جنگ بینالمللی(در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴میلادی) بالهای شوم خود را لرزانید و به طرف آدمیان، با یک غریو جانانه پرواز نمود. غرائز بشری، حس حیوانی و آن ناموسی که اصل کلی «تنازع بقا» را به ما اثبات نموده است از سیمرغ جنگ استقبال کرد و اروپا، آن مهد تمدن اما کانون افساد و وبال در هم آشفت و قلب بشریت بهشدت ضربانهای خونین خود را شروع کرد و ایران نیز یکی از پردههای نازک آن قلب تپنده خود که قهرا میبایستی، حرکات غیرموزون خود را بالتبع شروع نماید و شروع کرد(۱).
اگرچه در ۱۲ ماه ذیحجه ۱۳۳۲ قمری اعلان بیطرفی به وسیله فرمان همایونی(احمدشاه) داده شد و در تلگراف متحدالمآل دولت راجعبه بیطرفی به عموم مامورین سیاسی ایران مخابره شد و از طرف دولتین روس و انگلیس با یک حُسن تلقی پذیرفته گردید (۲) اما عثمانیها و آلمانها در نقض بیطرفی ایران از طرف روسها خشمگین از حبس اتباع و مامورین خودشان بهدست روسها غضبناک و لشکر عثمانی به بهانه وجود قشون روس که یک بهانه تقریباً مشروعی فرض میشد، مشغول تجاوز به خاکهای ایران و ازطرفی روسها توقع بیطرفی متمایل، بیطرفی دوستانه را از ایران داشته و صریح میگفتند، شما باید مثل زمان ناصرالدین شاه که در جنگ ما با عثمانیها به ما موافقت کرد، شما هم همانطور با ما موافقت کنید در عوض ما استقلال ایران را تامین کرده و بعد از جنگ و حصول امنیت در ایران قشون خود را بیرون خواهیم بُرد (۳). چنین شد که بنابه نوشته محمدعلی جمالزاده، جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود که در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند. یک سوار نامش قحطی، دیگری آنفلوانزای اسپانیایی و آخری وبا بود و اگرچه سرانجام این جنگ عالم سوز در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ برابر با ۱۹ آبان ۱۲۹۷ خورشیدی به پایان رسید اما دامنه تباهی آن بر ایران چنان بود که سال ها از این وضعیت رنج میبرد تا بنابه گفته قهرمان میرزا سالور(عینالسلطنه) دردهای بیدرمان ایران زیاد باشد و این حکایت قحطی هم مزید علت شود.
کمبود غله در خراسان
در طول جنگ جهانی اول یکی از مهمترین دغدغه های مردم در ایران تامین آذوقه، غله و مواد غذایی بود که به دلیل جنگ بسیار کمیاب شد و این امر هم مختص یک ولایت و شهر نبود بلکه به همه جا سرایت کرد. در سندی خطاب به وزارت امور خارجه که در ادامه می آید یکی از نمونه های این کمیابی غله بازخوانی می شود که در این سند آمده: دوستدار با نهایت توقیر و احترام در جواب گرامی مراسله مورخه ۲۸ رجب نمره ۱۱۲ که در تعقیب مراسله مورخه ۲۲ شهر مزبور نمره ۱۰۸ در باب حمل غلات از حدود خراسان به روسیه مرقوم فرموده اند زحمت افزاست که از قرار اطلاعات واصله در اغلب نقاط خراسان خصوصاً محله های مجاور سرحد و غله کمیاب و آنچه که ممکن بوده به مرو و ترکستان حمل شده است به قسمی که فعلاً برای مصارف محلی دچار عسرت شده اند چنانکه دولت از مقدار غله مالیات خود در قوچان که سه هزار خروار گندم و یک هزار خروار جو می باشد ۲ هزار خروار گندم آن را که در ضمن اجازه سه هزار خروار اجازه داده، حمل نموده و می نمایند... لذا ممکن نیست بتوان هیجان اهالی را تقلیل داد که مانع از حمل ۲ هزار خروار گندم و یک هزار خروار جو نشوند. به این ترتیب یقیناً تصدیق خواهند فرمود که مبادرت به هر اقدامی برای اجازه صدور حمل غله غیر ممکن است(۴).
قحطی در اردبیل
هنگامه جنگ جهانی اول چنان قحطی در ایران رواج پیدا کرد که طبقات فقیر، پیر و جوان، همچون برگ پائیزی در برابر حمله این سواران بیرحم فرو میریختند. هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند، هرچه را که می توانستند، بجوند و بخورند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند تا به این صورت قحطی شمال تا جنوب کشور را فرا بگیرد. چنانکه بنابه گفته والاس اسمیت موری کاردار آمریکا در ایـران یک سوم جمعیت ایـران در اثـر گرسنگی و بیماری های ناشی از سوءتغذیه از میان رفتند. در نامه یکی از افراد از شهر اردبیل به وزارت امور خارجه آمده است: اوضاع نان اردبیل و قحطی این ولایت مافوق تصور شده، سه روز قبل نانواها دکان خود را بسته رفته در بقعه شیخ صفی بست نشسته بودند و اوضاع شهر بدین واسطه منقلب بود. حکومت جلیله با هزاران زحمتی آنها را از بست بیرون آورده قرار دادند سه روزه قراری بدهند که درست شود. تصدیقاً از ارباب ها و تجار و معمرین مجلس می فرمایند هنوز به جایی نرسیده تا بعد چه ظهور نماید(۵).
شورش مردم گرسنه
در طول قحطی که بر شهرهای مختلف حاکم شده بود، نان و آذوقه نایاب بود و چنان فشاری بر مردم وارد می شد که دست از جان می شستند و سر به شورش و اعتراض برمی داشتند. چنانکه در یکی از راپورت های ولایات روانسر به وزارت خارجه آمده است: چون از حیث قحطی نان عده اموات فقرا از گرسنگی و پریشانی مردم به سرحد کمال رسیده بود، روز پنج شنبه گذشته بازارها تعطیل و هیجان عمومی برپا شد. مردم اجتماع نموده به خانه حاج مستعمد که یکی از اعیان و شخصاً آدم درستکار و از عناصر صالحیه به شمار میرود، رفته ایشان را با میرزا محمدعلی خان میرپنجه و برادر و پسرش را به امامزاده هاجر خواهران(سلام الله علیها) بُرده توقیف نموده اند و همان روز ناظم الدوله را در آنجا نگه داشته اند و در این چند روز به هر وسیله خواستند، اسباب استخلاص اینها را فراهم سازند، ممکن نشد. آصف دیوان را هم که گندم آقای سردار رشید گرفته به روانسر برده بود، عقیده اهالی این است که ایشان نمی تواند نان مردم را برساند از روانسر معاونت کرده ولی چون خبر گرفتاری حضرات را شنیده در دهات نزدیک به شهر اقامت نموده و تصور میرود که اگر ایشان به شهر بیایند، قراری به جهت نان شهر بگذارند و اگر حال بر این منوال بگذرد، تمام اهالی از گرسنگی خواهند مُرد. خدا ترحم فرماید(۶).
منابع
۱- تاریخچه سهسال و نیمه ما و جنگ (۱۹۱۷-۱۹۱۴): روس و انگلیس؛ آلمان، عثمانی و ایران، تهران: شیرازه، ۱۳۹۹، ص ۲۷
۲- همان، ۳۹.
۳- همان، ص۴۷.
۴- مرکز اسناد وزارت امور خارجه
۵- مرکز اسناد وزارت امور خارجه
۶- مرکز اسناد وزارت امور خارجه