این کتاب ۱۱۸ صفحهای با شمارگان هزار نسخه از سوی نشر صریر در قطع خشتی به چاپ رسیده و به بخشهایی از زندگی این خلبان شهید از جمله تولد، کار و کشاورزی، دوران تحصیل در ایران و آمریکا، دوران دفاع مقدس و شهادت وی پرداخته است.
شهید امیر مرادقلی سال ۱۳۳۵ در روستای حاجی کلاته علی آبادکتول متولد شد و دوران ابتدایی را در زادگاهش گذراند و با اخذ دیپلم در دبیرستان ایرانشهر گرگان، در سن ۱۹ سالگی برای ثبت نام در آزمون ورودی نیروی هوایی به تهران رفت و در آزمون خلبانی پذیرفته شد.
این شهید سپس برای گذراندن یک دوره تکمیلی آموزش خلبانی راهی آمریکا شد و این دوره را با موفقیت سپری کرد و پس از بازگشت از آمریکا در سال ۱۳۵۶ به خدمت نیروی هوایی ارتش درآمد.
هواپیمای امیر مرادقلی در سال ۱۳۶۳ هنگام مراجعت از ماموریت شناسایی مناطق جنگی دچار نقص فنی شده و سقوط کرد و در این حادثه این خلبان گلستانی به درجه رفیع شهادت رسید.
پیکر این شهید در مزار امامزاده الازمن شهرستان علی آباد کتول به خاک سپرده شد.
در قسمتی از کتاب آمده است:
«به رفت و آمدهای او مشکوک شده بودند، چندباری او را دیده بودند که با همان پیکان سفیدش در حال پخش کردن اعلامیه است، فرمانده پادگان او را احضار کرد و گفت:
شنیده ام با ماشینت اعلامیه پخش می کنی؟ زیر بار نرفت. فرمانده دست بردار نبود.
تو باید همگام با رژیم و جان فدای شاه باشی، اگر غیر از این باشه مجبوریم طور دیگر با تو رفتار کنیم.
گوشش بدهکار نبود، ضد اطلاعات هم دست بردارش نبود، به طور ناگهانی به خانه اش رفتند؛ دنبال مدرکی بر علیه او بودند؛ همه کتاب ها و نوارهای امام خمینی (ره) قبلا از منزل جمع آوری و خارج شده بود، ماموران ضد اطلاعات دست خالی و بدون مدرک از منزل خارج شدند، دوباره دنبال بهانه ای بودند، سراغ ماشینش را گرفتند، ماشین هم با تمام مدارک به یکی از دوستانش در تبریز فروخته شده بود، آنها ناامیدتر از قبل برگشتند».
در خاطره دیگری از این شهید آمده است:
«روزهای آموزشی در آمریکا را می گذراند، نوبت نماز ظهر بود یکی از خلبان های آمریکایی نماز خواندنش را دید. نماز که تمام شد از او پرسید «این چه ورزشیه؟» امیر جواب داد «این ورزش نیست، این اعتقاد عبادی من است».
همسر این شهید در خاطره ای میگوید:
«ساعت هفت صبح امیر از خانه بیرون رفت، هنوز لحظه ای نگذشته بود که دوباره برگشت، پرسید: «خانم، بچه ها هنوز خوابن؟» به چشم هایش نگاه کردم، آرام و قرار نداشت، گفتم: «آره خوابن» داخل اتاق رفت، نگاهی به لیلای پنج ساله و ثریای دوازده ماهه اش انداخت، چیزی در چشم هایش بود که آزارم می داد، از در که بیرون رفت شوری عجیب به دلم افتاد، از جلوی در خانه تا جلوی دژبانی پایگاه مدام پشت سرش را نگاه می کرد. با وقار و متین با همان لباس رزمش داشت آخرین لحظات را در ذهنش آذین می بست. هواپیمایش که به پرواز درآمد، با آخرین نگاه هایم تا آسمان بدرقه اش کردم.»
نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران هشت ساله دفاع مقدس تعداد ۲۱۰ خلبان شهید، ۸۹ خلبان جانباز و ۵۲ خلبان آزاده تقدیم انقلاب اسلامی کرده است که همگی از افسران ارشد و فرماندهان این یگان بودند.