هر اقلیمی تأثیری خاص بر روحیات و خلق و خوی زادگان و ساکنانِ خویش میگذارد، بهگونهای که نشانههایی مشترک را میتوان در شماری از مردمانِ نسلهای گوناگون یک اقلیم یافت. ذوق شعری و شوق به ادب و علوم ادبی را هم میتوان در بسیاری از همدیاریهای دو شاعر بزرگِ خطّۀ فارس، یعنی شیخ و خواجۀ شیراز، سعدیِ شیرین سخن و حافظِ لسانالغیب، یافت.
در روزگار ما نیز بسیاری از اهلِ فارس بودهاند که در عالم شعر و ادب، شعرها سرودهاند و قلمها زدهاند؛ و یکی از همین «فارسیانِ» میراثدار شعر و ادبِ سعدی و حافظ، استادی است که افزون بر کتابهای ارزشمندی که نوشته است و پژوهشهای عالمانهای که در دسترس علاقهمندان فرهنگ و ادب این سرزمین نهاده، معلّمی است عاشقِ زبان و ادبیات فارسی؛ و امروز، یکم آذرماه، زادروز این ادیب و معلم عاشق، استاد سیّد علیمحمد سجادی، است.
از همسایگی حافظ و سعدی تا دانشگاه شهید بهشتی
استاد سید علیمحمد سجّادی در یکم آذرماه سال ۱۳۲۱ در شهرستان اصطهبانات استان فارس که امروز با نامِ «استهبان» شناخته میشود، دیده به دنیا گشوده و زیر سایۀ حمایت و تربیت پدر و مادری دلآگاه و دلسوز بالیده است.
این استاد نامدار زبان و ادبیات فارسی تحصیلاتِ دورۀ دبستان و دبیرستان را در زادگاه خویش گذرانده و در همانجا دیپلم طبیعی (تجربیِ امروز) دریافت کرده است. استاد سجادی سپس در دانشگاه شیراز مشغول به تحصیل میشود و همچنانکه خود یادآور شده، در جوار آرامگاه حضرت سعدی و حضرت حافظ، روزگار دورۀ کارشناسی را پشت سر میگذارد. در همین دانشگاه شیراز بوده که استاد، توفیقِ شاگردی استادانی چون مرحومان عبدالوهاب نورانی وصال (مصحح آثاری چون «مصیبتنامه» از عطّار نیشابوری و «فرائد السلوک» شمسالدین سجاسی)، علیمحمد مژده (شاعر و نویسندۀ نامدار) و رلف نارمن شارپ (استاد زبانهای پارسی باستان و پارسی میانه و مؤلف کتابِ ارزشمند «فرمانهای شاهان هخامنشی») مییابد. در ادامه اما سید علیمحمد سجادی به تهران میآید و در سال ۱۳۴۴ در دانشسرای عالی یا همان دانشگاهِ تربیت معلم سابق (خوارزمی کنونی) دورۀ دبیری میبیند و پس از آن در شهرستانهای داراب و فسای استان فارس خدمت دبیری خود را انجام میدهد.
استاد از سال ۱۳۵۴ وارد دانشگاه تهران میشود و دورههای کارشناسی ارشد و دکتری خود را در همین دانشگاه پشت سر میگذارد و با دفاع از رسالۀ دکتری خویش، یعنی «خرقه و خرقهپوشی در تصوف اسلامی تا عصر حافظ» زیر نظر استادان سید جعفر شهیدی، احمد مهدوی دامغانی، محمدرضا شفیعی کدکنی و سید حسن سادات ناصری، مراحلِ تحصیلِ دانشگاهی خویش را به پایان میرساند و پس از آن، در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تدریس درسهای رشتۀ زبان و ادبیات فارسی میشود؛ تدریسی که تا امروز نیز ادامه دارد.
به جز استادانی که از آنان یاد شد، دکتر سید علیمحمد سجادی نزد نامداران دیگری همچون مرحومان عبدالحسین زرّینکوب، مظاهر مصفا، خلیل خطیب رهبر، محمدجواد مشکور و استاد مهدی محقق، حفظه الله تعالی، درس آموخته است.
