در میان موسیقیدانانِ همروزگارمان، آهنگسازانِ گوناگونی بودهاند که تصنیفهای خاطرهانگیزی را برای نسلهای گوناگون ساختهاند و به یادگار نهادهاند. در میان آهنگسازانِ نامدار موسیقی ایرانی، اما مرحوم استاد علی تجویدی (۱۲۹۸ تا ۱۳۸۴ خورشیدی) جایگاهی ممتاز دارد. او که در نوازندگی ویلون و نیز سهتار بسیار ماهر بود و افتخار شاگردی مرحوم استاد ابوالحسن خان صبا را در کارنامه هنری خویش داشت، تصنیفهایی ساخته است که بسیاری از آنها در ذهنهای بیشماری مرور شده و بر زبانهای بسیاری زمزمه شده است. تصنیفهایی که استاد تجویدی ساخته است، افزون بر اینکه در زمانِ ساختهشدنشان با اقبال فراوان مخاطبان روبهرو شدند، دههها بعد هم که رختِ بازسازی را بر قامتِ خویش دیدند، باز هم توانستند از مخاطبانی از نسلهایی دیگر، دلبری کنند. نمونه این توفیق را میتوان در آلبومی سراغ گرفت که در میانه دهه هفتاد خورشیدی منتشر شد؛ آلبومی ماندگار به نام «یاد استاد».
تصنیفهای «یاد استاد» را مرحوم استاد تجویدی در سالهای دهه سی و چهل خورشیدی ساخته است؛ با این حال وقتی این آثار در دهه هفتاد با تنظیم استاد مهرداد پازوکی و با صدای استاد علیرضا افتخاری دوباره ضبط و منتشر شد، توانست افزون بر تازهسازی خاطرهها، مخاطبان تازهای را هم شیفته جادوی احساس و زیباییِ موسیقی ایرانی کند.
استاد مهرداد پازوکی (متولد ۱۳۳۳)، آهنگساز، تنظیمکننده، رهبر ارکستر و نوازنده کمانچه است. وی به جز آلبوم «یاد استاد» تاکنون آلبومهای گوناگونی را آهنگسازی و تنظیم کرده است که ازجمله آنها میتوان به مجموعههای «جام عشق» با صدای علی رستمیان؛ «ساقی رضوان» با صدای عبدالحسین مختاباد؛ «پاییز» و «خندهبارون» (آهنگساز)، «خوشآمدی» و «گل میخک» (تنظیمکننده) همگی با صدای علیرضا افتخاری؛ و «گل عشق» به خوانندگی مسعود خادم اشاره کرد. این آهنگساز موسیقی ایران بهتازگی آلبومِ «ترانهساز» را منتشر کرده که در آن، افزون بر آهنگسازی، خوانندگی آهنگهای خویش را هم عهدهدار بوده است.
آنچه در ادامه آمده، گفتوگویی است با استاد مهرداد پازوکی، تنظیمکننده آلبوم «یاد استاد» که درباره چگونگی شکلگیری یکی از مهمترین و محبوبترین آلبومهای موسیقی ایرانی است.
با «یاد استاد» میخواستم راهِ موسیقیِ درست را نشان دهم
جناب استاد پازوکی، بفرمایید طراحی و ساخت آلبوم «یاد استاد» کی و چگونه جوانه زده است؟
در همان سالهای دهه هفتاد، استاد تجویدی نُتِ آهنگهایشان را در کتابی که اگر اشتباه نکنم، «چهارگاه» نام داشت، منتشر کرده بودند. من آن کتاب را که جلدی سبز رنگ داشت، بارها و بارها ورق زده بودم، بهطوری که دیگر ورقهایش داشت از هم جدا میشد. البته بعدها استاد تجویدی یک جلد نو از آن کتاب را با امضای خودشان به من دادند. به هرترتیب آهنگهای آن کتاب را که مرور میکردم، از میان آنها، تصنیفهایی را که سالها پیش و در نوجوانی شنیده بودم و از آنها لذت میبردم، توجهم را جلب میکرد؛ آهنگهایی مثل «سفرکرده»، «بازگشته»، «کودکی» و «آتش کاروان». به هرترتیب، تصمیم گرفتم تعدادی از آهنگهای استاد تجویدی را بازسازی کنم.
