یکی از قطعههای ماندگار موسیقی ایرانی، تصنیفی است با عنوان «آمد نوبهار». بسیاری از شنوندگان و مخاطبانِ موسیقی ایرانی این اثر را با صدای روانشاد نادر گلچین و همراهی گروه همخوان بارها از رادیو شنیدهاند؛ تصنیفی که در مایۀ بیات اصفهان نوای مژدۀ بهار را سرمیدهد:
آمد نوبهار، طی شد هجر یار
مطرب نی بزن، ساقی می بیار
مطرب نی بزن، ساقی می بیار
بازآ ای رمیده بختِ من
بوسی دِه دل مرا مشکن...
آهنگساز این تصنیف، یکی از مردان نامآور و یکی از هنرمندان بیمانند موسیقی ایرانی، روانشاد استاد مهدی خالدی (۱۲۹۸ تا ۱۳۶۹ خورشیدی) است؛ نوازندۀ چیرهدست ویلون و آهنگسازی خلّاق که آثاری ماندگار چه بهصورت تکنوازی و همنوازی، چه بهشکل آهنگسازی از خویش برجای نهاده است. نهم آذرماه یادآورِ آن روزِ خزانزده است که استاد مهدی خالدی رخت سفر از این دنیای فانی بربست و راهی جاویدان سرای آخرت شد.
«نشاط» یا «آمد نوبهار»
این اجرا از تصنیفِ «آمد نوبهار» که در سرآغازِ این نوشته بدان اشاره شد، مربوط است به بازخوانی و بازنوازی آن در دهۀ پنجاه خورشیدی؛ اما اصل آهنگ در سال ۱۳۲۷ و با صدای عصمت باقرپور اجرا شده است. جالب اینکه در اصل، این تصنیف «نشاط» نام داشته، اما به مناسبتِ مطلعِ آن، به «آمد نوبهار» معروف شده است. مرحوم استاد سید اسماعیل نواب صفا، ترانهسرای این آهنگ، در شرح خاطرههای موسیقایی خویش، به چگونگی پیدایشِ این تصنیف نیز اشاره کرده است:
«در امرداد ماه ۱۳۲۷ بود که نخستین فرزندِ خالدی به دنیا آمد. نام او را من «نشاط» گذاشتم. ضرب آهنگ موصوف را [علی] زاهدی ارائه داده بود و خالدی هم بر روی آن، ریتم یا ضربآهنگ گذاشته بود. نزدیکیهای نوروز بود که شبی در منزل خالدی اشعار آن را ساختم. نام آن را هم به مناسبت تولد «نشاط» برگزیدیم. منتهی چون شعر آهنگ با «آمد نوبهار» آغاز میشد، پس از پخش به همین نام شهرت یافت و شاید در حدود سی سال در آغاز سال نو، رادیو این شعر و آهنگ را پخش میکرد». [۱]
مهدی چیز دیگری است
وقتی به تاریخ موسیقی ایرانی در روزگار معاصر مینگریم، به یک نامِ بلند و پرآوازه برمیخوریم که افزون بر ساختِ قطعههای ماندگار و نیز تلاش برای غنیتر کردن گنجینۀ ایرانی با افزودن گوشههای غریب و مهجورمانده به ردیف موسیقی دستگاهی، با پرورش شاگردانی هنرمند و درجه یک، حقی بزرگ بر گردن موسیقی ایرانی دارد؛ این هنرمند نامی و استاد بیبدیل، شخصی نیست جز مرحوم استاد ابوالحسن خان صبا (۱۲۸۱ تا ۱۳۳۶ خورشیدی).
