روزنامه همدلی سه شنبه ۱۵ مهر در یادداشتی به قلم عادل جهانآرای روزنامه نگار نوشت: شجریان فقط یک نام نیست، روش، منش و کرداری انسانی و هنری است که در پرتو آن میتوان عشق به انسانیت، عشق به موسیقی، عشق به صلح و آرامش، عشق به هنر و خصوصا عشق به وطن را به تماشا نشست. شجریان یک سلاح داشت و آن، صدای ملکوتیاش بود که از آن برای بهروزی و سعادت مردم سرزمین خود و همنوعانش بهره میبرد.
حلقه وصل او با مردم آب و خاک سرزمین پدری و دیگر مردمان این کره خاکی، موسیقی و صوت بود. او نیک میپنداشت که موسیقی زبان همدلی بشریت است و چه بهتر که با این زبان ارتباطات عاطفی نوع بشر را افزایش دهد و دقایقی خوش را برای آنها فراهم سازد. صدای روحافزای او زبانِ حال مردم بود، مردمی که درد در جانشان و چیزی نظیر آتش در استخوانشان میسوزد، با صدای شجریان آرام میگیرند. برخی سالها نخواستند و نگذاشتند شجریان در خانه خود بخواند و در پی آن بودند که او را هر چه بیشتر در وطن خویش غریب سازند، اما این جان گرامی برای مردم این سرزمین هر روز آشناتر از دیروز و عزیزتر از هر روز شده است. قرار بود نامش را بر روی خیابانی بگذارند، اما نشد! به راستی نام چه کسی برای همیشه بر تابلوی خیابانی ماندگار شد؟
مگر آنکه نامها در دل و یاد مردم سرزمینی جاودانه بمانند، نام شجریان بیتردید در تاریخ ایران یکی از نامهای جاودان خواهد بود. اما اگر تاریخ را با چشم حقیقتبین نگاه کنیم، خواهیم دید که این نامها در تاریخ چه درخششی دارند و چگونه بعد از گذشت سالها یا دههها از درگذشت آنها، همچنان بخشی از افتخارات هنری این سرزمیناند، از معاصران قدرتمدار آنها آیا نام و نشانی از سر نیکی به جا مانده است؟
مرگ بخشی از حقیقت هستی است و چارهای جز پذیرفتن آن نیست، اما بدترین مرگ، مرگی است که بعد از درگذشت آدمی، گیاه لعنت بر خاک کسی بروید، در حالی که به گواه تاریخ شجریان و افرادی مثل او با هنر و منش خود به زیست خضرگونه خود در بین آدمیان ادامه خواهند داد و بر تربت آنها عشق و دوستی خواهد رویید، تربتی که زیارتگه رندان جهان خواهد شد. صدای شجریان صدای مردم ایران است و مردم ایران هم در این کره خاکی عمری هزاران ساله را تجربه کردهاند و همچنان پایدار خواهند زیست و شجریان نیز زنده خواهد بود.