انگیزه شما برای اینکه آثار استاد تجویدی را دوباره اجرا کنید، چه بود؟
ببینید، در آن سالهای میانی دهه هفتاد، من دیدم که صدا و سیما دارد آهنگها و آثاری را پخش میکند که به هیچ وجه شایستگی و کیفیت لازم را ندارد؛ آثاری نامناسب. بهوضوح میدیدیم که آنچه پخش میشود، نسبت به موسیقی درستی که در سالهای آغازین دهه شصت یا سالهای منتهی به انقلاب شکل گرفته بود، اختلاف بسیاری دارد. به همین دلیل برای اینکه راهِ موسیقی درست را نشان دهم، میخواستم رجعتی داشته باشیم به دورانِ طلایی موسیقی ایران، یعنی نیمه دوم دهه سی تا سالهای ابتدایی دهه پنجاه. با تنظیم و بازسازی آثارِ «گلهایی»، من در پی آن بودم که این مسیرِ درست موسیقایی را دوباره یادآوری کنم.
نگفتم این جوانان بالاخره به سراغ ما خواهند آمد!
خب، حالا رسیدهایم به این مقطع که شما تعدادی از ساختههای ماندگار مرحوم استاد تجویدی را که برای شخصِ شما نیز خاطرهانگیز بوده، برگزیدهاید تا دوباره اجرا شود؛ دیدگاه خودِ استاد تجویدی درباره این کار چه بود؟
من به زحمت شمارهای را از آقای تجویدی به دست آورده بودم؛ اما آن شماره معلوم نبود که برای کجا است و کسی پاسخگو نبود. یکی از دوستان که گویا چند جلسهای را نزد آقای تجویدی شاگردی کرده بود، شماره ایشان را به من داد. تماس گرفتم و رفتم خدمتشان. آقای عنایت سمیعی، شاعر و منتقد ادبی، هم در منزل ایشان بودند. وقتی استاد تجویدی بنده را دید به آقای سمیعی گفت که نگفتم این جوانان بالاخره به سراغ ما خواهند آمد! واقعاً حیف بود که آهنگساز بزرگی چون تجویدی در کنج خانه مانده بود. این را هم بگویم که رویه مرسومِ آن دوران این بود که در آلبومهای موسیقی سنتی، تصنیف کمرنگ بود؛ آلبوم با درآمد آغاز میشد و آواز و تکنوازی و چهارمضراب، در آخر هم یک تصنیف کار میشد؛ اما من این بدعت را گذاشتم که تصنیف را در آلبومهایم پررنگ کردم. در «جام عشق» هم پنج تصنیف قرار دادم و در آلبوم بعدی، یعنی «ساقی رضوان» هم که هر هفت قطعه، تصنیف بود. در این آلبومی هم که میخواستم از آهنگهای استاد تجویدی کار کنم، میخواستم هر هشت قطعۀ آلبوم، تصنیف باشد. اما آن روز وقتی قرار شد، اسم آثارِ انتخابی را به استاد تجویدی بگویم، با خودم میگفتم که لابد الآن آقای تجویدی میگوید که قطعههای آلبوم عبارت باشد از درآمد و ساز و آواز و چهارمضراب و در آخر هم یک تصنیف، مثلاً همان «سفرکرده» باشد؛ برای همین با احتیاط و دلهره، به جای هشت تصنیف، اسم چهار تصنیف را روی یک برگه امتحانی نوشتم؛ تصنیفها هم «سفرکرده» بود و «بازگشته» و «آتش کاروان» و یک تصنیف دیگر. آقای تجویدی هم رضایت خود را در همان برگه نوشتند و بدین ترتیب مجوزِ اجرای دوباره تصنیفهایشان را به من دادند.