استاد صبا شاگردان بسیاری را به موسیقی ایرانی تقدیم کرده است؛ شاگردانی که هر یک در آهنگسازی یا نوازندگی به استادانی صاحبسبک و بلندمرتبه بدل شدند و جزو افتخارات فرهنگ و موسیقی این سرزمین به شمار میآیند. استادان روانشاد علی تجویدی (آهنگساز و نوازندۀ ویلون)، فرامرز پایور (آهنگساز و نوازندۀ سنتور)، پرویز یاحقی (نوازندۀ ویلون و آهنگساز)، حبیبالله بدیعی (نوازندۀ ویلون و آهنگساز)، حسن کسایی (نوازندۀ نی)، جواد لشکری (آهنگساز و نوازندۀ ویولن)، اسدالله ملک (نوازندۀ ویلون و آهنگساز)، همایون خرّم (آهنگساز و نوازندۀ ویلون)، داریوش صفوت (نوازندۀ سهتار و مدّرس موسیقی) و لطفالله مفخم پایان (نوازندۀ ویلون و سنتور) شماری از شاگردان استاد صبا هستند که هر یک در طرزِ هنری خویش، اعتباری ویژه داشتهاند. اما به جز این بزرگان، مرحوم استاد مهدی خالدی هم یکی از شاگردانِ نامدار استاد صبا بوده است؛ شاگردی استاد که وقتی تقی روحانی در یک گفتوگوی رادیویی از استاد صبا میخواهد که برترین شاگرد خویش را نام ببرد، استاد صبا جواب میدهد که «... من شاگردان زیادی داشتهام، ولی این جامعه است که قضاوت خواهد کرد، کدام یک از آنها برتر از دیگران است، معذالک «مهدی» چیز دیگری بود!» [۲]
و این «مهدی»، همان مهدی خالدی است که در نوجوانی به خدمت استاد صبا رسید و افتخار شاگردی او را یافت. مرحوم استاد سید اسماعیل نوابصفا (ترانهسرا) که از دوستان نزدیک خالدی بوده است، روایت کرده که «در سنّ شانزده سالگی، مقارن ۱۳۱۴ ش.، پدر، «خالدیِ نوجوان» را برای آموختن سهتار نزد استاد بیمانند موسیقی ایران، ابوالحسن صبا، میبرد. استاد ابتدا انگشتهای او را برانداز میکند و خطاب به پدرِ مهدی میگوید: حسینخان، این انگشتان کشیده و بلند برای نواختن ویلون مناسبتر است. حسینخان تسلیمِ نظرِ کیمیااثرِ صبا میشود و [مهدی] برای نخستین بار، جهت تعلیمِ مقدّمات ویلون به نوآموزی کلاس «صبا» درمیآید... . در سال ۱۳۱۷ که صبا به همراه چند تن از هنرمندان بهمنظور ضبط صفحه به بیروت و دمشق میرود، با اینکه شاگردان باسابقهتری از خالدی وجود داشته، استادش خلیفهگری کلاس و تعلیم سایر شاگردان را به او میسپارد». [۳]
مهدی خالدی آنچنان در نوازندگی ویلون کوشا و علاقهمندانه شاگردیِ صبا را پی میگیرد که در حالیکه بسیار جوان بود، مرحوم استاد صبا او را برای تکنوازی ویلون، به رادیو معرفی میکند. مرحوم نوابصفا گفتۀ استاد خالدی را دربارۀ چگونگی جواز یافتنش برای تکنوازی در رادیو، اینگونه ثبت کرده است: «با حضور استادم [= استاد صبا]، در شورایی به ریاست مینباشیان و عضویت سروان آژنگ، عبدالحسینخان شهنازی، حبیب سماعی، مرتضی نیداوود و رضا روانبخش از من آزمایش به عمل آمد. پس از این آزمایش دشوار، هیات داوران که هر یک در فنّ خود از استادان مسلّم موسیقی ملّی ایران بودند، خطاب به استادم اظهار داشتند: آقای صبا، بهخاطر چنین شاگردی که تربیت کردهاید، به شما تبریک میگوییم. از آن تاریخ بود که علاوه بر عضویت رسمی در ارکستر، اجازۀ تکنوازی هم به من داده شد». [۴]
وقتی طاقچه ویلون مهدی خالدی را کوک میکند!
مرحوم استاد فریدون ناصری که سالها رهبری ارکستر سمفونیک تهران را عهدهدار بود، دربارۀ کسبِ فیض مهدی خالدیِ نوجوان در محضر استاد صبا، خاطرهای را از خودِ استاد خالدی شنیده بوده است که آن را در نوشتهای روایت کرده. این خاطره مربوط است به همان اوایلِ حضورِ مهدی خالدی در کلاس درس استاد صبا؛ زمانی که به دلیل کمسنّی خالدی، هنوز به کوک کردنِ ساز توانمند نبوده است. استاد ناصری ادامۀ این خاطره را چنین روایت کرده است:
«... طبیعی است که در این زمان [یعنی آنگاه که خالدی شاگردی کم سنّ و سال بوده است]، استاد صبا مثل هر معلم دیگری ویلون شاگرد را کوک میکرده، اما چون مهدی با پدر نزد استاد میرفته، گاهگاه اتفاق میافتاده که صبا پس از درس دادن به شاگرد، بنا بر خواهش دوست خود، پدرِ مهدی، قطعۀ کوچکی نیز مینواخته که ربطی به کلاس درس نداشته؛ ولی یکی از این قطعات که گویا رِنگی یا چیزی مشابه پیشدرآمد بوده، سخت مورد توجه مهدی خردسال قرار میگیرد و شاگرد تازهکار در منزل و دور از چشم پدر و استاد سعی میکرده است آن را بنوازد، ولی صدایی که از ویلون برمیخواسته، صدایی نبوده است که نزد استاد شنیده و از این بابت سخت غصّهدار میشده است. در اینجا خالدی میگفت، ویلونم را برای اینکه از آسیب و گزند در امان باشد، سهگوش یکی از طاقچههای اتاق میگذاشتم. روزی از مدرسه برگشتم و سراغ ویلون رفتم و دیدم که ویلون لیز خورده و از حالت یا صورت افقی درآمده و به شکل مسطح کف طاقچه قرار گرفته. ویلون را برداشتم و همان نغمۀ عزیز و دلخواهم را که استاد برای پدرم مینواخت، آغاز کردم. با کمال تعجب دیدم حالا ساز جواب میدهد و صداها درست است!
