به گزارش سه شنبه ایرنا به نقل از نشریه نشنال اینترست، پویش های متعصبانه کنونی آمریکا خطر بزرگی برای دیپلماسی است. این روزها دیگر خبری از اجماع و ثبات سیاست خارجی نیست. اما آیا این روند قابل جبران است؟
در ادامه گزارش درج شده در این نشریه آمریکایی میخوانیم: نفوذ و اثربخشی دیپلماتیک آمریکا رو به زوال است و در حالی که ترقی خواهان همواره چندجانبه گرایی و نقش سازمانهای بین المللی را ستودهاند، اما نقطه مقابل هر دو جنبه مذکور به معنای از بین رفتن نفوذ آمریکا است.
در سالهای اخیر، «باراک اوباما» و «دونالد ترامپ» هر دو به نظر میرسید که متمایل به انجام اقداماتی خلاف روسای جمهوری گذشته باشند و در این میان اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، مصر، کوبا، روسیه و اوکراین به زمین فوتبال سیاسی آمریکا بدل شدهاند.
در همین حال، بسیاری از دیپلماتهای حرفهای مشکلات موجود دیپلماسی واشنگتن را به دلیل کمبود منابع وزارت امور خارجه فزاینده توصیف کردهاند. به طور قطع هم وزارت امور خارجه میتواند با بودجه بیشتر کارهای بسیاری انجام دهد، اما بیتردید افزایش منابع این نهاد به تنهایی نمیتواند کارآیی از دست رفته دیپلماسی آمریکایی را به نقطه مدنظر برگرداند.
«جیک سالیوان» و «دانیل بنایم» دو مشاور ارشد سیاست خارجی «جو بایدن» معاون رییس جمهوری پیشین و نامزد دموکرات انتحابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا استدلال میکنند که دستکم در خاورمیانه، دیپلماسی میتواند در جایی که نیروی نظامی شکست خورده، موفق باشد. اما واقعیت این است که چنین تمایلات احساسات گرایانهای اگرچه ممکن است از نظر لفاظی راضی کننده باشد، با این وجود این افراد در باب سیاست خرده فکر هستند. به عبارتی دیپلماسی ممکن است یک ابزار ارزشمند باشد، اما نه علاج. ضمن آنکه دیپلماسی و راهبردهای نظامی هیچ کدام به تنهایی نمیتوانند راه گشا باشند.
برای حل این مشکل بهتر است به عنوان الگو نگاهی به دشمنان آمریکا بیندازیم. این کشورها مدتهاست که تجارت و دیپلماسی را درهم تنیدهاند. «ولادیمیر پوتین» رییس جمهوری روسیه برخلاف رهبران آمریکایی در سفرهای گوناگون بجای بردن هیاتی از خبرنگاران، مدیران بازرگانی را با خود میبرد. رهبران تجاری «رجب طیب اردوغان» رییس جمهور ترکیه هر کجا که میرود او را همراهی میکنند.
در حالیکه به عنوان مثال اوباما هنگام سفر هند، هیاتی متشکل از هشتصد نفر را با خود به دهلی برد. در نگاه نخست فرض بر این بود که این هیات به دلایل امنیتی وی را همراهی میکنند. اما بسیاری از آنها روزنامه نگاران بودند.
نمونه دیگر کشورهایی که باید از آن درس گرفت، چین است. پکن مدتهاست که تجارت را به عنوان ستون اصلی راهبرد نفوذ خود در خارج از کشور قرار داده است.
در این میان ممکن است کنگره نگران باشد که آمیختن سیاست و تجارت باعث خراب شدن هر دو شود، اما این ساده لوحی است. اساسا لابی گری برای همین موضوع بنا شده است. اما اگر نگرانی کنگره این باشد که رییس جمهوری یا وزارت امور خارجه ممکن است طرفدار مشاغل خاصی باشند، ممکن است شرایطی پیش آید که تنها کسانی که واجد شرایط هستند و منابع لازم را برای پرداخت هزینههای خود دارند، کرسی لازم را بدست آورند و این موضوعی است که باید مدنظر قرار گیرد.
اگر ایالات متحده بتواند از هم پیمانان و دشمنان خود درس بگیرد و دیپلماسی را برای قرن بیست و یکم تغییر دهد، ممکن است عظمت و قدرت اقتصادی و نظم لیبرال چند دههای که آزادی و فرار از فقر را به ارمغان آورد، حفظ کند. اما در شرایط کنونی در شرایط بسیار متزلزلی قرار دارد.