البته با چهار تصنیف که نمیشد آلبوم را تولید کرد به همین دلیل، کمی بعد، آقای تجویدی در برگۀ دیگری مجوز اجرای هر هشت تصنیف را هم به من دادند. در همان دیدارها، استاد تجویدی صفحۀ «سفرکرده» را هم لطف کردند و به من هدیه دادند. من قبلاً آن صفحه و تعدادی دیگر از صفحهها را داشتم اما چون بر اثر گذر سالها خط و خش فراوان پیدا کرده بود، آنها را نگاه نداشته بودم.
صدای افتخاری را در سریال امیرکبیر شنیده بودم
آشنایی شما با استاد افتخاری به چه زمانی بازمیگردد؟
من در سال ۱۳۶۵ در خرمآباد لرستان خدمت میکردم و از آنجایی که در رشته شهرسازی درس خوانده بودم در شهرداری خرمآباد در حوزه برنامهریزی شهری خدمت میکردم. در آنجا برای اولین بار صدای آقای افتخاری را در سریال امیرکبیر شنیدم و بسیار از آن خوشم آمد و دوست داشتم که با او کار کنم. به این دلیل همواره مترصد فرصتی بودم که با ایشان حضوراً آشنا شوم و کار کنم.
آقای افتخاری را چطور برای خوانندگی این آلبوم انتخاب کردید؟
من صدای آقای افتخاری را دوست داشتم و خب در دو آلبوم قبلیِ من نشده بود که با هم همکاری کنیم. آن زمان با آقای افتخاری صمیمیتمان هم بیشتر شده بود. این بار در هتل هویزه با هم دیدار کردیم و آنجا کارهایی را که از آثار آقای تجویدی انتخاب کرده بودم، با صدای خودم برایش خواندم، که آقای افتخاری خیلی خوشش آمد و با جدیت گفت که هستم و تأکید فراوان داشت که حتماً پیِ کار ساختِ این آلبوم را بگیرم و آن را به سرانجام برسانم. بعد هم که مجوزِ استاد تجویدی را در آن برگه امتحانی به او نشان دادم، با اشتیاق و خوشحالی فراوان گفت که این، گنجینه است! بعد هم رفتیم و از روی آن نَه یکی، که پنج کپی رنگی گرفت!
بعد هم آهنگها را در استودیو بل، با صدابرداری منوچهر ریاحی که از بهترین صدابردارهای آنالوگ بود و الآن در خارج از کشور است، ضبط کردیم. کار ضبط که تمام شد، پیش از ضبطِ صدای خواننده، من آهنگها را برای دکتر اسماعیل آذر که استاد ادبیات هستند، پخش کردم و ایشان هم بسیار خوشش آمد و گفت که عالی شده است. اما آقای افتخاری آنجا گفت که این کارها «مُرده» است. به آقای افتخاری گفتم که من از کار خودم تعریف نمیکنم؛ اما این کارها مرده است یا زنده، همین است که هست! چون اخلاق آقای افتخاری را هم میدانستم که گاهی ناسازگاریهایی میکند، گفتم شما یک هفته فرصت داری فکر کنی که میخواهی این کار را بخوانی یا نه. اما بعد از چند روز وقتی تلفنی با هم صحبت کردیم، آقای افتخاری گفت هر یک از این آهنگها را روی دو طرف نوار ضبط کردهام و بارها گوش دادهام؛ شاهکار است! میآیم تهران که ضبط کنیم.
چه جالب!
بله؛ واقعاً هم این کار را کرده بود، چراکه همۀ آهنگها را کاملاً مسلط و حفظ بود. به او گفتم شما که گفتی این کارها مرده است؟! گفت آن حرف را ولش کن! این را هم گفت که استاد کسایی هم از کارها بسیار خوشش آمده و تأیید کرده است و گفته که اسم آلبوم را هم به پاس مقام استاد تجویدی، «یاد استاد» بگذاریم.
