به گزارش ایرنا، کارشناسان مسائل بین المللی تاکید دارند سیاستهایی که در یک دھه گذشته از سوی رهبران آمریکا در کاخ سفید اتخاذ شده نشان میهد که رویکردهای کلان دولتھای دموکرات یا جمھوریخواه نسبت به خاورمیانه به صورت تقریبی مشابه بوده و تفاوت آنها بیشتر در سرعت و کیفیت اجرا سیاستها است.
اینگونه به نظر می رسد که دو دولت اخیر واشنگتن در مساله خروج از خاورمیانه یا حداقل کاهش چشمگیر نیروهای نظامی آمریکا در این منطقه هم نظر هستند. «دونالد ترامپ» این موضوع را در قالب شعار انتخاباتی سال 2016 خود به عنوان تلاش برای پایان دادن به جنگها و حضور نظامی خارجی آمریکا مطرح کرد و تااندازهای به آن جامه عمل بخشید . پیش از آن هم «باراک اوباما» نسبت به کاهش تدریجی حضور در این منطقه اقداماتی را انجام داده بود و در واقع آغازگر مسیری شد که هم در داخل ایالات متحده و هم در منطقه مخالفان جدی دارد.
استدلال مقامهای ارشد کاخ سفید آن است که باید از میزان ھزینه و منابع آمریکا در منطقه خاورمیانه کاست و به جای آن انرژی و تمرکز اصلی را به سمت شرق آسیا معطوف کرد. کارشناسان و مقامهای غربی اطمینان دارند چین در آینده نه چندان دور اصلیترین رقیب جهانی ایالات متحده در حوزه های اقتصادی و سیاسی خواهد بود.
آمریکا به دنبال واقعبینی در خاورمیانه
کارشناسان «مرکز امنیت آمریکایی نوین» در تازه ترین گزارش خود که در اکتبر گذشته منتشر شده در مورد مهمترین چالشهای سیاست خارجی ایالات متحده نوشتند: به مدت ۲۰ سال، روسای جمهور آمریکا تلاش کردهاند که نیروهای نظامی این کشور را از خاورمیانه خارج کنند. درصورتی که ایالات متحده بخواهد به طور کامل از منطقه خارج شود، سیاست گذاران باید راهبرد منسجمی را برای مدیریت کارآمدتر منافع آمریکا در خاورمیانه اتخاذ کنند ضمن آنکه باید فرصتهای جدیدی جهت مشارکت موثر در جهت تشدید قدرت رقابت ایالات متحده مورد شناساسی قرار بگیرد.
«ایلان گلدنبرگ» و »کالیگ توماس» دو کارشناس این اندیشکده در نوشتاری با عنوان «استراتژی بعدی دفاعی» اعتقاد دارند که یک راهبرد پایدار در خاورمیانه که به ایالات متحده اجازه میدهد تا ضمن تمرکز بر دیپلماسی واقعبینانه و استراتژی هوشمندانه، نیروهای نظامی خود را به عقب برگرداند، سنگ بنای اصلی در انتقال منابع به موقعیتهای دیگر، برای مثال رقابت موثر با چین است.
در بخش دیگری این گزارش آمده است: پایان دادن به جنگهای همیشگی و کاهش درگیری آمریکا در خاورمیانه دلایلی قانع کننده دارد. رئیس جمهوری ترامپ در یک پیام توئیتری مخالفت خود با این حضور و بازگرداندن برخی از نیروهای آمریکایی از سوریه را در پاییز سال گذشته نشان داد و عملی کرد. با این حال، خروج کامل نیروهای آمریکایی از منطقه، بهترین فرصت آمریکا برای جلوگیری از یک «جنگ همیشگی» نیست.
پایان جنگهای ابدی در باتلاق آمریکا
اگرچه از دیدگاه کارشناسان ویژگیهای سوق الجیشی هنوز خاورمیانه را یکی از نقاط برجسته در سیاست خارجی آمریکا نگاه میدارد اما اهمیت شرق دور برای کاخ سفید به تدریج بیشتر میشود و به همین دلیل کاخ سفید مجبور است منابع بیشتر سیاسی، اقتصادی و نظامی را به آن اختصاص دهد. در این حالت کاخ سفید نمیتواند مانند قبل به خاورمیانه توجه داشته باشد.