استاد سجادی تاکنون کتابهای گوناگونی را در حوزۀ ادبیات فارسی و عرفان اسلامی تألیف کرده است. از جمله آثار استاد میتوان به کتابهای «مثنوی معنوی از نگاهی دیگر»، «صوفیان الصّلای پنهانی»، «خرقه و خرقهپوشی»، «اجتماعیات در ادب فارسی»، «صائب و شاعران سبک هندی» و «انگشت ششم» اشاره کرد. این استاد برجستۀ دانشگاه شهید بهشتی که خود، شاعری توانمند و خوشقریحه است در سال تحصیلی ۱۳۸۰ – ۱۳۸۱ نیز، استاد نمونۀ کشوری برگزیده شده است.
کلاسهای شیرین استاد
ادبیات فارسی بیش از هر رشتۀ دانشگاهی دیگری بالقوّه این توان را دارد که با ذوق و احساس دانشجویان سر و کار داشته باشد و فضایی را فراهم آورد که دانشجو در مدتِ حضور در کلاسِ درس، بیشترین لذت را از خواندن متون و شنیدن کلام استاد ببرد. اما برای اینکه این توانِ بینظیر از قوّه به فعل درآید ۲ شرط بیش از شروطِ دیگر لازم است: علاقۀ دانشجو و عشق و دانشِ استاد. آن اولی را بسیاری از دانشجویان که آگاهانه این رشته را برگزیدهاند یا با مطالعه در متون ادبی آن علاقه را در دل خویش ایجاد کردهاند، با خود همراه دارند؛ پس این دسته از شاگردانِ ادبیات، نیمی از راهِ لذت بردن از سالهای تحصیل در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی را پیمودهاند.
دومین شرط اما بهآسانی فراهم نیاید! دانشجویانِ علاقهمند به ادبیات فارسی یا دانشجویان هر رشتۀ دیگر که به رشتۀ خویش علاقه دارند، گواهی خواهند داد که استادی که در درسِ خود آگاهی، مطالعه، پژوهشگری و عشقِ لازم را ندارد، با «بد درس دادنش» (که نتیجۀ بیبهرگی یا کمبهرگی معلم از این چهار رکنِ اساسیِ معلمی است) تا چه حد میتواند حتی موجبِ سرخوردگی و بیمیلی دانشجویانِ علاقهمند به درس شود. در مقابل، استادی که عاشق است و اهلِ دانش و مشتاق به دانایی و جویندگی، همچنان که خود عاشقِ درس و رشتۀ خویش است، بذرِ این عشق را در دلِ دانشجویانِ خویش نیز خواهد کاشت.
استاد سجّادی هم یکی از استادانی است که عشق و دانش را با هم دارد و در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی موی سپید کرده تا این عشق و دانش را به شاگردانِ خود نیز منتقل کند. استاد معتقد است که «معلمی واقعاً هنر است و پشت هر هنری باید اول عشق باشد. اگر خدا عمر دوباره به من ببخشد، همین شغل را و همین هنر را پیشه خواهم کرد و در همین دانشگاه شهید بهشتی باز هم به کار خواهم پرداخت؛ من به هر حال شادمان هستم که انسانی عاقبت بخیر شدم و عاقبتبخیری من این بود که معلم بودهام.» [۱]
طرزِ معلمی و کلاسداری استاد سجادی اینگونه نیست که در کلاسِ درس، تنها متنهای ادبی را بخواند و واژهها و عبارتهای دیریاب یا دشوار را برای شاگردان معنی کند. استاد، همۀ تجربه و دانش خویش را در خدمتِ رساندنِ پیامِ متن به دانشجوی امروزی به کار میگیرد. به همین دلیل است که بوستان سعدی، یا قصاید ناصرخسرو یا مثنوی معنوی یا غزلهای حافظ را که درس میدهد، منظورِ سعدی و ناصرخسرو و مولانا و حافظ را با زندگیِ امروزی پیوند میدهد. همین سبب میشود که دانشجویان، بهتر و با علاقهمندی بیشتری متون کهن را بخوانند. البته این شیوۀ درس دادن نیاز به پشتوانهای بسیار نیرومند از مطالعه و فهمِ متون ادبی و تاریخی و عرفانی دارد؛ ویژگی که استاد سجادی بهخوبی از آن بهرهمند است.
