تاریخ انتشار: ۷ آبان ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۱

خرم آباد - ایرنا - پنج سال است که از ساعت هفت صبح تا ۶ عصر به امید پیدا کردن شغلی کاذب در سرما و گرما جایم اینجاست. معمار هستم و توانایی جابجایی اسباب و وسایل منازل را هم دارم. برای گذراندن امورات از هیچ کاری دریغ نخواهم کرد.

این تنها بخشی از صحبت های پیرولی ۵۹ ساله است که در گوشه ای از خیابان در انتظار رسیدن خودرویی برای درخواست کارگر چشم انتظار می ماند.

او می‌گوید چهار فرزند و سه نوه دارد، ۲ فرزندش مجرد است که باید با این وضعیت شغلی مخارج آنها را هم تامین کند. پیرولی می گوید نه بیمه ای دارد و نه مستمری. کرونا هم باعث شده تا درآمدش کمتر و کمتر از گذشته شود.

او که البسه کارگری اش در کیسه ای روشن نمایان بود می گوید در گذشته وضعیت کارگری هم به مراتب بهتر از امروز بود، با این وضعیت گرانی و افزایش قیمت مصالح ساختمانی دیگر کسی خانه ای نمی سازد تا به ما نیاز داشته باشد.

پیرولی می گوید دستمزد روزانه یک کارگر ۱۵۰هزار تومان است که اگر هم فردی نیاز به کارگر داشته باشد با مراجعه به گذر کارگران، هیهات است که با این تعداد افراد منتظر، نوبت به من برسد.

آهی کشید و گفت سه هفته است که کاری گیرش نیامده، و نمی داند که باید از کجا درآمدش را تامین کند. می گفت سه هفته پیش هم که کار گیرش آمده بود فقط ۳۰۰ هزار تومان درآمد داشت.

پیرولی بین صحبت هایش دایم خداروشکر می کرد، قصد داشت ثابت کند که اگر بگوید اوضاع مالی اش خوب نیست، شاید خدا خشمش بگیرد.

درد و دل خودش که تمام شد گفت آن جوان را می بینی که تکیه اش را به موتورسیکلت زده ؟! او جوان قوی و تنومندی است، متاسفانه با ۲۷ سال سن به دنبال کارگری می گردد.

یک روز که از کار روزانه با دستمزد ۱۵۰ هزار تومانی اش قصد بازگشت به خانه را داشته ، تمام پولش را گم می کند. وقتی امیدی به یافتن پول کارگری اش نکرد با مشت چنان ضربه ای به باک موتور سیکلتش می زند که مخزن بنزین دچار فرورفتگی می شود.

جوان هم که انگار صحبت های مارا شنیده بود می خواست زورش را به رخمان بکشد با دستانش موتور را بالای سر برده و بر روی شانه هایش قرار داد.

پیرولی می گوید صدای مارا به مسئولان برسان و به آنها بگو آیا خودشان می توانند با این وضعیت زندگی کنند.

به پیرولی میگویم حالا اگه یک خودرو آمد و فقط یک نفر کارگر میخواست چگونه آن یک نفر را بین تعداد زیادی از کارگران انتخاب می کند؟ با نگاهی تلخ گفت به خنده های دورهمی مان نگاه نکن، آن زمان که برسد برای کار فقط به خودمان توجه می کنیم.

تعدادی هم در میان بلوار خیابان انقلاب خرم آباد نشسته بودند به امید اینکه شاید از مسیر مخالف خودرویی بیاید و درخواست کارگر کند.

غلامرضا دیگر مرد میدان بود که برای کسب روزی حلال در راسته کارگران روز را شب می کند. سختی روزگار بر چهره اش از او یک پیرمرد ساخته است اما تنها ۴۸ سال داشت.

تکیه اش را به دیوار بیرونی بیمارستان عشایر خرم آباد زده بود، خودش می گوید اینجا که ایستاده ام هم خیابان فرعی و هم خیابان اصلی را زیرنظر دارم و به محض اینکه کسی بیاید و کارگر نیاز داشته باشد متوجه می شوم.

غلامرضا می گوید کارگری هم دیگر مثل گذشته نیست، آن موقع ها هم کار زیادتر بود هم روزی. اما حالا هرچقدر هم دوندگی می کنیم به هیچ جا نمی رسیم. او میگفت ۲ فرزند دانش آموز دارد و باید خرج و مخارج خود و همسر را هم فراهم کند. معتقد بود که صحبت هایش دردی را درمان نمیکند و اما گفتنش به نگفتنش می ارزد.

در مدت زمان گفت و گو با غلامرضا دیگر افراد حاضر در گذر، حرف های اورا قطع کرده و درد و دل های خود را بیان می کردند. همه یکصدا می گفتند بگویید که ما چقدر در فشار هستیم و نمی‌توانیم با این تورم و گرانی حتی مایحتاج روزانه خود را تهیه کنیم.