روزنامه کیهان ۱۸ آبان یادداشتی به قلم سعدالله زارعی کارشناس مسایل منطقه و بینالملل منتشر کرد در گزیده ای از آن می خوانیم: توماس فریدمن، ستوننویس مشهور نیویورکتایمز درباره انتخابات اخیر آمریکا نظریهای دارد که با آنچه این روزها در آمریکا میگذرد نیز در همخوانی کامل است. فریدمن مینویسد؛ «با گذشت چند روز از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هنوز نمیدانیم چه کسی برنده است اما قطعاً میدانیم که آمریکا شکست خورده است». «شکست ترامپ در انتخابات آمریکا، شکست یک «دوره خاص» از خصومت شدید آمریکا علیه ایران نیز هست» و از این رو این شکست برههای خاص از تاریخ سیاسی آمریکا در مقابل ایران هم تلقی میشود. همه میدانند که موضوع نحوه مواجهه با ایران یکی از چند سوژه انتخاباتی بود که از سوی دو طرف مطرح میشد.
در این بین ترامپ با استناد به سیاست «فشار حداکثری» مدعی بود توانسته ایران را مهار کند و حتی وعده میداد در روزهای اول پس از پیروزی دوباره، ایران مذاکره مجدد را خواهد پذیرفت. از اینرو شکست دونالد ترامپ، شکست سیاستهای خارجی آمریکا در مقطع «چهار ساله اخیر» هم هست و این یعنی ایران در هماوردی به پیروزی رسیده چرا که معمار سیاست فشار حداکثری میدان را ترک میکند، در حالی که حریف او همچنان هل من مبارز میطلبد و در صحنه مبارزه باقی مانده است.بدیهی است این به معنای استقبال از بایدن نیست.
درخصوص شرایط پیشروی آمریکا و نیز آنچه به ما مربوط میشود، نکاتی وجود دارد؛
۱- آنچه برای حریف در صحنه مبارزه مهم است، شکست طرف مقابل در «میدان» است وقتی حریف میدان را ترک میکند و یا زمان را از دست میدهد، این برای طرف مقابل پیروزی به حساب میآید. در خود آمریکا و میان مقامات این کشور مطرح بود که در دوره ترامپ فشار آمریکا بر ایران متراکم گردیده و دامنه این فشار به هر فرد و یا شرکت خارجی که در مظان همکاری با ایران بود هم رسید و لذا بسیاری از راههای ورود کالا به ایران و یا خروج کالا از ایران مسدود گردید. شکست ترامپ در انتخابات دور دوم، از حیث شکست یک مقطع از سیاستهای ضدایرانی آمریکا برای ما بسیار مهم است و میتواند یک دستاورد بزرگ هم تلقی شود. در این فضا دولت جمهوری اسلامی باید از فرصت حدود شش ماههای که تا تثبیت دولت جدید آمریکا پیشرو دارد، حداکثر تلاش خود را برای رفع محدودیتهای قبلی و دورزدن تحریمها به کار گیرد چرا که آمریکا با ضعیفترین دوران حاکمیت خود روبهروست و بسیاری از کشورهای طرف تجارت ایران مانند گذشته حاضر به پذیرش دستورات دیکته شده آمریکا نیستند. الان زمان آن است که دولت از شرایط فشل آمریکا برای کاهش فشارهای موجود بر ملت ایران استفاده نماید و همه ظرفیت خود را برای آن بسیج کند.