افزون بر این، همین پشتوانۀ قویِ مطالعۀ متون و نیز تدبّر و تحقیق در آنها، سبب میشود که استاد و معلم، پیش از آنکه بخواهد درس را برای دانشجو تبیین و تفهیم کند، خود بهخوبی از زوایا و خبایای آن مطلّع باشد. این، باوری است که استاد سجادی بر آن تأکید دارد. استاد در مقدمۀ کتاب «مثنوی معنوی از نگاهی دیگر» نوشته است: «بنده را ادّعای فهمِ بیت بیتِ مثنوی نیست، ولی بدان مباهی است که این اثر شریف منیف را از آغاز تا انجام بارها خوانده و کوشیده است تا خود بفهمد و آنگاه در پیِ تفهیم برآید.» [۲]
استادی قدردانِ استادانِ خویش
استاد سید علیمحمد سجّادی نمونهای است از پرورشیافتگان در مکتبِ اصیل استاد و شاگردی در فرهنگ تعلیم و تربیت ایرانی و اسلامی؛ همان مکتبی که برای معلم و استاد، احترامی همرتبۀ پدر و مادرِ آدمی در نظر گرفته است و مگر نه اینکه امیرالمؤمنین (ع) فرمودهاند: «قُم عَن مَجلِسِکَ لِأبیکَ و مُعَلِّمِکَ و إن کُنتَ أمیراً» [۳]، یعنی به احترامِ پدر و معلمت از جای برخیز، گرچه فرمانروا باشی. در چنین مکتبی، استاد را تا همیشه بر شاگرد حقّ تعلیم و استادی محفوظ است، حتی سالها پس از وفاتِ استاد.
براساس آموزههای همین مکتب است که وقتی آثارِ قلمی ادیبانِ نامداری چون استادان بدیعالزمان فروزانفر، جلالالدین همایی، سید جعفر شهیدی، سید محمد دبیرسیاقی، غلامحسین یوسفی و خلیل خطیبرهبر را میخوانیم، میبینیم با چه احترامی از استادانِ خویش یاد کردهاند. اصلش چرا راه دور برویم، خدا را شکر سایۀ پُرمهر استادان مهدی محقق و احمد مهدوی دامغانی، هنوز هم بر سر آسمان فرهنگ و ادبِ این سرزمین گسترده است؛ میتوان به کلامِ آنان در سخنرانیهایشان رجوع کرد و دید و شنید که این پیرانِ فرزانه، با چه ادبی از استادان خویش یاد میکنند. دکتر سجّادی هم ادیبی است از همان تبار؛ استادی که گرچه تاکنون شاگردانِ بسیاری را تربیت کرده است، اما آنگاه که به یادکرد استادان خویش میرسد، چنان بااحترام و بزرگی از آنان نام میبَرَد و یاد میکند، که گویی همچنان در همان سالهای دانشجویی است و خود را در محضر آن معلّمان بزرگ، حاضر میبیند. نگارنده که کمترین شاگرد استاد بوده است، خود بارها شاهد بوده که در کلاسهای درس «بوستان سعدی» و «غزلهای حافظ» که کتابِ درسی، نسخههای «بوستان» و «دیوان حافظ» براساس تصحیح و سعیِ استادانِ روانشاد غلامحسین یوسفی و خلیل خطیبرهبر بود، استاد سجادی هرگاه میخواستند از این دو بزرگوار نام ببرند، همواره به صورتِ «مرحوم دکتر یوسفی» و «مرحوم دکتر خطیب» از آنان یاد میکردند.
