ساری- ایرنا - محمدعلی سجادی هنرمند مطرح و نوگرای عرصه سینما، شعر و نقاشی معتقد است که بنیان نگاه نیما یوشیج به عنوان شاعری اندیشمند و نوجو فقط محدود به حوزه شعر نیست، بلکه در همه‌ حوزه‌های هنری و فرهنگی کاربرد داشته و دارد.

 به گزارش ایرنا، اشعار و اندیشه نیما را برخی از هنرمندان دستمایه تولید آثار هنری خود قرار داده‌اند. محمدعلی سجادی سینماگر، نقاش، شاعر و نویسنده شناخته شده کشور یکی از همین هنرمندان است که هم نیما را خوب می‌شناسد و هم از نگرش نیمایی و آثار او برای فعالیت‌های خود بهره گرفته است. این هنرمند برجسته اهل آمل، سال‌ها قبل نیز فیلمنامه‌ای را بر اساس منظومه «افسانه» نیما نوشته بود تا در صورت حمایت آن را مقابل دوربین ببرد. از ویژگی‌های جهان هنرمندانه سجادی این است که نگاه نیمایی‌ را در آثار سینمایی، اشعار و نقاشی‌های خود به کار گرفته و اعتقاد دارد این نگاه را می‌توان گسترده‌تر کرد.

چهار سال پیش برگزاری مراسم هفتمین شب نشان نیما در نوشهر با حضور مفاخر فرهنگ و هنر کشور، فرصتی دست داد تا در گفت‌وگو با این هنرمند نوگرا و نیماشناس، نگرش او به نیما و تاثیر بینش نیمایی بر عرصه فرهنگ و هنر معاصر را بیشتر مورد کنکاش قرار دهم. اکنون نیز ۲۱ آبان و زادروز نیما، بهانه مناسبی شد تا این دیدگاه‌ها را بار دیگر با سینماگر مطرح مازندرانی مرور کنم. سجادی در این گفت‌وگو از پیامدهای جریان نیمایی در فضای هنری و اجتماعی ایران معاصر و دریافت‌های خود از اندیشه و بینش نیما در آثارش سخن گفته است:

آقای سجادی، به نظر شما نیما به عنوان یک جریان‌ساز در شعر چقدر بر سایر جریان‌های هنری مانند سینمای ما اثرگذار بود؟

تا جایی که می‌دانم ، آنقدر که صادق هدایت با سینما محشور بود -به شهادت آثارش مثل بوف کور و تاثیر مستقیم سینمای اکسپرسیونیسم آلمان- نیما به آن توجه نداشت. دست‌کم در یادداشت‌ها یا نامه‌های او، تا آن جا که من می‌دانم، این گرایش را ندیدم. اما این اصلاً مهم نیست. به اعتقاد من تاثیر او بر فضای فرهنگی معاصر، که سینما بخش مهمی از آن را در بر می‌گیرد مشهود است. به عبارتی او هم به عنوان یک نواندیش در ساخت‌وساز موج نو در سینما و پس از آن نقش مؤثری داشت، حتی بی آن‌که گرته‌برداری مستقیم از اشعار او شده باشد. سینما دستاورد مدرنیته است و از دستاوردهای ادبی و فرهنگی نواندیشانی همچون او بی‌گمان بهره برد.

به نظرم اگر بخواهیم به یکی از چهره‌های اثرگذار در تحولات اجتماعی پس از دوران مشروطه اشاره کنیم، باید نام نیما را بیاوریم. او آغاز کننده یک نظم نو و نگره نو در حوزه ادبیات و به ویژه شعر بود و سعی کرد شعر را به زبان امروز و با شرایط زیستی زمان خودش نزدیک کند. با سختی و پشتکاری که داشت موفق هم شد. طبیعتاً نسل بعدی که از دل همین نوع نگره برآمدند این راه را ادامه دادند.

سجادی: نیما به عنوان یک نواندیش در ساخت‌وساز موج نو در سینما و پس از آن نقش مؤثری داشت، حتی بی آن‌که گرته‌برداری مستقیم از اشعار او شده باشد.