اندیشکده «بروکینگز» نیز در ماه اکتبر گذشته گزارشی را با عنوان «چگونه میتوان حضور آمریکا در خاورمیانه را کاهش داد» منتشر و چنین تحلیل کرد که «باراک اوباما و دونالد ترامپ به ندرت با یکدیگر توافق دارند، اما هر دوی آن ها در کل در مورد خروج از خاورمیانه هم نظر بودهاند».
«بروس ریدل» و «مایکل اُهانلون» نویسندگان این گزارش عنوان داشتند: به طور حتم این امر برای آنها معنای متفاوتی داشته است و شاید برای بایدن نیز از مفهوم متفاوتی برخوردار باشد. با این حال، همه در این دیدگاه اساسی که منطقه خاورمیانه یک باتلاق استراتژیک است که باید تا سر حد امکان از آن دوری کرد اشتراک نظر دارند. سیاست خارجی آمریکا در منطقه بیش از حد نظامی شده است و حضور ۶۰ هزار سرباز آمریکایی در هر نوبت در مقایسه با میزان عملیات واقعی که انجام میدهند بسیار زیاد است. اگرچه این تعداد بسیار کمتر از ۱۰۰ هزار نیرویی است که در سالهای اولیه قرن ۲۱ در منطقه مستقر بودند، اما همین تعداد هم چند برابر نیروهایی است که قبل از سال ۱۹۹۰ در منطقه حضور داشتند.
این دو تحلیلگر با اشاره به وعده های مقامات آمریکایی برای پایان دادن به جنگ های ابدی آمریکا اعتقاد دارند: به جای اینکه وانمود کنیم میتوانیم به صورت دستوری جنگهای دائمی را خاتمه دهیم باید با یک رویکرد هوشمندانه نقش خود را در این درگیری ها کمرنگ کنیم.
طبق این تحلیل نیروهای آمریکایی را میتوان در دو دایره متحدالمرکز با محوریت خلیج فارس متصور بود. داخلیترین حلقه شامل بیشترین نیروهای آمریکایی در منطقه است که کشورهای قطر، بحرین، کویت، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و عراق را در بر میگیرد. حلقه دوم کشورهای افغانستان، اردن، سوریه، مصر، ترکیه، جیبوتی در شاخ آفریقا را شامل می شود. گزارش اما در مورد این مجموعه داراییهای ایالات متحده نکات مهمی مورد اشاره قرار داده است؛ نخست آنکه سربازان آمریکایی در هیچ مکانی نبردهای بزرگ زمینی انجام نمیدهند. دوم، ایالات متحده در هیچ کشوری تعهد بیشتر از ۱۵ هزار پرسنل یونیفورم پوش ندارد.
طبق گزارش فوق، به طور خاص حضور گسترده ایالات متحده در کویت تا حد زیادی نتیجه برنامه های قبلی واشنگتن برای پشتیبانی از مأمویت گسترده نظامی در عراق بوده و اکنون نیازی گسترده به آن وجود ندارد زیرا آن روزها، سپری شده است. از سوی دیگر حضور نیروهای آمریکایی در بحرین در چارچوب ناوگان پنجم دریایی اگرچه ضروری است اما کاهش شمار سربازان در کنار کم کردن تجهیزات فراوان آمریکا در این نقطه میتواند همان کارآمدی و خدمات را ارائه کند.
تحلیلگران بروکینگز با بیان اینکه فضای کافی برای بازاندیشی و ساده و کارآمد کردن امور وجود دارد تاکید کردند: با سه تغییر، وضعیت فعلی نیروهای ایالات متحده در خاورمیانه را می توان به نحو چشمگیری از ۶۰ هزار نیروی یونیفورم پوش تا بیش از ۱۰ هزار نفر کاهش داد. مهمتر آنکه دست کم ایالات متحده این پیام را خواهد فرستاد که قصد دارد راهبرد کلان ملی خود را (در منطقهای که اگرچه همچنان مهم است اما دیگر کانون سیاست خارجی آمریکا نخواهد بود) مفهومپردازی و تا حدی نظامیزدایی کند.