی اختلاف های زناشویی تشدید شده است. این گزاره که در دوران پیشاکرونا اختلاف های خانوادگی وجود داشته و این پدیده در دروان کرونا تشدید شده است حرف درستی است شاهد این گزاره هم روند افزایشی میزان مراجعه به دادگاه خانواده و طلاق است  ولی از سوی دیگر همزمان می توان شاهد کاهش نرخ ازدواج نیز بود  که بیانگر این است که تغییری در جامعه رخ داده که سبب کاهش تمایل افراد جامعه به ازدواج شده است.

بعید است عامل اقتصاد سبب این وضعیت شده باشد که البته نیاز است با داده های تجربی تایید یا رد شود چرا که غالباً این کاهش تمایل در بین افراد مرفه جامعه ظهور و بروز بیشتری دارد تا طبقه پایین جامعه که غالباً سنتی تر هستند و معیارهای جمع گرایانه تری و پررنگ تری نسبت طبقات بالای جامعه دارند و در نتیجه به ازدواج که جزو ارزشهای سنتی محسوب میشود، گرایش بیشتری دارند.

تغییر ارزشها و نگرشهای ایرانیان که طی چند دهه گذشته در جریان بوده است سبب شده که عاداتی رفتاری به گونه ای تغییر شکل یابند که قالب نوین آن شکلی متعارف و عام به خود بگیرد و به امری تبدیل شود که دیگر دلیلی برای به پرسش گرفته شدن آن وجود نداشته باشد. درواقع خانواده هستهای با ارزشهای مدرنیته و متجدد آن در ذهن بسیاری از افراد جامعه منجمله جامعهشناسان به امری همه جا حاضر و غالب بدل شده به گونه ای که برخی از جامعه شناسان در مواجهه با آن بازاندیشی نمی کنند که شاید مفروضاتی که در ذهن دارند و تحلیلی که بیان می کنند زایده نگریستن به موضوع تحلیل بر مبنای قالبی تعیین شده و مفروض گرفته شده است که نیاز است به پرسش گرفته شود.

برخی از جامعهشناسان به این نکته توجه نمیکنند که روندی که در حال حاضر در زمینه بروز اختلاف و درگیری در خانواده ها مشاهده می شود، روندی است که در نتیجه تغییرات ارزشی و نگرشی طی دهه های گذشته در جامعه ایرانی به وقوع پیوسته است. اما آیا این اختلاف و تعارض در همه این خانواده های هسته ای متعارف امروزی در جریان است یا تفکیک و تمایزی در بین آنها وجود دارد که در تحلیل ها با یکدسازی و عام گرایی به حاشیه رانده شده و نادیده گرفته شده است!؟  

به نظر نگارنده تغییرات ارزشی و نگرشی یاد شده در نهاد خانواده به واسطه تشابه و تمایزی ارزشی و نگرشی  بین دو جنس  در قالب ۴ الگو خود را متجلی می¬سازد. این الگوها یا تیپ های ایده‌ ال چهارگانه شامل موارد زیر میشوند:
 ۱. زن و مرد هر دو دارای ارزشهای سنتی باشند.
 ۲. زن دارای ارزشهای سنتی و مرد دارای ارزش تجددگرایانه باشد.
 ۳. مرد دارای ارزشهای سنتی و زن دارای ارزشهای تجددگرایانه باشد.
 ۴. مرد و زن  هر دو دارای ارزشهای تجددگرایانه باشند.  

ذکر این نکته لازم است که این الگو صرفاً یک الگوی نظری و تحلیلی و یک تیپ ایدهآل است که قرینهسازی جز به جز آن با واقعیت درست نیست چرا که در بین دو طیف سنتی و متجدد می¬توان بر حسب معیار شدت سنتی یا مدرن بودن، تفکیک های دیگری نیز قائل شد. از این منظر الگوی فوق به نوعی به عنوان طرحی کلی جهت بیان گزاره تحلیلی مطرح شده است.

بر اساس الگوی فوق و از زوایه دید رویکرد ارزشها در جامعه شناسی دو منظر برای بروز درگیری و اختلاف بین زوجین وجود که یکی بر تضاد ارزشهای زن و مرد تاکید دارد  و دیگری بر سرعت بالای تغییرات هنجاری که امکان جایگزین هنجار مناسب را در جامعه میسر نمی سازد. به نظر نگارنده رویکرد سومی هم میتوان در نظر که هر چند از منظر وفاق اجتماعی موضوع را تبیین میکند ولی وفاق و مشابهتی که در آن مشابهت ارزشی زن و مرد باعث بروز اختلاف و تعارض بین آنها میشود.