ساحت فرهنگی که نیما ساخت و با آن جلو آمد را کسانی که در عرصه فرهنگ و هنر دست به تولید اثر می‌زنند به‌طور مستقیم و غیرمستقیم سرلوحه قرار می‌دهند. همیشه این عبارت از نیما که «من بر آن عاشقم که رونده است» را مد نظر دارم. سرلوحه‌ کار و حتی زندگی‌ام است. اعتراض او به حافظ که چرا تا به ابد نالی از معشوق کلی و ... هنوز شنیده می‌شود. چرا که ما همچنان گرفتار مطلق‌انگاری و مطلق‌نگری هستیم و بر رونده بودن زیست و حرکت حیات و ممات باور نداریم، مگر روی کاغذ یا بر زبان! این نگرش نیمایی برای آن‌هایی که در حوزه فرهنگ فعال هستند بسیار مؤثر است و قطعاً تاثیرات آن را امروز می‌بینیم.

این تأثیرات باعث شدند پس از نیما جریان‌های مختلفی ایجاد شوند. فکر می‌کنید این جریان‌ها در امتداد نگرش نیما پیش آمدند یا مسیر دیگری را برگزیدند؟

به هر صورت نیما یک آغازگر است که به شکستن نگرشی ایستا و به بن‌بست رسیده‌ شعر و ادبیات پرداخت. انقلاب او در حوزه دستیابی به زبان و نگاه تازه و شکستن قواعد عروضی کلاسیک، تجلی آرزوی مولانای رومی است که می‌خواست از دست قافیه خلاص شود.

خیلی از مواقع اشخاص صرفاً می‌آیند که کار دیگری کنند. اما نیما نیامد که بگوید فقط کار دیگری کردم. او به یک ضرورت تاریخی پاسخ داد. البته نباید فراموش کنیم که کار نیما مرهون اتفاقات و تلاش‌های پیش از خودش هم هست که ما شاید آن‌ها را نشناسیم، اما مؤثر هستند. مهم این است که نیما می‌گوید «من بر آن عاشقم که رونده است.» در این نگرش نباید نگاه‌مان بسته و دُگم باشد. نیما نگفت لزوماً مثل من بنویسید و فکر کنید. او ۸۰ سال پیش حرف از نو بودن و جاری بودن زد. اگر فکر کنیم باید از کار او کپی کنیم، در اشتباهیم. مهم این است که جوهره اندیشه نیمایی که درک زمان خویش است را بفهمیم. نیما را متجسد کردن در یک چهارچوب و برخورد غیرخلاق با کار و اندیشه او، همان بلایی را سر نیما می‌آورد که خودش دوست نداشت و از آن گریزان بود.

من نیما را این طور فهمیدم که بر اساس ضرورت‌های زیستی باید با زبان روبه‌رو شویم. ادامه آن روندی که نیما در پیش گرفت حالا در جایگاه خودْ سنتی شده است. پس از نیما، شاملو می‌آید و با زبان آرکاییک کار کرد. اخوان و سپهری هم آمدند که البته به نظرم بیشتر در ابعاد سنت ادبی ما در حوزه زبان و نگاه حرکت کردند. این میان فروغ نسبت به آن‌ها مدرن‌تر و جلوتر و ادامه دهنده شعر نو یا به گفته خودش شعر امروز است. وجه زنانه‌اش در یک‌سو و نگاه به جزییات و روزمرگی و اجزای منطبق با زندگی مدرن در سوی دیگر او را متفاوت می‌کند. اما این تفاوت انحراف نیست، بلکه امتداد کارِ نیماست.

البته باید در نظر داشته باشیم ‌که نیما شاعر است و ایدئولوگ نیست. هرچند که در تبین شعر و تفکرش مبانی‌ای نوشت، اما اشتباه است اگر فکر کنیم لازم است که به جای درک اندیشه او، از روی کار او رونویسی کنیم، یا برعکس برای نفی و درهم‌ریزی مبانیِ شعر نیمایی دست به ابتکارات من‌درآوردی بزنیم. این را می‌گویم چون عده‌ای می‌خواهند با نوشتن تئوری و جدول تغییراتی در شعر به وجود بیاورند که نه از ذات زبان و ضرورت زبانی و بیانی و زیستی، که تنها به کار دیگری کردن یا متفاوت بودن منتهی می‌شود که پایدار و زایا نیست.

