رشت-ایرنا- سالها است کافکا در ذهنش پرسه می زند . شاید حتی قبل از این که برای تحصیل راهی سرزمین ژرمنها شود و مترجمی پیشه کند . از همان روزی که  "پیام کافکا " او را مسحور کرد.

ناصر غیاثی نویسنده و مترجم نامی ایرانی متولد ۱۳۳۶ اهل خمام استان گیلان است . نخستین بار در رویدادی فرهنگی در شهر رشت وقتی جایش را به مادر سالخورده ام داد و خودش در تمام طول برنامه ایستاد او را شناختم . قریب  ۴۰ سال پیش به برلین رفت و در آنجا ادبیات آلمانی خواند اکنون  حدود ۵ سال است که به ایران بازگشته و در روستایی نزدیک زادگاهش خمام شهر کوچکی در حومه رشت سکنا گزیده؛ می نویسد و بیش از آن ترجمه می کند. ۲۶ کتاب از آلمانی در حوزه ادبیات عمدتا راجع به کافکا ترجمه کرده ، گاهی نیز آلمانی  درس می دهد.

نخستین کتابش را با عنوان  "رقص بر بام اضطراب"  در چهل و شش سالگی به چاپ رساند. کتاب دوم او  "تاکسی نوشت"  که روایتهای طنازانه یک راننده تاکسی از زندگی ژرمن ها است  سال ۸۶ جایزه کتاب طنز سال را برد و جایگاه او را به عنوان یک نویسنده خوش ذوق به  جامعه ادبی ایران معرفی کرد . از آن پس غیاثی به طور مستمر در سپهر ادبیات و ترجمه ایران حضور دارد.

ناصر غیاثی با لهجه زبان مادری اش گیلکی برایمان از چگونگی ورودش به جهان کتابت چنین می گوید:  از کودکی به نوشتن علاقمند بودم ، همکلاسی های قدیمی ام احتمالا به یاد دارند که برایشان انشا و نامه های عاشقانه می نوشتم  و پول می گرفتم و با پولش دوچرخه کرایه می کردم و در کوچه های خمام رکاب می زدم . اما به طور جدی کار نوشتن را از ۳۵ سالگی  زمانی که به آلمان رفتم و مشغول به کار شدم  هنگام  تحصیل در رشته ادبیات آلمانی در دانشگاه آغاز کردم .

چرا می نویسم خودم هم نمی دانم احتمالا نیاز دارم آنچه در ذهنم می گذرد روی کاغذ بیاورم و به مخاطب عرضه کنم .

او در مورد اثرش" تاکسی نوشت" که می توان آن را سرآغازی برای این ژانر در ادبیات داستانی ایران دانست بیان می کند:  آن روزهایی که در آلمان راننده تاکسی بودم ماجراهای درون تاکسی را در وبلاگم می نوشتم. با خودم فکر کردم، بد نیست با نوشتن یک کتاب داستانی مردم آلمان و وجوه شباهت و تمایزشان را به ایرانی‌ها بشناسانم . برخی از داستان ها ساخته و پرداخته ذهن من است و بعضی دیگر نیز برای من یا همکارانم رخ داده .

وی افزود: آن زمان  کمتر به وجه ادبی اثر می اندیشیدم بعد از انتشار کتاب استقبال خوانندگان،  من و ناشر را غافل گیر کرد و مرا بر آن داشت که جلد دوم تاکسی نوشت را هم منتشر کنم . در "تاکسی نوشت دیگر " کوشیدم توجه بیشتری به روایت داستانی داشته باشم . خوشبختانه این اثر نیز مورد التفات قرار گرفت. با اینحال دو تاکسی نوشت بسنده  است و دیگر ادامه اش نخواهم داد.

این نویسنده و مترجم گیلانی علت علاقه اش به کافکا را اینگونه شرح می دهد: سوای ارزش ادبی کارهای کافکا شاید این قضیه به وجود مشابهت هایی بین زندگی این نویسنده و من مربوط شود . کافکا نیز مثل من همیشه در اقلیت بود.

کافکا در یک خانواده یهودی آلمانی در پراگ (جمهوری چک کنونی) زاده شد . من نیز تا کلاس نهم را در خمام گذراندم آن زمان در منطقه ما کلاس ۱۰ نبود برای همین برای ادامه تحصیل به رشت رفتم. در دبیرستان شاپور همه دانش آموزان حومه این مقطع تحصیلی را در یک کلاس قرار دادند و نام "اطرافیان" بر آن نهادند. چند سال بعد به تهران رفتم و در آنجا شهرستانی به حساب آمدم و هنگام اقامت در آلمان نیز  یک خارجی به شمار می رفتم ؛ در واقع همیشه جزو اقلیتها بودم.

از سویی،  گیلکی زبان مادری من است ، و  فارسی زبان دومی که آموختم  . کافکا نیز شرایط مشابهی داشت آلمانی زبان یهودی که در کشوری می زیست که زبان رسمی مردمانش چکی و دین شان مسیحی بود .

غیاثی در مورد چگونگی آشنایی و علاقمندی اش به آثار کافکا می گوید : برادر بزرگم دکتر محمدتقی غیاثی کتابخانه‌ ای در خانه ما داشت که کتاب «پیام کافکا» آنجا بود. من آن را خواندم و از طریق صادق هدایت با کافکا آشنا شدم. جذابیت داستانها و شخصیت او مرا بیشتر به خواندن آثار کافکا و کتابهای نوشته شده در مورد او و بعدها ترجمه این آثار مشتاق کرد.

این مترجم شناخته شده آثار آلمانی، فرانتس کافکا را غول زیبای جهان ادبیات می خواند و ترجمه آثار نوشته شده در مورد او را دلبستگی خود می داند . نویسنده ای که پس از شکسپیر، بیشترین مطالب در مورد او و آثارش نوشته شده و همچنان نیز ادامه دارد.

غیاثی با برقی در چشمان سیاه و نافذش که حاکی از شوق و دلبستگی اوست تاکید می کند : من هم تا زمانی که زنده ام آثار نوشته شده در مورد کافکا را ترجمه می کنم.

گرچه آثار او بیشتر در زمینه ترجمه است تا نویسندگی اما خودش ترجمه را کاری نیمه خلاقانه می داند و می گوید هر گاه نتوانم بنویسم ترجمه می کنم .

از جمله آثار غیاثی می توان به  رقص بر بام اضطراب، تاکسی‌نوشت‌ها، تاکسی‌نوشت دیگر اشاره کرد." سقراط زخمی" از  برتولت برشت، "نامه‌های کافکا به پدرومادر و وصیت‌نامه‌های کافکا" ، "خاطرات کاناپه‌ی فروید" ، کریستیان موزر، "از نوشتن" کافکا، " کافکا، مختصر و مفید" از دیوید مایروویتز ، "کاروان ته کوزه‌ی شیر" از  فرانتس هولر ، و ترجمه‌های پراکنده‌ای از هرتا مولر، جیمز جویس، توماس برنهارد، طاهر بن‌جلون از جمله ترجمه  های این نویسنده و مترجم گیلانی است .

غیاثی در بین کتابهایی که ترجمه کرده به چند کتاب علاقه خاص دارد که از آن میان می توان به کتاب «یاکوب فون گونتن» نوشته‌ی روبرت والرز اشاره کرد  که توسط نشر نو منتشر و برای چندمین بار به چاپ رسیده است. "پلنگ های  کافکا"  نوشته  موآسیر اسکیر چاپ نشر چشمه دیگر کتاب محبوبش است که برای فارسی زبان ها ترجمه اش کرده است .

خالق " تاکسی نوشت"   بر این باور است که سن در نویسندگی حائز اهمیت نیست و جدای ارزش ادبی، در میانسالی هم می‌توان  نویسنده شد. شاهد آن را هم  نویسندگان بسیاری می داند که  نخستین کتاب‌شان را در دهه چهارم یا پنجم زندگی شان نوشته‌اند و کارشان هم عالی است. به گفته وی علاوه بر این با افزایش سن،  آموخته ها و تجربیات زیستی نیز بیشتر و خوراک برای نوشتن فراهم می آید ، ضمن این که خطاها کمتر می شود  .

و اما اندرز این مترجم چیره دست برای تازه واردها به این عرصه مطالعه، مطالعه و مطالعه است چه به زبان مادری و چه به زبانی که از آن ترجمه می‏کنند.

غیاثی خاطرنشان می کند: خوانندۀ ایرانی معمولاً اول به اسم مترجم روی جلد کتاب نگاه می‏کند و بعد به اسم نویسنده. بنابراین برای آشنا شدن چشم خواننده با اسم مترجم، خوب است اولاً از انتشار کارهای ترجمه شده‏ شان در مطبوعات و اینترنت غافل نباشند و بعد پیش از دست گرفتن کتابی حجیم، با کتابهای کوچک شروع کنند.

بی‏تردید زندگی در کشوری که از زبانش ترجمه می‏کنیم، ما را به بسیاری از زیروبم‏های فرهنگی جامعه میزبان و به‌ویژه زبانش نزدیک می‏کند و شناخت جامع‏تری در اختیار مترجم می‏گذارد. به عبارت دیگر دانستن دو زبان برای ترجمه شرط لازم است اما کافی نیست. تجربه زیستن در جامعه‏ای که از زبانش ترجمه می‏کنیم بی شک هنگام ترجمه به کار می‏آید.

و در مورد توصیه اش به نویسندگان تازه کار می گوید: بدون شکسته نفسی کاذب می‏گویم، من خودم را در جایگاهی نمی‏بینم که به کسی اعم از تازه‏کار یا کهنه‏کار اندرزی بدهم. پیشنهاد و توصیۀ من همانا خواندن، خواندن و خواندن است و نوشتن، نوشتن و نوشتن و نیز عجله ‏ای برای انتشار اثرشان نداشته باشند، چون اثر اول هر نویسنده‏ای در حکم شناسنامۀ اوست.

غیاثی که به تازگی ترجمه کتاب" ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر " علت بازگشتش به میهن را در همین جمله مستتر می داند  . می گوید سفرهایش را رفته و اکنون در جهان کتابها سیر می کند . به ترجمه شعر نمی پردازد چرا که به اعتقاد او مترجم شعر ، خود باید شاعر باشد .

دلباخته موسیقی است و می گوید: اگر روزی دستکم نیم ساعت موسیقی گوش نکنم، انگار چیزی گم‏کرده دارم. گاه ساعت‏ها گوش می ‏سپارم به موسیقی ِ ایرانی و گاه به آثار غولهای موسیقی کلاسیک غرب.

به جز نیم ساعت پیاده روی روزانه تنها ورزش مورعلاقه‏اش تخته ‏نرد است و شطرنج. به طبیعت و حیوانات علاقه بسیار دارد ، در باغچه کوچکش سبزی  و صیفی می کارد ، گل پرورش می دهد و پایش بیفتد به داد جانوران زخمی هم می رسد.

غیاثی از زمان شروع به کار ترجمه تاکنون تقریبا سالی یک کتاب را از آلمانی به فارسی برگردانده و زمینه آشنایی بیشتر کتاب خوانها را  با آثار فاخر ادبیات جهان فراهم ساخته است  . او اکنون در حال ترجمۀ «نامه‏ های کافکا به خواهرش اوتلا» است.

او که به تازگی ترجمه یک مجموعه داستانک از توماس برنهارد و یک کتاب از پتر هاندکه در سوگ مادرش را تحویل نشر نو داده با خود عهد کرده تا زمانی که دو مجموعه داستان یکی در ژانر طنز و دیگر غیرطنز منتشر نکرده ، ترجمه هیچ کتابی را آغاز نکند.

غیاثی همچنین در نظر دارد مجموعه مقالات و ترجمه ‏های پراکنده‏اش  در مورد کافکا را به چاپ برساند .

این نویسنده طنزپرداز می گوید : قصد دارد از فردا کتابی بنویسد با عنوان    " از فردا  " که در آن تصمیم‏هایی را فهرست کند که امروز می‏ گیرد و انجام‏شان را به فردا موکول می‏ کند.

دوستداران ادبیات اما مشتاقانه در انتظار انتشار اثر خوب دیگری از این نویسنده و مترجم پرکار و خلاق هستند.