پس میتوان گفت که نامِ این آلبوم را مرحوم استاد حسن کسایی انتخاب کرده است.
البته من فکر میکنم که انتخاب این نام برای آلبوم، فکرِ خود آقای افتخاری بود و نخواست این را بگوید. آقای افتخاری گاهی واقعاً نظرهای زیبایی میدهد.
علیرضا افتخاری در یک روز هفت تصنیف را خواند
ضبط صدای خواننده هم در استودیو بِل انجام شد؟
بله؛ اما نزدیک بود اتفاقهایی رخ دهد! ما وقت استودیو را هماهنگ کرده بودیم، اما آقای افتخاری همان شب که از اصفهان رسید، گفت که کار را ضبط کنیم. در استودیو اما صدابردارها بر سرِ وقت استودیو کمی بازی درآوردند و گفتند برای امشب دیگر وقت نیست؛ که همین آقای افتخاری را عصبانی کرد. البته احساس من این است که چون استودیو بِل تحت اداره آقای محمدعلی چاووشی (مدیر نشر مشکات) بود و در همان ایام نیز آقای چاووشی میخواست آلبومی را با آقای افتخاری تولید کند، تأکید میکنم احساسم بر این بود که شاید بهعمد شیطنتهایی میشد تا آقای افتخاری عصبانی شود و ضبطِ «یاد استاد» را مدتی رها کند، تا در آنصورت، آن آلبومِ دیگر زودتر از آلبومِ ما منتشر و وارد بازار شود. این بود که با آقای منوچهر ریاحی صحبت کردم و به هر ترتیب، آن شب یک قطعه را که همان «سفرکرده» بود، با صدای آقای افتخاری ضبط کردیم.
فردای آن روز هم آقای افتخاری هفت قطعه را خواند؛ که این کار بینظیر است که یک خواننده در یک روز هفت قطعه را بخواند و ضبط کند؛ و البته همه قطعهها را هم عالی و بینقص اجرا کرده است. حتی تصنیفِ «سفرکرده» را هم که شبِ قبل ضبط کرده بودیم، دوباره خواند. فردایش هم تصنیف «آشفته حالی» را خواند که البته آن را با اینکه روز قبل خوانده بود، خواست دوباره بخواند، اما پس از ضبط، در نهایت گفت که همان اجرای اولم که آن را بَم خواندهام، احساس بهتری دارد و همان هم نهایی شد. بدین ترتیب ضبطِ آلبوم «یاد استاد» به پایان رسید. این را هم بگویم که وقتی ضبط تمام شد و خیالمان از بابتِ این کار راحت شد، جایتان خالی، رفتیم و با آقای افتخاری کله پاچه خوردیم.
از ترس مجوز نگرفتنِ آلبوم شبها خوابم نمیبرد
بنده شنیده بودم که تصنیفهای این آلبوم پس از ضبط، به شرکت «فارس نوا» فروخته و واگذار شد؛ یعنی از اولِ شکلگیری این آلبوم، فارس نوا حضور نداشت؟
ببینید، در ابتدا آقای جلال هاشمی دهکردی، تهیهکننده موسیقی، برای تولید این آلبوم سرمایهگذاری کرده بود که البته قرار بود همراه با شریکش در این کار سرمایهگذاری کند، اما در نهایت، شریکش نیامد و خودش به تنهایی در این کار حاضر شد. اما ایشان مدتی که از کار ضبط گذشت، از لحاظ مالی کم آورده بود؛ بهطوریکه حتی پول پرداخت دستمزد صدابردار را هم نداشت. به خودِ من هم میگفت که تو الآن دستمزدت را نگیر، بعداً که کار منتشر شد به جایش دستمزد بیشتری دریافت کن. از طرفی هم چون همگی نگران بودیم و بیش از همه من این نگرانی را داشتم که کار مجوز نگیرد و راهی بازار نشود، این امکان وجود داشت که سرمایه هاشمی دهکردی بهکلی از میان برود و سوخت شود. به همین دلیل، آقای دهکردی کار را در ازای دریافت دو میلیون و دویست هزار تومان به آقای دهقانی، مدیر شرکت فارس نوا، فروخت. البته دهکردی میتوانست بسیار بیشتر هم این کار را به فارس نوا بفروشد، اما او بیشتر به دنبال جبرانِ هزینههایش بود و در پی مبلغِ بیشتری نبود.