البته نقدی هم بر این جریان‌های امروزی در حوزه شعر نو وارد می‌دانم. این‌که زبان شعر ما و استقلال زبانی آن به سمت یکسان‌سازی رفته است و شعرها تفاوت بیانی ندارند. در حالی که وقتی اشعار نیما را کنار اشعار فروغ و شاملو می‌گذاریم در کنار اشتراکات‌شان، تفاوت‌های زبانی و بیانی در بیان اندیشه‌های‌شان دارند. اما امروز در زبانِ شعرهای نو همسان‌سازی اتفاق افتاده که شاید بلایی‌است ـ یا ضرورتی ـ  تحت تاثیر زبان ترجمه. 

شما هم مانند بسیاری از نیماشناسان معتقدید که نگرش نیما بر همه بخش‌های فرهنگی اثرگذار بود و نیما هم آگاهانه دست به ساختارشکنی در شعر و ادبیات زد. فکر می‌کنید نیما صرفا به دنبال جریان‌سازی در شعر بود یا جامعه فرهنگ و هنر را مد نظر داشت؟

من خودم را رهروی بیش نمی‌دانم، پس نمی‌توانم مدعی نیماشناسی باشم که نیستم. ابداً. به عنوان کسی که مشق شعر و نوشتن می‌کند این حرف‌ها را می‌گویم. در نوشته‌های نیما نگرش‌های فلسفی و نگاه به پژوهش در حوزه‌های مختلف را کم و بیش می‌بینید. او پرچمدار شعر نوین ایران است، ولی بنیان نگاه او تنها محدود به حوزه شعر نیست، بلکه در همه‌ حوزه‌های هنری و فرهنگی کاربرد داشته و دارد.

«افسانه» نشان می‌دهد نیما چقدر به تئاتر علاقه‌مند است. خودش گفته که این تفکر از گفتمان و مدنیت حرف می‌زند. به هر صورت او در دوره خودش نگاهی به نمایش داشت. با این‌ که افسانه را در جوانی نوشته و رمانتیک به نظر می‌رسد، اما نگرش‌ هستی‌شناسانه‌اش هنوز کارکرد دارد و به خوبی در این اثر درخشان جلوه می‌کند. بنابراین نیما فقط یک شاعر نیست. به عبارتی شاعریست اندیشمند و نوجو. او صاحب نگرش است و با هنرش این نگرش را به همه انواع هنری تسری داد. یعنی می‌دانست چه می‌کند و قرار است چه تاثیری بگذارد.

این آگاهانه عمل کردن برای او پیامدهای زیادی هم داشت. امروز در حوزه سینما شما از هنرمندانی هستید که به ساختارشکنی و نوگرایی توجه ویژه‌ای دارید. این نوگرایی را تحت تأثیر نیما انجام می‌دهید؟

نیما یکی از ارکان مهم نوگرایی و نوجویی‌ در کنار هنرمندان و ادبیان و پژوهندگان دیگر ما است. عرض کردم خودِ نیما و کارش مرهون تلاش‌های دیگرانی هم هست که یا نامی دارند یا ندارند. مثل درختی که ریشه در ریشه با ریشه‌های دیگر گره خورده و ما میوه‌اش را می‌بینیم.

محمدعلی سجادی: انقلاب نیما در حوزه دستیابی به زبان و نگاه تازه و شکستن قواعد عروضی کلاسیک، تجلی آرزوی مولانای رومی است که می‌خواست از دست قافیه خلاص شود.

به هرحال نیما کارش را به دشواری پیش برد. با بسیاری جنگید. حتی نزدیک‌ترین کسانش. این قاعده هستی‌ست که کهنه نو را به آسانی نمی‌پذیرد. وقتی کار تازه‌ای ارائه می‌دهید و سعی می‌کنید راه‌های تازه‌ای بروید با مخالفت‌هایی روبرو می‌شوید. تا آن‌جا که شما را از نفس می‌اندازند. بارها دفن‌ات می‌کنند و نفی‌ات می‌کنند. حتی در فضای مدرن! هرچند معتقدم که ما هنوز مدرن نشدیم و تا مغز استخوان‌مان همچنان ناصرالدین شاه نفس می‌کشد.