این مشابهت در ارزش ها که سبب بروز اختلاف در نهاد خانواده می¬شود به داشتن ارزشهای تجددگرایانه در ذهن زن و مرد بر میگردد. درست است که در اینجا هر دو دارای ارزشی مشابه هستند ولی ارزش برآمده از مدرنیته بر آزادی خواهی، خودمحوری، حق طلبی، برابری¬خواهی و استقلال تاکید دارد که با ارزشهای تشکیل خانواده که نهادی جمعی و سنتی است که بر تکلیف محوری، تقسیم نقش جنسی و مسئولیت پذیری جمعی و جمعگرایی تاکید دارد، در تعارض است.

بر این اساس زوجین با مشابهت ارزشی تجددگرایانه توان تحمل ارزشهای نهاد خانواده که نهادی جمعگرا و سنتی است را ندارند و در نتیجه با یکدیگر دچار اختلاف و تعارض می شوند که متاسفانه بسیاری از تحلیلگران و حتی خود مرد و زدن بروز چنین اختلافی را به هر عاملی منجمله اقتصاد، مردسالاری ربط می دهند الی توافق ارزشی تجددگرایانه در ذهن زن و شوهر. بنابراین به نظر نگارنده بخش بزرگی از روند رو به رشد تعارض و اختلافهای خانوادگی در دوران قرنطینه کرونا به نفوذ ارزشهای مدرنیته و تجددگرا در ذهن زوجین بر می¬گردد که به واسطه دوران قرنطینه مجبور به اقامت طولانی مدت در خانه هستند و در نتیجه احساس می¬کنند ارزشهای متجدد آنها از جمله استقلال، داشتن حریم ¬خصوصی، آزادی طلبی، برابریخواهی، حضور در جامعه بعنوان زن شاغل و جایگزینی آن با مادر تکلیف محور و زن مسئولیتطلب مورد خدشه و تهدید قرار گرفته است. به عبارتی دیگر در این وضعیت ارزشهای تجددگرایانه توان تحمل ارزش¬های جمعگرای و سنتی خانواده را ندارند.  

بر اساس تحلیل فوق شاید بتوان اینگونه بیان کرد که تیپ ۳ و ۴ از تیپبندی مشابهت و تفاوت ارزشها و نگرشهای زوجین افرادی هستند که بیشترین میزان تعارض را در خانواده ایرانی داشته باشند و روند افرایش تعارض و اختلافها بین آنها قبل از کرونا در قالب روند افزایش طلاق در جامعه تبیین نمود و در دوران کرونا نیز همین دو دسته از خانواده هستند که با تشدید اختلافات روبه¬رو هستند چرا که ارزشهای ذهنی آنها که از جنس ارزشهای فردگرایانه و حقطلب است با ارزشهای جمعگرایانه و تکلیف محور نهاد خانواده در تعارض قرار گرفته و نمود آن را در افزایش سه برابری تماس با مراکز مشاوره میتوان مشاهده کرد. نکته جالب این است که همین افراد از زاویه دیگر در معرض فشار ناشی از هنجار ازدواج در جامعه نیز هستند ولی نمی دانند که حتی اگر به فشار هنجار اجتماعی ازدواج به تشکیل خانواده اقدام کنند به دلیل فشار هنجارین ارزشهای تجددگرایانه در ذهن¬شان دیر یا زود با بروز اختلاف و دیگری مواجه میشوند و احتمال اینکه مجبور به طلاق شوند بالاتر از دو دسته دیگر است.

نهایتاً میتوان اینگونه عنوان کرد درست است که خانواده هستهای شکل غالب و متعارف است ولی ارزشهای تمام این خانوادهها به هیچ وجه دارای ارزشهای از جنس ارزشهای مدرنیته و متجدد نیست که سبب بروز اختلاف و تعارض و در نتیجه طلاق روزافزون در جامعه شده است و یکدسازی گونه های مختلف خانواده در ایران و تجویز تزریق ارزشهای متجدد مانند تقدسزدایی از بکارت (برای هر دو جنس) و ازدواج به جامعه برای حل مسئله موجود، که خود ناشی از نفوذ همان ارزشها در ذهن افراد جامعه است، روندی است که نه تنها باعث بهبود وضعیت کنونی نمیشود بلکه شدت و گستره مسئله را دو چندان میکند. به عنوان نکته پایانی لازم به ذکر است که روندی که در ایران اتفاق افتاده است امر چندان غیرمعمولی نیست؛ بلکه نفوذ ارزشهای تجددگرایانه و عواقب آن در حوزه خانواده و روابط عاطفی افراد در دهه¬های ۱۹۵۰ و ۶۰ نیز در اروپا و امریکا نیز اتفاق افتاده و بر اساس این تغییرات به وجود آمده بر اثر نفوذ این ارزش¬ها، نظریه گذار دوم جمعیتی ظهور کرده و واقعیت اجتماعی آن دوره را تبیین کرده است.

عضو هیات علمی گروه جوانان و مناسبات نسلی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی