تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۹۹ - ۰۷:۳۰

تهران- ایرنا- چند سالی می‌شود که سالروز درگذشت شهریار با عنوان روز پاسداشت شعر و ادب فارسی در تقویم ملی کشورمان درج شده؛ روزی که هنوز هم بعد از گذشت زمانی قابل توجه درباره‌اش اتفاق نظر نیست و عده‌ای گلایه دارند که چرا او؟ البته نه اینکه منکر جایگاه ادبی این شاعر باشند بلکه تأکید دارند این روز می‌توانست به نام یکی دیگر از بزرگان ادبیات کلاسیک‌مان گره بخورد.

روزنامه ایران پنجشنبه ۲۷ شهریور، گفت و گو و یادداشت هایی را از چهره های ادبی کشور منتشر کرده است که در ادامه متن آن را می خوانیم: چند سالی می‌شود که سالروز درگذشت شهریار با عنوان روز پاسداشت شعر و ادب فارسی در تقویم ملی کشورمان درج شده؛ روزی که هنوز هم بعد از گذشت زمانی قابل توجه درباره‌اش اتفاق نظر نیست و عده‌ای گلایه دارند که چرا او؟ البته نه اینکه منکر جایگاه ادبی این شاعر باشند بلکه تأکید دارند این روز می‌توانست به نام یکی دیگر از بزرگان ادبیات کلاسیک‌مان گره بخورد؛ بزرگانی همچون سعدی و فردوسی که حفظ زبان و ادب‌مان را مدیون آنان هستیم. از این اختلاف‌نظرهای همچنان برقرار که بگذریم به هر حال درج روزی خاص برای گرامیداشت بخشی از فرهنگ‌مان که به آن می‌بالیم اتفاق مهمی است. حداقل از این طریق فرصتی فراهم می‌شود تا بازبینی دوباره‌ای در خصوص داشته‌های فرهنگی‌مان و حتی جست‌وجویی میان نقاط ضعف و قوت‌شان داشته باشیم. 

شعر هرگز از میان نمی‌رود

جواد مجابی شاعر، نویسنده، پژوهشگر: قبل از آن که بخواهم درباره شعر سخن بگویم و از تأثیری که قادر است بر التیام روح خسته انسان امروزی بگذارد خاطره‌ای متناسب با این روزها تعریف می‌کنم؛ نیازی به یادآوری نیست که از همان ماه‌های ابتدایی شیوع جهانی بیماری کرونا، شاهد آغاز خلق اشعاری تأثیر پذیرفته از این واقعه بودیم. به هر حال کرونا گرفتاری تلخی است که تنها خاص ایران نیست و همه کشورها را دربر گرفته است. من هم جدا از دیگر شاعران نبودم و شعرهایی با موضوع کرونا گفتم. تعداد کمی از آنها تلخ هستند اما اغلب شعرهایی امیدوارکننده به شمار می‌آیند. حتی از نخستین افرادی بودم که درباره کرونا و تأثیر آن در امروز و فردای ادبیات و همچنین نقش آن در زندگی انسان امروز گفتم. شاید تعجب کنید اما به محض انتشار دومین شعر کرونایی‌ام، به فاصله یک هفته بعد از آن خودم هم مبتلا شدم! آن هم در کمال ناباوری، آخر خودم و دیگر اعضای خانواده رفت و آمدهای غیرضروری را حذف کرده بودیم و در مواقع اجبار هم با درنظر گرفتن همه توصیه‌های پزشکی از منزل بیرون می‌رفتیم. حالا نمی‌دانم گرفتاری‌ام در نتیجه سخنرانی در مؤسسه آزاد سینمایی بود که به دعوت مسعود کیمیایی رفتم یا بابت تعامل با یکی- دو ناشر برای انتشار چند کتاب.

نمی‌دانم! مهم این است که خودم هم گرفتار کرونایی شدم که از آن شعرها نوشتم. راستش آنقدر خانوادگی مراقب بودیم که حتی بعد از تب و لرز یک هفته‌ای و ابتلا به شرایط دشوار هم باورش سخت بود که کرونا گرفته‌ام. حدود یک ماهی زمان صرف شد تا بالاخره این بیماری من را رها کرد و کم‌کم به زندگی عادی حرفه‌ای‌ام که در رأس آنها شعر است بازگشتم. اینها را گفتم تا تأکیدی بر این مسأله باشد که شعر چیزی جدا از زندگی و مشغله‌ها و وضعیت امروز، گذشته و فردای ما نیست. از همین بابت هم عجیب است که تصور کنیم دوره شعر و شاعری گذشته. شیوع کرونا ما را متوجه این کرد که با وجود همه پیشرفت‌هایی که در عرصه علوم مختلف صورت گرفته انسان امروز هنوز هم حرفی دربرابر قدرت طبیعت ندارد. نشان داد که دچار غرور کاذب شده‌ایم و اصلاً تمام حساب و کتاب و پیش‌بینی حتی قدرت‌های بزرگ جهان را به هم ریخت. کرونا دیواری را که از غرور کاذب به دور خودمان و داشته‌هایمان کشیده بودیم درهم شکست. اما نکات جالب توجه شیوع این بیماری، فراتر از ذات کشنده‌اش جلب توجه همگان به ایجاد همبستگی جهانی بود. طی قرن‌های اخیر این از معدود مواردی بود که تحت تأثیر یک مصیبت عمومی، مردم همه جهان، فارغ از نگاه سیاستمداران آنها با همدیگر همدل شدند و توانستند جدا از همه تفاوت‌ها در مسأله‌ای اتفاق نظر پیدا کنند. کسب این تجربه آنقدر مهم است که بی‌شک اثرگذاری آن بر عرصه شعر از همین حالا شروع شده، هر چند که نیاز است قدری بیشتر صبر کنیم تا پوست‌اندازی ادبیات تحت تأثیر این اتفاق عظیم باشیم.

برهم خوردن این پیش‌بینی‌ها ما را به بازاندیشی دوباره‌ای درباره خودمان و زندگی مان واداشت تا متوجه شویم که در چه مسائلی دچار کمبود هستیم. یکی از مواردی که آن را کم داریم اخلاق است که به طور قطع از این به بعد شاهد توجه شاعران به کمبودهایی اینچنینی هم خواهیم بود. البته نه آن اخلاقی که به مفهوم کلاسیک. بلکه تلاش در راستای رفع تبعیض‌های جنسیتی، نژادی و... مد نظر است؛ در تعریف دوباره اخلاق مباحثی همچون محیط زیست و برخورداری مردم از سهم مساوی هم مطرح است. اینها مواردی است که باید منتظر انعکاس‌شان در شعر هم باشیم؛ هر چند همانطور که اشاره شد تأثیر این موارد در شعر ایران و جهان از همین حالا آغاز شد. امیدوارم در دراز مدت روشنفکران به مواردی از این دست بپردازند تا سخنان آنان روزی در تصمیم‌گیری سیاستمداران هم اثر بگذارند. یادآوری این موارد هم می‌تواند از طریق ابزارهایی همچون شعر و دیگر عرصه‌های فرهنگ و هنر باشد. همانطور که بعد از جنگ جهانی دوم، به یکباره توجه اهالی فرهنگ و هنر به تبعات آن و همچنین نیاز به صلح دوخته شد. حالا هم چنین شرایطی در انتظار شعر همه کشورهاست. به گمانم نگاه همگانی از مرگ جمعی به سوی زندگی سوق پیدا خواهد کرد که اتفاق خوبی است. شعر برای خود من همه چیز است؛ آنقدر که حتی وقتی به سراغ دیگر عرصه‌هایی که در آنها فعالیت دارم از جمله داستان‌نویسی، نقاشی و... هم می‌روم از دریچه شعر است. البته آنقدر مدعی نیستم که خودم را در برابر بزرگان شعر فارسی همچون حافظ و سعدی، شاعر بدانم. تا وقتی که مولوی و نظامی را شاعر می‌دانیم، امثال من بیش از آن که شاعر باشیم وابسته به شعر محسوب می‌شویم. با این حال تلاش می‌کنم تا راه آنان را ادامه بدهم و در این بین همانطور که اشاره شد مهم‌ترین مسأله زندگی‌ام ادامه این راه است. از علاقه‌مندی شخصی‌ام به شعر که بگذرم معتقدم برخلاف عده‌ای که می‌گویند عمر شعر به سرآمده، شعر همچنان حضور پررنگی در زندگی‌مان دارد. هر چند که مدتی است انرژی شعری‌مان در قالب دیگر هنرهایی همچون سینما، تئاتر و حتی نقاشی و... به مخاطبان منتقل می‌شود. معتقدم شعر دوباره با پوسته خودش بازمی‌گردد، شعر هرگز از میان نمی‌رود؛ شعر بیان نگفتنی‌های ذهن کاشف انسان است. از همین‌رو در هیچ دوره و زمانی نمی‌توان منکر اهمیت شعر شد چرا که سخن را به اوج می‌رساند هیچ تردیدی نیست که افزون بر کم نظیر بودن شاعران کلاسیک‌مان، شاعران دوران معاصر ماهم به رغم پشت سر گذاشتن فراز و نشیب‌های بسیار دوباره حضوری پررنگ در زندگی‌مان پیدا خواهد کرد.

کرونایی ۷
در گمان بودم فرو مرده/ از واپسین شراره هاش/دیدی که برجهید/ آتش مغان، ناگهان/بالا گرفت فروزان، در تاریکنای زمان./ فرومانده بودیم درمانده/ زیر سقف کوتاه وحشت/ حصاری در  و دیوارش منهدم/ مردم اند آن معجزه، به کمال/ خیالتان به عبث/ جای دیگرش  می جست!/بی گاهان سقف خانه ما شد کهکشان/هر یک از ما، کنون شعله ای بلند/ به آفاق می بریم از دل خویش/ جهان ما شدیم و ما جهان/ بربام آن برآی/ روشنی بی کران
۱۵/۱/۹۹ کوی نویسندگان.

کمال شعر در رهایی شکل می‌گیرد

توصیه‌های محمدعلی بهمنی برای شاعران جوان و گفت‌وگویی با او درباره شعر امروز: شعر و شاعری‌اش را مدیون فریدون مشیری است که او را وقتی ۹ سال بیشتر نداشت، در آن چاپخانه‌ای که برای گذران تعطیلی تابستان به آن می‌رفت کشف کرد و مسیری پیش رویش گذاشت که او را به یکی از چهره‌های مشهور غزل و ترانه امروزمان تبدیل کرد؛ با محمد علی بهمنی به بهانه فرارسیدن روز شعر و ادب فارسی به گفت‌وگویی درباره شعر امروزمان نشستیم که می‌خوانید. اما خبر خوب درباره میراث دار نیما یوشیج، انتشار مجموعه شعری تازه است که تا چندی دیگر روانه کتابفروشی‌ها می‌شود.

قبل از هر سؤالی از مجموعه شعر تازه‌ای بگویید که چندی پیش خبر از گردآوری اش داده بودید؟
این مجموعه در بردارنده ۸۱ قطعه شعر و چیزی حدود ۱۷۰ صفحه می‌شود که با همکاری انتشارات مروارید در اختیار علاقه مندان قرار می‌گیرد، البته از زمان انتشار آن اطلاع دقیقی ندارم چراکه شرایط به گونه‌ای شده که اغلب ناشران ترجیح می‌دهند تا عادی شدن اوضاعی که کرونا سبب شده صبر کنند.

چه مضامینی در این مجموعه مورد توجه‌تان بوده اند؟
آن طور نیست که بتوانم به موضوع خاصی اشاره کنم، مضامین متفاوتی را شامل می‌شوند. راستش چندان موافق نیستم که شاعر پیش از شعر گفتن به موضوع خاصی به‌عنوان هدف خود فکر کند. شعر هر موقع و با هر موضوعی که بخواهد بر ذهن شاعر جاری می‌شود،  به گمانم بیش از آنکه شاعر بر شعر کنترل داشته باشد این شعر است که شاعر را به سمت و سویی که می‌خواهد می‌کشاند.

این انتخاب ناخودآگاه بنابر دانش و اطلاعات شاعر رخ می‌دهد؟
بی‌شک تفکرات شاعر و حتی دغدغه‌های فکری‌اش به‌طور ناخودآگاه بر چگونگی شعر گفتن او اثر می‌گذارند. مصداق این‌ گفته را می‌توان میان بسیاری از چهره‌های شاخص شعر کلاسیک دید که با وجود سرودن اشعاری ماندگار از دانش ادبی خاصی برخوردار نبوده‌اند. هر چند که برخوردار از چنان قریحه و استعداد عجیبی بوده‌اند که خود به خود طبق روندی که باید شعر گفته‌اند و حتی جریان ساز هم شده‌اند. .

با این حال چرا یکی از توصیه‌های مشترک اغلب چهره‌های شاخص ادبیات به شاعران جوان، ضرورت توجه به بحث مطالعه است؟
من هم تأکید دارم که شاعران جوان پیش از آغاز کار باید مطالعات بسیاری داشته باشند؛ اما مسأله این است که کسب دانش آنان نباید به‌گونه‌ای باشد که قدرت خلاقیت‌شان را محدود سازد. متأسفانه اغلب شاعران یا ضرورت حذف نگاه‌های محدود کننده را جدی نمی‌گیرند یا خود را ملزم به شعر گفتن در موضوع و قالب مشخصی می‌کنند. کمال شعر وقتی است که به دور از هر بند و محدودیتی به ذهن شاعر جاری شود.

و این محدود کردن‌های ذهنی چه تبعاتی برای شعر دارد؟
شاعری که خودش را به قالب خاصی محدود کند هنگام شعر گفتن ناخودآگاه به قالب و سبک خاصی متمرکز می‌شود و این سدی پیش روی خلاقیت آنان خواهد بود. قالب ذهن را محدود و اسیر می‌کند. شاعران جوان نه تنها نباید مطالعات خود را به سبک و قالب مشخصی از شعر فارسی محدود کنند بلکه ضروری است حتی به سراغ اطلاع از شعر جهان بروند تا با افق‌های فکری و خلاقیت‌های بیشتری روبه‌رو شوند. نه تنها شعر، بلکه کلیت هنر تنها در رهایی است که شکل می‌گیرد.

در این بین چه کارکردی برای کارگاه‌های شعر قائل هستید؟
هیچ تأثیری ندارند! اینها ذهن مراجعه کنندگان را محدود می‌کنند و تنها اتفاقی که در این کارگاه‌ها رخ می‌دهد تربیت افرادی مشابه آن فردی است که اداره آنها را بر عهده دارد.  اصلاً از این افراد باید پرسید که شما چه چیزی را می‌خواهید یاد بدهید؟ مگر شعر یاد دادنی است؟ آموزش‌های اینچنینی ذهن علاقه مندان را محکوم به پیروی از تفکرات فرد آموزش دهنده می‌کند که این اتفاق وحشتناکی است.

جلسه‌های شعرخوانی هم مراجعه کنندگان را به همین مسأله دچار می‌کند؟
اگر منظور جلسات شعری است که عده‌ای دور هم جمع می‌شوند و دست به تعریف و نقد شعر همدیگر می‌زنند که باید بگویم بله.

پس چرا محفل‌های ادبی دهه‌های چهل و پنجاه آنقدر جریان ساز بودند؟
به این خاطر که اصولی برگزار می‌شدند؛ اما حالا افراد برای آنکه به محفلی راه پیدا کنند باید در همان سبک و سیاقی که مدنظر برگزار کنندگان آنهاست شعر بگویند. اگر این دورهمی‌ها به شکلی صورت بگیرد که بدون نقد آثار یکدیگر، برای هم شعر بخوانند که اتفاق خوبی است و برای مراجعه کنندگان آشنایی با نگاه‌های مختلف به شعر و هستی را در بر دارد.  

نقدی که سال هاست متوجه خروجی دانشکده‌های ادبیات شده هم از همین مسأله نشأت گرفته؟
بله، دانشکده‌های ادبیات در نهایت موفق به تربیت منتقد ادبی می‌شوند تا شاعر و حتی نویسنده شاخص. البته آموزش اصولی از طریق دانشکده‌ها کار محالی نیست و قدری برنامه‌ریزی طلب می‌کند. اما از همه این موارد اثرگذارتر، حضور در جلسات شعرخوانی، آن هم به دور از هر گونه نقد است.

چرا دیگر خبری از آن محفل‌های ادبی اثرگذار دهه‌های چهل و پنجاه در عرصه شعرمان نیست؟
شاید بخشی نشأت گرفته ازاین باشد که عده‌ای گمان می‌کنند اول و آخر همه چیز خودشان هستند و به روی آموزش دانسته‌های خود تأکید می‌کنند. این در حالی است که شعر کاری با ساخته شده‌ها ندارد و شکل واقعی آن محصول آفریده شده‌هایی است که خود جوش بر ذهن شاعر جاری شده‌اند.

با تکیه بر مسئولیت‌های مختلفی که در عرصه شعر و ترانه داشته اید و از سویی دبیری و داوری جایزه‌های مختلف ادبی، ارزیابی‌تان از کار شاعران جوان امروز چیست؟
پاسخ این سؤال نیازمند بررسی دقیقی است، از همین رو نمی‌توانم پاسخ قابل تعمیمی به کل شعر امروزمان بدهم. با این حال یافته‌های شخصی‌ام حاکی از این است که اتفاقات خوب با وجود تصورمان در پایتخت یا شهرهای بزرگ خلاصه نشده است. هرازگاهی که برای شعرخوانی به استان‌های مختلف دعوت می‌شوم تلاش می‌کنم به شهرها و روستاهای کوچک اطراف‌شان هم سفر کنم. شاید باورتان نشود اما گاهی در مناطق دورافتاده‌ای که کسی حتی تصورش را نمی‌کند به جوانان مستعدی برخورده‌ام که شعرهایی به مراتب بهتر از امثال من و دیگر دوستانی که مدعی شاعری هستند، گفته‌اند. آن هم در صورتی که برخی از آن مناطق از کمترین سطح امکانات و آموزش هم محروم هستند. گاهی شعرهایی از این جوانان گمنام می‌شنوم که هنوز بزرگان شعر امروزمان نگفته‌اند، در صورتی که شاید نه از سطح تحصیلات خاصی برخوردار باشند و نه اینکه حتی غروری که اغلب‌مان گرفتار آن شده‌ایم، داشته باشند.

در پناه حافظ و سعدی

بهاء‌الدین خرمشاهی حافظ ‌پژوه، نویسنده و مترجم: اگر امروز از شما سؤال شود که آرزویتان چیست به طور حتم پاسخ اغلب ما این است که حالمان خوب باشد و به طور مشخص ایام کرونا را پشت سر بگذاریم. خیلی‌هایمان آرزوهای بلند و دور و دراز نداریم. آرزوهای رنگین نداریم. طبیعت آدمی است، در خطر که باشد می‌خواهد جانش در امان خدا باشد. کوچکترها که از اوضاع خسته می‌شوند به بزرگترها پناه می‌برند. از آنها کمک می‌خواهند. می‌گویند شما که دنیا دیده‌اید بگویید چه کار کنیم. حافظ هم بزرگتر ماست. حافظه تاریخی ماست. نماینده و سخنگوی اقوام ایرانی است. شاعری که شخصیت شاد و امیدواری دارد. روح این شخصیت پرامید در دیوانش دمیده شده است. اگر از می و معشوق سه گانه؛ آسمانی، انسانی و ادبی و استعاری حرف می‌زند دلیلش این نیست که همیشه به فکر خوشگذرانی بوده است. اساساً حافظ اصلاً طرفدار خوشگذرانی نیست. بلکه طرفدار گذران خوش است. ما هم امروز به فکر گذران خوش هستیم و نه خوشگذرانی. در میان شاعران خیام هم همین است. و خیلی‌ها حافظ را دنباله‌رو خیام می‌دانند و می‌گویند شرح و حاشیه خیام است.

البته حافظ از خیام خیلی شادتر و امیدوارتر و مثبت‌تر است. خیام دائم در این تفکر است که چرا آمدیم و چرا باید برویم اما حافظ این‌گونه نیست. وسعت مشرب دارد. وسعت معنا دارد. به این جهت هر وقت ذره‌ای اندوهگین می‌شویم برای ما عین پناهگاه است. خود من هر وقت روزگار امانم را می‌برد، شکست می‌خورم، نتیجه خلاف انتظارم در می‌آید یا ضرر مادی و معنوی می‌بینم پناهگاهم حافظ است. «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور» با دیوان حافظ فال می‌گیریم به این خاطر که فقط ۵ درصد محتوا و فضای اشعارش غمناک است و در ۹۵ درصد آن امید به بهبود اوضاع جهان دارد. اگر چه به شهادت کتاب «جمع پریشان» شادروان علی اکبر رزاز دویست و سه، چهار موضوع در دیوان حافظ مطرح شده است در حالی که در دیوان دیگر شاعر بزرگ ما که کم از حافظ هم ندارد یعنی سعدی این تنوع وجود ندارد.

من در مقاله مفصلی به اسم حق سعدی بر گردن حافظ از جایگاه او در شعر و ادبیات فارسی نوشته‌ام اما نمی‌توان منکر این واقعیت شد که سعدی به اندازه حافظ تنوع موضوعی ندارد و اغلب حدیث عشق و وفا است. محال است غزلی را باز کنید و در آن کار و بار عشق و عاشقی به سامان نباشد. سعدی هم روحیه شادی دارد. هیچ وقت غمناک نیست. آدم پر تجربه و دنیادیده‌ای است. روح و روان آدمی را می‌شناسد و  همچون حافظ روانشناسی پیشرفته‌ای دارد. هر دو چم و خم روح ما را می‌شناسند و دنیا دیده هستند. حافظ به اندازه سن کنونی من (۷۵ سال) عمر کرده است. از سال هفتصد و بیست و چند تا ۷۹۲ و سعدی هم یک قرن قبل از حافظ و  از دهه اول قرن هفتم تا دهه آخر این قرن. حمله مغول را دیده، جفاها دیده و دنیایی تلخ  تجربه کرده است با این همه اما به قول پروین اعتصامی «گر چه جز تلخی از ایام ندید. هر چه خواهی سخنش شیرین است» در نهایت اینکه این عزیزان، بزرگان ما، راهنمای ما و در واقع روحیه بخشان ما هستند. اطمینان دارم اگر فارغ‌البال قدری در مکتب سعدی و حافظ بنشینید، دیوان حافظ و سعدی را بخوانید شادی‌های زندگی را می‌بینید و برای ادامه مسیر امید خواهید داشت. توصیه‌ام این است که در این ایام در پناه شعر باشید. شعر با موسیقی عجین است و موسیقی هم طربناک. شعر التیام بخش حال امروزمان است.

شعر گفتن در سرزمینی که شاعرانی همچون فردوسی را به خود دیده راحت نیست

علی باباچاهی شاعر، نویسنده، پژوهشگر: شعر و در مفهوم کلی آن ادبیات، چیزی جدا از انعکاس آن چیزی نیست که بر آدمی می‌گذرد؛ اتفاقاتی که از جمله آنها می‌توان به همین گرفتاری تلخ این روزهای جهان اشاره کرد. سنگینی سایه بیماری کرونا آنقدر همه چیز را برهم زده که در عجبم چرا بعضی از اثرات مثبت آن بر شعر سخن می‌گویند. نمی‌دانم! شاید کرونا منجر به رجوع دوباره مردم به شعر شده باشد، با این حال بگذارید نظر شخصی‌ام را نسبت به اظهار نظرهای اینچنینی بگویم. من ترجیح می‌دهم هرگز شعر و ادبیات به واسطه چنین بلای خانمان‌سوزی موجودیت پیدا نکنند! برای من قابل درک نیست که امیدوارم باشم به تبع شرایطی که به آن مبتلا شده‌ایم شعر حضور پررنگ‌تری در زندگی‌مان پیدا کند و به هیچ‌وجه نمی‌توانم چنین آرزویی داشته باشم.  با این حال منکر التیام‌بخشی شعر و کمک به بهتر شدن حال انسان آشفته به مدد ادبیات نیستم.  

اما حالا که قرار است درباره شعر بگویم، بگذارید اشاره‌ای هم به این نکته داشته باشم که اگر هر یک از ما زمان شعر گفتن، برای لحظه‌ای یاد بزرگانی همچون حافظ و سعدی و مولانا بیفتیم و بدانیم در سرزمینی زندگی می‌کنیم که چنین شاعرانی را به خود دیده، قلم زمین گذاشته و به راحتی جرأت شعر گفتن نخواهیم یافت. شعر برخوردار از چنین عظمتی است و طبیعی است که اگر به سراغ آن برویم قدرت بسیاری هم در التیام روح و سرگشتگی‌مان دارد. بگذارید به نکته‌ای هم برای جوان‌ترها اشاره کنم، بهتر است قبل از آنکه گرفتار تب و تاب‌ها شوند به این فکر کنند که شعر خوب برخوردار از آن چیزی است که بزرگان به آن توجه داشته‌اند و به گونه‌ای گفته نشود که بیان منظوم یا حتی منثور و ریتمیک ارادی مضمونی باشد که تنها مشخصه‌اش به روز بودن موضوع آن به شمار می‌آید. در غیر این صورت تبدیل به ضدستاره‌ای می‌شود که درخششی در آسمان ادبیات نخواهد گذاشت. با اینکه اعتقادی به صدور حکم برای همگان ندارم اما شاید نتوان شعر را در شرایط امروز با دیگر هنرها مقایسه کرد چراکه هر یک از آنها به رغم برخی شباهت‌ها، تفاوت زیادی دارند. بنابراین بهتر است وقتی از تأثیر مثبت فرهنگ و هنر در بهبود حال آشفته امروزمان سخن می‌گوییم به تفاوت میان هنرها توجه کنیم و همه آنها را شامل شرایط یکسانی ندانیم. با این حال مراجعه به هر یک از اینها به تبع علاقه‌مندی‌های خودمان می‌تواند در حکم مسکنی باشد که برای لحظه‌ای هر چند کوتاه ذهن مان را از گرفتاری‌های این روزها دور کند. بنابراین، این طور نیست که بتوان شعر را همچون نسخه‌ای برای همه درنظر گرفت یا از طرفی مثلاً برای فیلم چنین جایگاهی قائل شد.


از جادوی شعر برای کودکان غافل نشویم

مصطفی رحماندوست شاعر و نویسنده کودک و نوجوان: حالا که روز شعر و ادب پارسی است بگذارید اشاره‌ای هم به شعر کودک و نوجوان شود تا همه چیز طبق معمول به حوزه بزرگسال ختم نشود. شعر برای بچه‌ها در سنین مختلف تأثیری متفاوت از ما آدم‌بزرگ‌ها دارد. کودکان تا حدود دو سالگی، برداشت جالبی از شعر دارند؛ وقتی والدین برای آنان شعر می‌خوانند بیش از آن که متوجه کلماتی که بر زبان جاری می‌شود باشند ریتم و موسیقی آن توجهشان را جلب می‌کند. درست است که شعر معنی دارد و همینطور خیال‌پردازی و تصویرسازی دارد، اما برای بچه‌ها تا سنی که اشاره شد اینها در درجه دوم اهمیت است.  شعر کودک شاد است و از همین رو لازم است که بچه‌ها شعر یاد بگیرند، برای آنان شعر بخوانیم تا کمی بزرگ تر که شدند خودشان آن را دنبال کنند. کافی است برای کودک یکی دو ساله شعر بخوانید تا ببینید چطور با ریتم آن همراه شده و دست‌های خود را تکان می‌دهند، موسیقی ذهن‌شان با حرکت دست آنان همراه می‌شود و حتی در تنهایی هم به آن فکر می‌کنند و در نهایت ممکن است قادر به کشف آن چیزی شوند  که مد نظر شاعر است. البته شعر خواندن برای کودکان فایده دیگری هم دارد که کمتر به آن پرداخته شده است، اینکه بچه‌ها از هر چیزی لذت ببرند در ذهنشان ماندگار می‌شود.

تحقیقات ثابت کرده اگر برای کودکان کتاب خوانده شود ناخودآگاه به سمت مطالعه و کتابخوانی کشیده می‌شوند. به پدر و مادرهای جوان توصیه می‌کنم از جادوی شعر خواندن برای فرزندان خود غافل نشوند. وقتی از فلان  شعر ، خرس یا حتی درخت سخنگو قدم به ذهن کودک می‌گذارد، او علاقه‌مند می‌شود و در بزرگسالی هم دنیای کتابخوانی را رها نمی‌کند. حالا اگر این شعرخوانی از روی کتاب و همراه با نشان دادن تصاویر آن به کودک باشد این لذت بیشتر می‌شود. البته در این بین حواس‌مان باشد که برای بچه‌ها اشعار دیوان‌هایی که خاص بزرگسالان است، همچون شاهنامه را نخوانیم یا اگر خواستار خوانش آنها هستیم حتماً متناسب سن‌شان ساده‌سازی شده باشند. از سوی دیگر وادار کردن آنان به مطالعه شعر بزرگسالان هم کار بی نهایت اشتباهی است،  شاید وقتی بچه‌ای اشعار دیوان حافظ یا شاهنامه را از حفظ بشوند با تشویق دیگران روبه‌رو شده و لذت ببرد. اما این کار او را از دنیای کودکی‌اش دور می‌کند. بهتر است هر کاری را برای وقت آن بگذاریم. اما بگذارید توصیه‌ای هم برای جوانان علاقه‌مند به شعر گفتن در این حوزه داشته باشم، قبل از آغاز کار، حتماً به مخاطب‌شناسی دست بزنید و اگر لازم است درباره کودکان و نوجوان از منظر نگاه روانشناسان مطالعه کنید.



 

منبع: روزنامه ایران