۲- پس از چند دهه، این اولینبار است که در آمریکا «بگومگوهای انتخاباتی» با پایان یافتن زمان انتخابات به پایان نخواهد رسید. کما اینکه مداخله رؤسایجمهور پیشین در انتخابات اخیر آمریکا که توأم با تاختن به «رئیسجمهور مستقر» بود سابقه نداشت. از سوی دیگر رئیسجمهور شکستخورده، پیروزی رقیب را نپذیرفته و مدعی است انتخابات -که فرمانداران و نه دولت برگزار میکنند- سالم برگزار نشده است. در عینحال دونالد ترامپ اگرچه شکستخورده اما آراء او نسبت به دوره قبل افزایش هم داشته است. او در دوره قبل ۶۴.۵ میلیون و هماینک تقریبا ۷۵.۴ میلیون رأی آورده است. از اینرو قطعاً بگومگوها به پس از انتخابات منتقل میشود و این به آن معناست که گرچه -حسب روندی که مشاهده میشود- بایدن برنده انتخابات خواهد بود اما آراء او در بسیاری از ایالتها به آراء رقیب بسیار نزدیک بوده تا جایی که گاهی به کمتر از یک درصد رسیده بود و از سوی دیگر رقیب او با افزایش رأی نسبت به دوره اول میدان را خالی کرده است. این به آن معناست که بایدن پیر از همین الان با یک اپوزیسیون قوی که در ضمن پایگاه اجتماعی قدرتمند و «آراء معنادار» ی دارد مواجه است و این موقعیت دولت آینده آمریکا را لرزان و ضعیف میکند.
۳- افزایش «آراء تهاجمی» انتخابات آمریکا که در دو دهه گذشته سابقه نداشت، وضع به هیجانرسیده جامعه آمریکا را به تصویر کشید. افزایش آراء در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا نشانه افزایش محبوبیت دو حزب دموکرات و جمهوریخواه نبود. چرا که وضع به همریخته آمریکا در دورههای اخیر در حوزههای مختلف از جمله در مسایل بهداشتی، اقتصادی و سیاست خارجی جایی برای افزایش اقبال به دو حزب سنتی آمریکا نگذاشته بود. در واقع جامعه آمریکا فقط میتوانست در داربست سیاسی میان دو حزب نقشآفرینی کند و این نقشآفرینی با رفتارهای خارج از کنترل توأم گردید که به وجهه (Position) هر دو حزب آسیب وارد کرد. بنابراین همچنانکه از نظر مدل رفتاری دو کاندیدای اصلی، این یک انتخابات تهاجمی بود، در تحلیل نوع عملکرد مخاطبین و مشارکتکنندگان نیز این یک انتخابات تهاجمی بود.
رفتار دو طرف و گرایش هر دو به سمت خشونت بیانگر آن است که جامعه آمریکا به «جامعهای قطبیشده» بدل گردیده است و تنشهای اجتماعی میان دو قطب رو به افزایش خواهد گذاشت و عناصر افراطی هر دو طرف تلاش خواهند کرد در میان دستگاه حاکمیتی برای اجرای اهداف تنشافزای خود یارگیری نمایند. در اینجا سؤال اصلی این است که این دو حزب سنتی تا کجا میتوانند به این خواستهها تمکین کنند و تا چه حد میتوانند با تأکید بر اصول پیشین به سطحی از مهار تمایلات تندروانه اجتماعی دست پیدا کنند. رفتار دو حزب در روزهای اخیر بیانگر آن است که هر دو حزب به این موضوع توجه دارند. مهار شدید رسانههای سنتی (تلویزیونها) و رسانههای جدید (شبکههای اجتماعی) نشان داد که هر دو حزب از افزایش مطالبات و رخنه مطالباتگران به سطوح حکومت نگرانی داشته و حاضرند سهم خود را در کنترل وضعیت بپذیرند. اما سؤال این است که آیا چنین رویهای رفتارهای گریز از مرکز رأیدهندگان را افزایش نخواهد داد و در نهایت داربستها و هنجارهای سیاسی دو حزب را در انتخاباتهای بعدی نخواهد شکست. این دو حزب ممکن است بتوانند تا حد زیادی شورشهای پس از انتخابات را مهار کنند که نشانههای آن هم کم و بیش آشکار شده است، اما قطعاً نمیتوانند نارضایتیهایی که به پدیدارشدن موج سنگین سوم نوامبر انجامید را مهار نمایند.