این نگرانی شما از مجوز نگرفتن کار البته تاحدّی طبیعی به نظر میرسید، چراکه این تصنیفها دههها قبل با صدای خوانندگان زن اجرا شده بود و در آن برهۀ سالهای میانیِ دهه هفتاد، بر سر این موضوع حساسیتهایی وجود داشت. در نهایت مجوز آلبوم را چطور دریافت کردید؟
واقعاً برای مجوز نگران بودم؛ بهطوری که چندین شب خوابم نمیبرد، اما درنهایت مجوز آلبوم صادر شد. این را هم بگویم که من در آن سالها در مرکز موسیقی فرهنگسرای بهمن کار میکردم. با خودم گفتم که باید کاری کنم که این مجوز به خاطرِ خودم به آلبوم داده شود. برای همین درآنجا بسیار خوب کار میکردم و فعالیتهای موسیقاییمان بسیار زیاد بود؛ واقعاً مثبت کار میکردم. با این حال طبیعی است که وقتی شما خوب کار میکنی، دشمنهایی هم پیدا خواهی کرد. از طرفی ساخت و دریافت مجوز آلبوم همزمان شده بود با روی کار آمدن دولت اصلاحات. در همان زمان خانم شراره صالحی لرستانی که خواهر خانم شهره لرستانی بازیگر است، در فرهنگسرای نیاوران مشغول بود. خانم صالحی به من گفت که بیایم و در امور موسیقایی وزارت ارشاد فعالیت کنم.
وزیر گفت شخصاً مجوز «یاد استاد» را صادر کرده است
یعنی شما بهطور رسمی مشاورت امور موسیقایی وزارت فرهنگ و ارشاد را عهدهدار شده بودید؟
نه، اینگونه نبود که بهصورتِ رسمی به من حکم داده باشند، اما درخواست کرده بودند و من به شکل غیررسمی مشورت میدادم. حتی در ازای این کار گفته بودند که پولی را هم پرداخت میکنند که البته هیچ وقت پرداخت نشد. در همان ایام به توصیه من، بزرگانی مثل استاد تجویدی و استاد شجریان به شورای عالی موسیقی دعوت شدند؛ شورایی که خود وزیر وقت هم در آن حضور داشت که البته او هم به جای فرهنگ و هنر، رفت به دنبال سیاست. در همان زمان برای رهبری ارکستر موسیقی ملی از فریدون شهبازیان دعوت کردم، اما او پاسخم را نداد. سپس از آقای فرهاد فخرالدینی دعوت کردم که ایشان آمد و در فرهنگسرای بهمن آزمون ارکستر موسیقی ملی را برگزار کردیم.
با این حال باوجود اینکه به توصیه من از استادان بزرگ موسیقی برای حضور در شورا دعوت شده بود، بعد از پنج جلسه، دیگر از من دعوتی نشد تا حضور داشته باشم و گمان میکنم که پس از آن نیز جلسات دیگر تشکیل نشد. به هر ترتیب در همان شورا آقای مهاجرانی اعلام کرد که مجوزِ آلبوم «یاد استاد» را شخص خودِ او صادر کرده است، نه مرتضی کاظمی (معاون هنری وقت) و علی مرادخانی. با این حال اما سه بار شعرهای کار از لای پرونده صدور مجوز گم شد! و این بسیار عجیب بود. حدس میزدم که این اتفاق شاید به دلیل رقابتِ ناشرها با یکدیگر بوده که هر یک میخواستند کار را منتشر کنند.