نمونهای از این احترامگزاریِ برآمده از قلمِ استاد را میتوان در این چند سطر دید که دربارۀ دکتر احمد مهدوی دامغانی نوشته است: «وجودِ ذیوجود استاد دکتر مهدوی فرهنگ اعلام و امکنۀ معاصر است و گنجینهای گرانبها از جواهر و دفینۀ پیشینیان که هرکه را با تاریخ و ادب و فرهنگ و عرفان و فلسفه و کلام سر و کاری است، تواند که بیهیچ مزد و منّتی از این مجموعه بهرهای و از این کان، زرِ سرهای فراچنگ آورد». [۴]
نمونهای دیگر از قدرشناسیِ این معلّم گرانقدر ادبیات فارسی را نسبت به استادان و معلمانش، میتوان در کلامِ او دربارۀ استادِ خویش، مرحوم علّامه سید جعفر شهیدی، دید. دکتر سجّادی که تا سال ۱۳۸۷، یعنی پایانِ عمر استاد شهیدی، همچون عهدِ دانشجویی همچنان در محضر آن ادیب و محققِ فقید حضور مییافت و کسب فیض میکرد، در گفتوگویی که سالی پیش از وفات استاد شهیدی منتشر شده، شرح آشنایی خویش با آن استاد علّامه را چنین بازگو کرده است:
«بنده از سال ۱۳۵۵ که سال نخست گذراندن دورۀ فوق لیسانسم در دانشگاه تهران بود، افتخار شرفیابی به محضر مبارک جناب آقای دکتر سیدجعفر شهیدی را پیدا کردم. در سازمان لغتنامۀ دهخدا ایشان صبحهای چهارشنبه افاده میفرمودند و کلاسهای درسشان مختلط بود، به این معنی که دانشجویان ردههای متفاوت از دورههای فوقلیسانس و دکتری در آن حضور داشتند. من دروس مختلفی را در محضر ایشان فراگرفتم و بعدها هم که بهظاهر فارغالتحصیل شدم، این رشتۀ استادی و شاگردی گسسته نشد و مرتب من در خدمت استاد بودم تا این زمان که جلسه منتقل شد به روزهای جمعه بعدازظهر؛ جمعهها من و یکی دو نفر از دوستان در فلکۀ پنجاه و هشتم نارمک که منزل شخصی استاد بود، درسهای مختلفی به عربی و فارسی و نظم و نثر از ایشان فرامیگرفتیم...». [۵]
حال این نحوۀ نام بردن از بزرگان را مقایسه کنیم با آنچه در فضای علمی امروز مرسوم است و بارزترین نمودهای آن را میتوان در پایاننامهها و مقالههای علمی، پژوهشیِ دانشگاهی دید؛ جایی که یادکردنِ احترامآمیز از بزرگان و استادان نهتنها حُسن محسوب نمیشود، که عیبی فاحش به حساب میآید. در بسیاری از چنین پایاننامهها و مقالههایی شیوه چنین است که نویسنده از هر بزرگی که نام میبرد، او را تنها به نام و نامخانوادگی بخواند، رسمی که برآمده از خطابهای خشک و بیروحِ فرنگیان است و در تضاد با سنّتِ نویسندگی دیرینهسالِ فارسی. میتوان بخشی از دیباچۀ «مرزباننامه» را خواند تا دریافت که سعدالدین وراوینی چگونه یک به یک از آثارِ نویسندگانِ بزرگِ پیش از خود، همچون نصرالله منشی، ظهیری سمرقندی، قاضی حمیدالدین بلخی، منتجبالدین جوینی و رشیدالدین وطواط در نهایت احترام نام میبرد. [۶]
همراهی با علّامه شهیدی
استاد سجادی در دو اثر مهم مرحوم علّامه سید جعفر شهیدی، یعنی ترجمۀ «نهجالبلاغه» و «شرح مثنوی شریف»، یاور و همراه استاد شهیدی بوده است. مرحوم علّامه شهیدی در مقدمۀ نهجالبلاغۀ ترجمهشدۀ خویش در سپاس از این همراهی، نوشته است: «در آماده ساختن این ترجمه دوستان دانشمندم آقایان دکتر سید علیمحمد سجادی، استاد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه شهید بهشتی و دکتر سعید واعظ، استاد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه علامۀ طباطبایی، از آغاز تا انجام با من همکاری داشتهاند. ترجمهها را به یاری آنان با متن مقابله کردهایم و بسا نکتهها را که تذکر دادهاند.
نیز در شعرها و فقرههای فارسی که متأثر از سخنان مولی علی علیهالسلام است، هر دو دوستان مخصوصاً آقای دکتر سجادی یادآوریها کردهاند که از آنان سپاسگزارم و مزد ایشان را از خدا و عنایت علی علیهالسلام خواهانم». [۷]
استادی که روزگار دانشجویی خویش را از یاد نبرده است
اگر نگوییم همه، باید گفت بسیاری از دانشجویان و فارغالتحصیلانِ دانشگاهها، طی روزگارِ تحصیلِ خود دستکم شاید یک بار هم که شده این را تجربه کردهاند که به سبب خوابماندن، یا جا ماندنِ از سرویس و اتوبوس، یا برفی و بارانی بودنِ هوا، یا تصادف و حادثهای ناگهانی یا به هر سبب و علّتِ دیگر، نتوانستهاند خود را سرِوقت به کلاس درس برسانند و استاد نیز برای همین دیرکرد، آنان را به کلاس راه نداده است. اما دانشجویانی که توفیق شاگردی استاد سجادی را داشتهاند، گواهی میدهند که هیچگاه پیش نیامده بوده که استاد آنان را برای دیررسیدن، به کلاس راه ندهد.
البته که هر استادی بهتمامی این حق را دارد که برای حفظِ نظمِ کلاس، همۀ امورِ آموزش را سَرِوقت برگزار کند و بر همین مبنا، انتظار داشته باشد که دانشجو نیز بهموقع در کلاس حاضر شود. اما نحوۀ رفتارِ صبورانۀ استاد سجادی با دانشجویان، البته برآمده از درکِ ایشان نسبت به دانشجو و شرایط امروزش و کیفیتِ زندگی در جامعۀ ماشینیشدۀ این روزگار است. وی همواره بر این نکتۀ مهم تأکید داشته است که همانطور که «منِ استاد ممکن است به هر دلیلی صبح دیر به کلاس درس برسم، دانشجوی من نیز ممکن است، وقتی دارد به دانشگاه میآید، دیر برسد؛ شاید رانندۀ اتوبوسی که او دارد با آن به دانشگاه میآید، آن روز دلش بخواهد آرامتر حرکت کند؛ شاید اصلاً دانشجو آن روز را خواب بماند. پس باید خودمان را به جای آن دانشجو بگذاریم.»
افزون براین درکِ شرایط دانشجو، بهنظر میرسد، دلیلِ دیگرِ این طرزِ سلوک استاد سجادی با شاگردان، به این بازگردد که این استاد نامدارِ ادبیات فارسی، باوجود رسیدن به بالاترین مراتبِ معلمی و استادی، هنوز هم روزگارِ دانشجویی خویش را از یاد نبرده است. درست برخلافِ برخی از استادان و معلمان که وقتی به مرحلۀ استادی میرسند، چنان با دانشجو برخورد میکنند که گویی خود هیچگاه دانشجو نبودهاند و دورۀ دانشجویی را با همۀ سختیها و بیخیالیها و سادگیها و آساناندیشیهایش تجربه نکردهاند.
از «حاصل اوقات» تا «برف پیری»
از سنّتهای پسندیدۀ عالَمِ استاد و شاگردی در فرهنگ ایرانی - اسلامیِ ما، این بوده که شاگردان میکوشیدهاند برای ارجنهادن به مقام استادانِ خویش، اثری را پدید آورند که بهنحوی تقدیر و سپاسی باشد، برای سالها استادیِ استاد و حقی که بر گردن شاگرد دارد. در روزگارِ ما نمونهای درخشان از این سپاس و تقدیرِ شاگردان از استادانِ خویش را میتوان در همّتِ استاد مهدی محقق در پایهگذاری و تدوین مجموعه مقالههایی چون «همایینامه» و «یادنامۀ ادیب نیشابوری» دید که برای تقدیر از خدمات علمی استادان روانشاد جلالالدین همایی و شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری (ادیب ثانی) پدید آمده است.
این تقدیر و سپاس، گاه نیز در قالبِ تدوینِ آثار و نوشتههای پراکنده و کتابناشدۀ استادان صورت گرفته است. درست مانند چهار مجموعهای که استاد سید علیمحمد سجّادی از مقالهها و نوشتههای پراکندۀ یکی از استادانِ نامدارِ خویش، یعنی استاد احمد مهدوی دامغانی تدوین کرده و در دسترس علاقهمندان و جویندگانِ دانش نهاده است. این چهار مجموعه که «حاصل اوقات»، «یاد یاران و قطرههای باران»، «یاد عزیزان در برگریزان» و «در برف پیری» نام دارد، دربردارندۀ مقالههایی است به قلمِ استادِ نامدار ادب فارسی و عربی، دکتر احمد مهدوی دامغانی. استاد سجّادی همچنانکه خود در سرآغازِ مقدمهاش بر مجموعۀ «در برف پیری» یادآور شده، تدوینِ این چهار مجموعه را نوعی «ادای دَین» به استاد خویش میدانسته است؛ ادای دَینی که البته در تدوینِ آنها یکی دیگر از همکلاسیهای او و شاگردان استاد مهدوی دامغانی، یعنی دکتر سعید واعظ نیز استاد را همراه بوده است.
این چهار مجموعه، حاصلِ تجربهها، دیدهها، نوشتهها، خواندهها، اندیشهها، آموختهها، پژوهشها، دریغها، دلتنگیها و غربتنشینیهای یکی از مردانِ نامدار فرهنگ و ادبِ همروزگارمان است؛ ادیبی که احمد مهدوی دامغانی نام دارد؛ و استادی که بیش از سه دهه است، با دلی بیتابِ وطن و روحی بیقرارِ خورشیدِ زادگاه خویش، یعنی آستانِ ملکوتی شاه خراسان، حضرت امام علی ابن موسی الرضا المرتضی (علیه آلاف التحیة و الثناء)، فرسنگها دورتر از ایران در آنسوی دنیا غربتنشین شده است؛ آن «سردفترِ حکمت و معانی» [۸] که استاد سجّادی دربارۀ اخلاق و عقیدهاش چنین گواهی داده است:
«بهراستی پایبند به احکام مقدس اسلامی بود. هرگز از او ترک اولایی ندیدم. شتابان از راه میرسید، اگر نماز نخوانده بود، روی نیاز به درگاه بینیاز میآورد و پس از دست طلب به سوی قاضی حاجات برمیداشت، آنگاه «یاعلی» میگفت و درس را آغاز میکرد. سجّاده و تسبیح داشت و دَلق نه؛ اما در خدمت خلق سر از پای نمیشناخت. رسیدِ وجوهی که به دارالایتام یا خانۀ سالمندان پرداخته بود، بیآنکه خود بخواهد از نگاه تیزبین صاحبنظران دور نمیماند.
سالهای سال تدریس کرد و دیناری از حقّالتدریس را صرفِ خویش یا نفقۀ عیال نکرد، همه را در راه خدا به دردمندان جامعه بخشید بیآنکه او را بشناسند و یا در پی قدردانی برآیند؛ کعبۀ دل را حرمت مینهاد و کعبۀ گِل را نیز. بیش از بیست و پنج بار حجّ عمره گزارده بود؛ و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل». [۹]
دکتر مهدوی دامغانی بیتردید یکی از برترین عالمانِ عربیدانِ سرزمین ما است. استاد سجادی به همراه شماری از همکلاسیهای خویش، سالها در «محضر» استاد مهدوی بهره برده و کسب فیض کرده است و همچنانکه خودِ استاد در دیباچۀ «حاصل اوقات» یادآور شده است، بخشهایی از آثاری به عربی و فارسی همچون «مقامات حریری»، «شرح نهجالبلاغۀ ابنابیالحدید»، «احیاءالعلوم غزالی»، «قصیدۀ برُده»، «هاشمیات کُمَیت بن زید اسدی»، «شاهنامۀ فردوسی»، «تاریخ بیهقی» و «مقدمۀ مخزن الاسرار» را طی مدتِ ۱۰ سال نزد استاد مهدوی دامغانی خوانده است. [۱۰]
پدری دلسوز برای دانشجویان
یکی دیگر از سنّتهای رو به فراموشیِ تعلیم و تربیتِ سرزمینِ ما، وجودِ ارتباط قوی و بردوامِ بین استاد و شاگرد بوده است. در سدههای گذشته و همین چند دهه پیش نیز بسیاری از استادان که به دادنِ زکاتِ دانایی خویش معتقد بودند و آن را فریضهای بر خود میشماردند، شاگردانِ مستعد و علاقهمند به دانشِ خویش را پس از مدتی تحصیل و تلمّذ، رها نمیکردند و میکوشیدند تا با پرورش و هدایت هرچه بیشتر و بهترِ آنان، میراثدارانی شایسته از خویش و مکتبِ علمی و ادبی خود برجای بنهند. نمونهای از این سنت را در نوعِ ارتباط بین شیخالرئیس ابوعلی سینا با شاگردش، ابوعبید جوزجانی، میتوان سراغ گرفت؛ شاگردیکه تا پایانِ عمرِ شیخالرئیس همراه و همدم او ماند و هم او بود که زندگینامۀ بوعلی و فهرست آثار او را تکمیل کرد و برخی از آثار استاد را مدوّن ساخت و در دسترس جهانیان قرار داد.
