در این روزهای کرونایی که کودکان از حضور در جمع همسالان، چه مدرسه و چه کلاسهای متفرقه، محروم شدهاند و بخش اعظم معاشرتهای آنها آنلاین شده، این مساله جدی تر هم شده است.
والدین کلافهاند و بخش اعظم نگرانی آنها از این است که نکند این شاخهبهشاخهشدن و نیمهکاره رهاکردنها تبدیل به عادات زیستی کودکان شده و در بزرگسالی هم هیچ کاری را تا انتها به سرانجام نرسانند.
ذکر چند نکته در این خصوص ضروری است:
الف: درصد بسیار ناچیزی از افراد عادی تا محدوده سنی پانزده-شانزه سالگی دقیقا میدانند چه چیزهایی را دوست دارند و میخواهند برای تمام عمر روی آن متمرکز شوند؛ از زدن ساز پیانو تا فوتبالیست حرفهایشدن. اما غالب افراد چارهای ندارند که تجربه کنند و خود را در آن فضا ارزیابی کنند، نه تنها علاقه که توان ادامهدادن مسیر را بارها بررسی کنند. نه فقط کلاسهای متفرقه مانند موسیقی، ورزش و هنر حرفهای که حتا انتخاب رشته هم شامل این ویژگی طبیعی میشود.
ب: مغز انسان برای توسعه شناختی در هر سنی نیاز به آزمون و خطا دارد. هرگز ارائه امکانات و ساختن فضا بهتنهایی نمیتواند ذهن کودکان و نوجوان را برای درک خود در موقعیتهای مختلف آماده کند، بلکه این شکستها و ناتمامها هستند که در ذهن ثبت شده و اصطلاحا کودک توسط آنها آستانه تحمل، آستانه پذیرش، آستانه تغییر و انعطاف خود را کشف و تثبیت میکند.
ج: در شرایط ویژهای مثل "خانهمانی کرونایی" و محرومیت از دیدار و حضور در جمع همسالان، بالا رفتن اضطراب کودکان و تخلیهنشدن انرژیهای زیستیشان امری کاملا طبیعی است. کلافگی، قهرکردنها و عدم حضور در شرایط اجباری کلاسهای مختلف، نمودی است از عدم ارضای حسهای مختلف آنها و انباشت این سوءتغذیه حسی.
در واقع کودکان نمیتوانند به گستردگی قبل فضاها و انسانها را ببیند و بشنوند و لمس کنند و فضاهای تکراری برای آنها بهمثابه بار اضافه و روتین قابل پیشبینی کسالتبار میشود.
و حال سؤال اصلی این است که با این شرایط و کنار گذاشتن کلاسها و دورههای آموزشی چه باید کرد؟ آیا به کودکان فرصت بدهیم این روزها را از دست داده و چیزی فرا نگیرند یا قاطعانه آنها را به ادامه راه برانگیزیم؟
در گام اول بپذیریم که رهاکردن و نیمهکارهگذاشتن، در فرایند رشد انسانی کاری عجیب و غیرطبیعی نیست. حتا میکل آنژ و داوینچی هم بیش از آثار معروفشان کار نیمهکاره و به اتمام نرسانده دارند.
در گام بعدی، شرایط اضطراری فعلی و عدم ارضای حسی کودکان و لبریزشدن حسها در محیطهای طبیعی را باور کنیم و آموزش را بهمثابهی بازی، به امری لذتبخش بدل کنیم. چه درش و مدرسه چه کلاسهای فوق برنامه میتواند با تغییر روش بدل به بازیهای چالشی شوند تا هم اضطراب کودکان کمتر و هم تمایل به ادامه راه به شکل خودانگیخته و بدون اجبار بیرونی در کودکان و نوجوانان بیشتر می شود.