به هر روی در سال ۱۳۷۶ شرکتِ فارس نوا آلبوم را منتشر کرد که با استقبال بسیار بینظیری مواجه شد و سود بسیار خوبی هم نصیب ناشر کرد. به خاطر دارم که دوستی پنج عدد از آلبوم را خریده بود و میگفت یکی را برای خودم خریدهام و برای مادر همسر و دیگری هم جداگانه یک آلبوم خریدهام، یکی را هم نگه داشتهام تا اگر آلبومِ خودم خراب شد، آن را یدکی داشته باشم.
جنجالِ شکایتِ استادِ ترانهسرا / اسمم را از روی جلد حذف کردند!
با این حال گویا انتشار آلبوم نیز کم حاشیه نداشته است؛ از ماجرای دلخوری و شکایت مرحوم استاد معینی کرمانشاهی، ترانهسرای کار، بفرمایید.
ببینید، به جز «آتش کاروان» و «میگذرم» که شعرش را آقای بیژن ترقی سروده بود، شعر شش تصنیفِ دیگر از آقای معینی کرمانشاهی بود. وقتی آلبوم منتشر شد، ایشان ناراحت شدند و شکایت کردند؛ چراکه مدّعی بودند حقوق ترانهسرا رعایت نشده است. البته این را بگویم که در همان زمان که برای انتخاب تصنیفها با استاد تجویدی صحبت میکردم، به ایشان گفتم که من آقای معینی کرمانشاهی را نمیشناسم تا با وی صحبت کنم، اما آقای تجویدی که با معینی کرمانشاهی سابقه دوستی چند دههای داشت، گفت که شما برو دنبال کارهای آلبوم، معینی کرمانشاهی با من. اما بعد که آلبوم منتشر شد، دیدیم که آقای معینی اعتراض کردند که حقوقشان رعایت نشده. با این حال من و آقای دهقانی (مدیر فارس نوا) رفتیم به دیدارشان تا ماجرا را فیصله دهیم. وقتی تماس گرفتم، گفتم من همانی هستم که خطا کرده است! بگذارید بیایم و با هم صحبت کنیم. رفتیم به دیدار آقای معینی کرمانشاهی. آنجا ایشان به من گفت که با شما کاری ندارم، چراکه شما تنظیمکننده بودهاید و کارِ هنری خودتان را کردهاید، اما ناشر مقصر است در این قضیه. البته پسر ایشان، یعنی حسین معینی کرمانشاهی، بسیار در این حساسیتِ آقای معینی نقش داشت و میگفت شعر را تغییر دادهاید و «ازل» را به صورت «نظر» اجرا کردهاید و از این حرفها.
به هرترتیب قرار بر این شد که از انتشار آن مقدار از کاستها که هنوز در بازار پخش نشده، دست نگه داشته شود تا برخی از شعرها طبق نظر آقای معینی اصلاح شود و با پرداختِ سهم ایشان، آلبوم دوباره در نسخهای تازه منتشر شود. اما ناشر که فضا را برای فروش آلبوم بسیار مناسب میدید، برخلافِ این قرار، به انتشار همان نسخه اول ادامه داد و همین موجب جنجالِ بیشتر شد. در نهایت اما شعرها اصلاح شد و آلبوم با تغییر جلدِ نوار و حذفِ اسم من از روی جلد! در نسخه دوم منتشر شد. اتفاقاتی که بر سر این آلبوم پیش آمد، حتی موجب ایجاد کدورت بین استاد تجویدی و استاد معینی هم شد؛ و من بسیار ناراحت بودم که چرا این دوستی چندین ساله دچار کدورت شده است.
گویا به جز مرحوم استاد معینی کرمانشاهی، خانم دلکش هم که بیشترِ آن قطعهها را در دهه سی خوانده بود، از انتشار «یاد استاد» دلخور شده بود.