به امروز و آنچه بر سرِ استاد و دانشجو و شاگرد و معلم میرود، نگاه نکنیم که برخی از معلمان و استادان اصلش در همان دانشگاه نیز وقتی برای پاسخگویی به دانشجو یا شنیدنِ حرفهای وی ندارند و بیش از آنکه «استادی» را کاری بدانند عاشقانه، آن را به چشمِ کسبی مینگرند کارمندانه یا حتی تاجرانه؛ با این حال در همین روزگار که سود و زیانِ «عشق» را نیز با ماشینحساب سبک سنگین میکنند، هنوز هم میتوان یافت معلمانِ عاشقی را که دختران و پسرانِ دانشجو را نه «بچههای مردم»، که «فرزندانِ خود» میدانند؛ پس غمشان را میخورند و از توفیقشان شاد میشوند.
«دکتر سجّادیِ گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی» نیز از تبارِ چنین استادانِ معلم و معلمان عاشقی است که شاگردشان، فرزندشان است. استادِ عزیز ما، دانشجویانِ خود را رها نمیکند، حتی سالها پس از فارغالتحصیلیِ آنان نیز به فکرِ آنان است و دغدغۀ شاگردان دیروز خود را دارد. او مهربانانه و صبورانه پای درد دل دانشجویان امروز و دیروزش مینشیند و مشفقانه و پدرانه راهنماییشان میکند و دلداریشان میدهد.
آن عیدیهای بابرکت
استاد سجادی در پایان سال ۱۳۸۹ بازنشسته شده است. با اینحال حتی پس از بازنشستگی نیز درِ اتاقِ باصفای استاد به روی دانشجویان و شاگردانش باز است و مهرِ رخسارش پذیرای نگاهِ آنان. از سال ۱۳۹۰ که حضورِ ذیقیمت استاد در دانشگاه منحصر شده است به یک روزِ دوشنبه در هفته، همین دوشنبههای هفتگی میعادگاهی شده است، برای دوستان، دوستداران و شاگردان استاد که به اتاق ایشان در راهرو باریک گروه ادبیات فارسی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی قدم بگذارند و دقایقی روبهروی استاد بنشینند و ضمنِ تازه کردن دیدار، استاد لیوانی از آن دمنوشهای گیاهیِ معروف خود را پیش رویشان بگذارد و نکتهای از گنجینۀ خاطرهها و ظرایف ادبی و تاریخی و عرفانیِ خویش را برایشان تعریف کند؛ نکتههایی که حاصلِ عمری مطالعۀ آثار گوناگون و نشست و برخاست با ادیبان و استادانِ بزرگ فرهنگ و ادب است. بدین ترتیب، همین ملاقات کوتاه نیز برای دوستداران و دانشجویان استاد تبدیل میشود به کلاس درسی موجز و گرانبها.
استاد سجادی شاید یکی از معدود استادانی باشد که به دانشجویانش عیدی میدهد! هر سال پس از تعطیلات عید نوروز، روی میزِ اتاق استاد ظرفی پُر از سکههای سیمینِ عیدی میتوان دید که هر که تا اوایل خرداد ماه نیز دوشنبهها برای ملاقات و دید و بازدید با استاد وارد دولتسرای اتاق او شود، سکهای پُربرکت از دست آن «سّید فارسیِ» مهربان [۱۱] عیدی خواهد گرفت.
استاد سید علیمحمد سجّادی را بیهیچ اغراقی میتوان یکی از عاشقانِ صادقِ ایران و اسلام و زبان و ادبیات فارسی و پیشۀ معلمی دانست. اگر بخواهیم حاصل سالها مجاهدتِ علمی و ادبی این استاد نمونه را در جملهای خلاصه کنیم، میتوان او را مردی دانست که عشق را زندگی کرده است؛ چراکه استاد، با عشق درس خوانده است، با عشق رشتۀ ادبیات را برگزیده است، با عشق نزد استادانش شاگردی کرده، با عشق حرفۀ معلمی را انتخاب کرده و با عشق به شاگردانش درس داده است و کوشیده آنان را نیز همچون خود، افرادی عاشقِ زبان و ادبیات فارسی و دین و میهن بارآورد.