همواره برای استقامت در کار و زندگی‌ام، دو نفر را الگو قرار داده‌ام. یکی نیما و دیگری مادرم. نیما سرش را پایین انداخت و کار خودش را کرد. طبیعتاً من هم به پسندِ دیگران کاری ندارم. کارِ نیما اتفاق بزرگی بود و بزرگتر این‌که شهامت به خرج داد و از تندبادها نهراسید. خیلی‌ها سعی کردند و می‌کنند این تجربه را انجام دهند تا به شکلی تغییر کنند یا تغییری در کارشان پدید آورند.

صرفاً میل به تغییر؟

مهم‌ترین نکته‌ای که وجود دارد این است که درکی به شکل طبیعی در ما بجوشد. ضرورت تاریخی هم اهمیت دارد. زمانی که نیما دست به ساختارشکنی زد، زمان این کار بود. وقتِ وقتش بود. مانند دیگر پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی؛ همچون انقلاب در یک جامعه. در حوزه ادبیات هم همین است. می‌توان کارهای نوجویانه کرد، اما لزوماً در همان دوره قرار نیست نتیجه دهد. باید این ضرورت در دل یک موقعیت تاریخی اجتماعی بجوشد. یعنی مجموعه تقلاهای فردی و جمعی و شرایط زیستی امکان بروز یک اتفاق یا انقلاب را می‌دهند. طبیعی است که هر جامعه و مردمانش می‌خواهند فرازهای جدیدی را تجربه کنند. این فرازها امر تزریقی نیست و باید شرایطش نیز فراهم شود.

محمدعلی سجادی: نیما را متجسد کردن در یک چارچوب و برخورد غیرخلاق با کار و اندیشه او، همان بلایی را سر نیما می‌آورد که خودش دوست نداشت و از آن گریزان بود.

نیما به ما یاد می‌دهد که با جدیت کار کنیم. این نکته مهم است که صبور باشیم. چون امکان دارد کاری که می‌کنید در زمان شما به سرانجام نرسد، اما پدیده‌های فرهنگی بر هم تاثیر می‌گذارند. تجربه‌ای که من می‌کنم را احتمالا جوان دیگری ادامه می‌دهد و در دست افرادی دیگر تبدیل به پدیده‌ای شاخص می‌شود و در جایی تبلور می‌یابد. تجلی این جمع شدن‌ها را در یک فرد می‌بینیم که شهامت و دانش را داشت. ما عوامل ناپیدا را نمی‌بینیم. اگر نخواهیم ایدئولوژی‌زدگی به فرهنگ داشته باشیم باید با وجود این ‌که از سوی خیلی‌ها انکار می‌شویم، به کاری که می‌کنیم ایمان بیاوریم. البته بی آن‌که فکر کنیم کارمان بی‌نقص یا لزوماً راهگشاست. فرهنگ یک مجموعه تلاش و تقلایی از دریافت‌ها و آفرینش‌هاست. همچون خودِ نیما که محصول یک فرآیند مطول پیش از خودش است.

امروز چطور می‌شود اندیشه و نگرش نیما را بهتر و بیشتر در هنرها جاری کرد؟

فهم نیما و کارش برای نوجوان و جوان امروزی، باید از پایه طراحی و تفهیم شود. سیستم آموزشی ما متاسفانه در این مورد، مثل بیشتر موارد الکن و ایدئولوژی‌زده و عقب مانده است. می‌ماند همین تقلاهای فردی و گروهی. حدود یک دهه پیش که قرار بود فیلمنامه «افسانه» نیما را بسازم و دوستانی قرار بود در مازندران حمایت کنند و نکردند، پیشنهاد کرده بودم فراخوانی داده شود برای این‌که هنرمندان جوان از سراسر کشور، بر اساس شعرهای نیما آثار نقاشی و طراحی خلق کنند که از این آثار در همین مازندران خودمان نمایشگاهی برگزار شود، تا ابعاد دیگری از نگرش نیمایی در هنرهای دیگر بروز یابد که مکمل یکدیگر شوند. یکی از پروژه‌های مد نظر من هم نقاشی‌های «افسانه» نیما است. البته در این فاصله تعداد زیادی نقاشی بر اساس افسانه و خودِ نیما کار کردم تا در شرایطی پس از گذر از این دوران کرونایی آن‌ها را به نمایش بگذارم. معتقدم می‌شود به این شکل از نگرش نیما برای جامعه امروز برداشت کرد و آن را گسترش داد.