بله، ایشان هم ناراحت بودند و این ناراحتی را در جاهای مختلف بروز میدادند؛ اما باید توجه داشت که ایشان در مالکیتِ آن آثار صاحب حق امتیاز نبودند. آقای تجویدی خودشان میگفتند که من و آقای معینی و خانم دلکش هر کدام برای قطعۀ «کودکی» در همان سالها صد تومان گرفتهایم. همچنین میگفتند من و آقای ترقی و خانم دلکش برای «آتش کاروان» صد تومان گرفته بودهایم. البته که به نظر من آن پول حتی در آن زمان برای بزرگانی چون تجویدی کم بوده، اما میخواهم بگویم که خواننده آن کارها سهمی در مالکیت آن آثار نداشته است. این را هم بگویم که انتشار «یاد استاد» اتفاقاً بسیار به سود خانم دلکش هم شد. ایشان در آن ایام در وضعیت اقتصادی بسیار بدی به سر میبرد و کسی از ایشان خبری نداشت و بسیاری از طرفدارانِ گذشته ایشان هم اصلاً نمیدانستند که ایشان زنده هستند یا مرده. همچنین خانه ایشان در جردن هم به رهن بانک درآمده بود و خانم دلکش ناگزیر در خانه سالمندان به سر میبردند. اما انتشار «یاد استاد» سبب شد که نام ایشان دوباره تازه شود.
«یاد استاد» برای همه برکات فراوانی داشت
در نسخه دومِ آلبوم «یاد استاد» نوشته شِکوِهآمیزی در جلد داخلی آلبوم منتشر شده که اینگونه آغاز میشود: «با اینکه شدیداً بر این باورم که مگر میشود گذشت و رفت و ندید، ندید که دیگران هر جا و همه جا هرچه خواستند، گفتند...»؛ اینگونه معروف است که این متن را آقای افتخاری نوشته است؛ این حقیقت دارد؟
به نظرم، این متن را برادران معظمی که مالکان نشر دارینوش بودند، نوشتهاند. نشر دارینوش در کنار آقای دهقانی در فارسنوا، تکثیرِ آلبوم را بر عهده داشت. آن متنِ نسخه نخست آلبوم را هم که در وصف استاد تجویدی بود، همین برادران معظمی نوشته بودند.
راستی چرا باوجود توفیق فراوان آلبوم «یاد استاد» و استقبالِ بسیار خوبی که از آن شد، کنسرتهای آن آلبوم را در آن سالها برگزار نکردید؟
راستش در آن سالها آقای افتخاری تمایلی به برگزاری کنسرت نداشت؛ وگرنه من این پیشنهاد را داشتم که هم در ایران و هم در خارج از ایران تور کنسرتهای این آلبوم را برگزار کنیم. در کل میتوانم بگویم که «یاد استاد» برای همه ما برکات فراوانی داشت. این آلبوم موجب معروف شدنِ نام من شد، بهگونهای که برادرم هم که در خارج از کشور زندگی میکند، از استقبال مردم میگفت و اینکه پس از انتشارِ آن، تعدادی به دنبال آثار و نوشتههایی از من بودهاند.
جناب استاد، با سپاس فراوان از وقتی که گذاشتید تا نکتههایی ناگفته یا کمتر گفتهشدهای از شکلگیری یکی از بهترین و مهمترین آلبومهای موسیقی ایرانی در اختیار علاقهمندان به موسیقی ایران قرار گیرد، حُسن ختام این گفتوگو را هم بفرمایید.
من در همه این سالها کوشیدهام کار خودم را انجام دهم؛ گرچه در اینجا دشمنیها زیاد است و دیگران سعی میکنند به جای آنکه خود را بالا بکشند و رشد دهند، افرادِ دیگر را پایین بیاورند و همقد خود سازند. همچنانکه گفتم، باوجود نقشم در شکلگیری این آلبوم، دیدید که حتی نامم را از روی جلد نسخه دوم آلبوم حذف کردند. با این همه، من همواره در پی آن بودهام که مسیر موسیقایی خود را پیش بروم و توجه و توانم را به هدفهایم در کار موسیقی متمرکز کنم.