روزنامه ایران پنجشنبه ۱۵ آبان در یادداشتی به قلم محمدکاظم کاظمی شاعر افغانستانی و دبیر علمی یازدهمین جشنواره شعر فجر، نوشت: حمله تروریستی به دانشگاه کابل و کمی قبلتر هم انفجار در مدرسه کوثر دانش و آن کشتار بیرحمانه بیمارستان کابل که حمامی از خون نوزادان تازه متولد شده در آغوش مادرانشان را به راه انداخت بیش از پیش روحمان را دردمند کرده. یک به یک بیست و دو دانشجویانی که آرزوهای جوانیشان هیچ شد فرزندانمان بودند. این کشتار، احساسات عمومی را فراتر از همه وقایع تلخ سالهای اخیر جریحهدار کرده.
طی همه این سالها، اغلب حملات انتحاری و تروریستی قومیت یا مذهب خاصی را نشانه میرفتند؛ از سویی بیشتر حملهها به مراکز نظامی و سازمانهای حکومتی بود اما وقتی به دانشگاه کابل حمله شد، اینجا دیگر بحث همه کشور در میان بود و جوانانی از قومیتها و مذاهب مختلف. کسانی جان خود را از دست دادند که هیچ نسبتی با حکومت و سیاست و... نداشتند و این اتفاقی است که درد و رنج بیشتری را به اذهان عمومی تحمیل کرده.
شرایط در افغانستان به گونهای است که وظیفه دیگر نهادها و از سویی رسانهها هم بر پیکر ادبیات آن سنگینی میکند؛ این را از منظر خودم، شاعری افغانستانی میگویم که هر ازگاهی با اظهار تعجب برخی دوستان ایرانیام روبهرو میشوم که: «چرا در اشعارت توجه کمتری به عشق و دغدغه شخصی نشان میدهی و عموم آنها دربردارنده مسائل روز هستند!» این را گفتم که بدانید اگر اهالی ادبیات امروز افغانستان اینقدر تحت تأثیر ناآرامیهای این سالها قرار گرفتهاند چارهای جز این ندارند. ما هیچ دریچه یا راه دیگری برای بیان درد و رنجی که هموطنانمان متحمل میشوند نداریم وگرنه از این مسأله غافل نیستیم که ادبیات به مسائلی غیر از سیاست و اتفاقات اجتماعی هم تعلق دارد.
با این حال اگر ما هم آنان را فراموش کنیم چه کسی صدای مردم شود! اگر شاهد ناکارآمدی مسئولان در بهبود شرایط نباشیم نویسندگان و شاعران ما هم میتوانند مانند اهالی فرهنگ و ادب سایر نقاط جهان به سراغ دیگر موضوعات بروند. در افغانستان خبری از رسانهها و مدیریتهای نیرومند در بخشهای مختلف نیست. از همین رو اغلب، آثاری طی سالهای اخیر در افغانستان مطرح شدهاند که نگاهی جدی به رنجهای آوار شده بر زندگی مردم داشتهاند؛ مصداق آن را هم میتوان در آثاری همچون «بادبادک باز» نوشته خالد حسینی، «خاکستر و خاک» نوشته عتیق رحیمی و رمانها و داستانهای نویسندگان جوانتری نظیر محمدحسین محمدی و حتی آثار شعریمان دید.
بخش عمدهای از بار این مسئولیت هم به دوش جوانان افتاده چرا که آنان درگیری بیشتری با این مسائل حس میکنند؛ هر چند کسانی که مسبب اصلی این اتفاقات هستند مراودهای با ادبیات ندارند که اگر داشتند محال بود دست به چنین کشتارهایی بزنند. به قول عتیق رحیمی: «کسی که کتاب بخواند به سراغ جنگ نمیرود.» بگذارید نقل قول دیگری هم از نوشته اعتراضی «سید رضا محمدی» شاعر هموطنم خطاب به مسئولان افغانستان در بیکفایتیشان نسبت به کنترل شرایط بیاورم؛ آنجا که میگوید: «دریغا کابل!! دریغا افغانستان! دریغا جوانان درخشان ما که در زیر خاک با بدنهای پرپر خفتهاند...» من و دیگر مردمان افغانستان هم همین را میگوییم: ای دریغ از کابل و جوانان پرپر شدهاش! هر چند که میدانم و حتم دارم که همین فرزندانمان هستند که روزی آرامش را به افغانستان بازمیگردانند.