این استادِ باتجربۀ ادبیات، خود گفته است که «خوشبختانه زبان و ادبیات فارسی، یعنی رشتهای که من انتخاب کردهام و اگر ده بار دیگر هم به دنیا بیایم و باز از دنیا بروم و دوباره امکان زیستن در دنیا داشته باشم، باز همین رشته و همین زبان را انتخاب خواهم کرد. ما از طریق زبان و ادبیات فارسی نهتنها نان خوردهایم، که زندگی و عشقورزی کردهایم و من یقین دارم که انشاءالله تا روزی که جهان هست، ایران خواهد بود و تا روزی که ایران هست، زبان و ادب فارسی پاینده خواهد ماند».
ارجاعها:
۱. برگرفته از سخنان استاد سید علیمحمد سجادی، در فیلمِ مستندِ «دولت درویشان». این فیلم، مستندی است پُرتره درباره شخصیت استاد سجادی که محمدرضا دوستی، یکی از شاگردان استاد، آن را با عشق به استاد و معلمِ خویش ساخته است.
۲. «مثنوی معنوی از نگاهی دیگر»؛ سید علیمحمد سجّادی؛ تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران؛ ۱۳۸۶؛ ص ۸.
۳. «غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُ الکَلِم»؛ عبدالواحد بن محمد آمِدی تمیمی؛ تصحیح مهدی رجایی؛ قم: دارالکتاب الاسلامی؛ ۱۴۱۰ هـ. ق.؛ ص ۱۳۶.
۴. «در برف پیری»، مجموعهای از مقالات دکتر احمد مهدوی دامغانی؛ به کوشش سید علیمحمد سجادی و سعید واعظ؛ تهران: اطلاعات؛ ۱۳۹۶؛ ص ۱۷.
۵. «مثنوی از تو هزاران شکر داشت»؛ گفتوگوی فائزه جنیدی با استادان سید علیمحمد سجادی، جلیل تجلیل، سعید واعظ و کامل احمدنژاد؛ مجلۀ کتاب ماه ادبیات؛ مهر ۱۳۸۶، شمارۀ ۱۲۰؛ ص ۱۶.
۶. رک: «مرزباننامه»؛ برگردانِ سعدالدین وراوینی؛ تصحیح خلیل خطیبرهبر؛ تهران: صفیعلی شاه؛ ۱۳۸۹؛ ص ۸ تا ۱۷.
۷. «نهجالبلاغه»؛ فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (ع)؛ تألیف سید رضی؛ ترجمه سید جعفر شهیدی؛ تهران: علمی و فرهنگی؛ ۱۳۷۰؛ مقدمه، ص ۲۲.
۸. این عنوان را استاد سجّادی برای استاد خویش، دکتر احمد مهدوی دامغانی به کار گرفتهاند؛ چراکه دکتر مهدوی افزون بر استادی دانشگاه تهران، سالها سردفترِ اسناد رسمیِ دفتری در حوالی خیابان فردوسی تهران بوده است. استاد مهدوی شماری از کلاسهای درس خویش را هم در همین دفترِ اسناد رسمی برگزار میکرد.
۹. رک: «حاصل اوقات» (مجموعهای از مقالات استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی)؛ بهاهتمام دکتر سید علیمحمد سجادی؛ تهران: سروش؛ ۱۳۸۱؛ ص ۵.
۱۰. رک: همان. ص ۸.
۱۱. پیشتر اشاره شد که استاد سید علیمحمد سجّادی اهل استان فارس و زادۀ شهرستان اصطهبانات (استهبان) است. استاد در بخشی از مقدمۀ مجموعۀ «در برف پیری»، خود را «فارسی» خوانده و تعبیر «سید اصطهباناتیِ فارسی» را در برای خویش به کار برده است (رک: «در برف پیری»، مجموعهای از مقالات دکتر احمد مهدوی دامغانی؛ به کوشش سید علیمحمد سجادی و سعید واعظ؛ تهران: اطلاعات؛ ۱۳۹۶؛ ص ۲۷).