تمام روزهای قبل از درس روی این قطعه کار کردم و روز درس اولین چیزی که برای استاد نواختم، همین قطعه بود! صبا مدتی خیرهخیره به من نگاه کرد و بعد با ملایمت گفت: باباجون کی ویلون را برایت کوک کرده؟ و مهدی با لحن بچهگانه جواب داده بود: «آقا، طاقچه!» حقیقت امر آن است که یکی از علامات تغییردهندۀ این قطعه، «می کُرن» بوده و هنگام لیز خوردنِ ساز، گوشی ویلون در نتیجۀ تماس با دیوار بهصورت اتفاقی چرخیده و سیم «R» یکچهارم پرده بالاتر رفته بوده است. این امر شاید برای بسیاری، مسالهای ساده و پیشپاافتاده باشد، ولی واقعیت غیر از این است و این رویداد نشانگر گوش حساس و دقیق از یکسو؛ و استعداد جذب و فراگیری خارقالعادۀ خالدی از سوی دیگر است و ما گسترش و شکوفایی این گوش حسّاس و ذوق لطیف و عجیب را بعدها در تکنوازیهای او میشنویم...». [۵]
دنبال پول نبودم
مرحوم استاد مهدی خالدی روحیاتی ویژه داشت. او از شمار هنرمندانی بود که با هنر خویش زندگی میکرد اما هنر خود را به زندگی نمیفروخت؛ به بیان دیگر، خالدی در پی آن نبود که با هنرِ نابِ خود تجارت کند و بهوسیلۀ آن به سرمایهاندوزی بپردازد. برای همین هیچگاه حاضر نشد مانند شماری دیکر از هنرمندانِ رادیو در ازای دریافت دستمزدی گزاف به نوازندگی در کابارهها بپردازد. او خود در گفتوگویی مفصّل که مرحوم استاد فریدون ناصری (آهنگساز و رهبر ارکستر) و شماری دیگر از چهرههای هنری با او در مهرماه ۱۳۶۰ در منزلش ترتیب دادهاند، در اینباره چنین گفته است:
«اصولاً آدمی نبودم که دنبال پول بروم... دنبال پول رفتن را خیلی کسر شأن میدانستم. دنبال هنرم بودم؛ میخواستم این هنرم را روز به روز بالا ببرم، شخصیت هنری خودم را بالا ببرم. این، بیشتر مرا اقناع میکرد... . هر وقت یک آهنگی میساختم و در استودیوی رادیو آن را اجرا میکردیم و این اجرا مورد رضایت من بود، از استودیو که بیرون میآمدم، مثل این بود که خدا یک میلیون تومان به من پول داده و میگفتم حالا من این یک میلیون تومان را اگر داشتم، اینقدر مرا راضی نمیکرد. یعنی آن حسّ انسانیِ مرا این پول اینقدر اقناع نمیکرد، ولی با اجرای این آواز و این ترانه، حسّ انسانی خودم را اقناع کردم. به همین راضی بودم. دنبال پول هم نبودم، هیچ وقت نبودم؛ حالا هم نیستم، بعداً هم نخواهم بود. عقیدهام هم این است که مال دنیا به دنیا است. در این مسیر نبودم، حالا درست بوده یا نادرست بوده، غلط بوده یا صحیح بوده، هرچه بوده فعلاً ما این هستیم». [۶]
آهنگی که برای ادای دین ساخته شد
استاد مهدی خالدی درست است که سالها در مکتب و محضر استاد صبا شاگردی کرده بود و فوت و فنِ نوازندگی ویلون را از آن استادِ عالیمقام فراگرفته بود، با این حال، مانندِ هر شاگرد بااستعدادی که توان و جوهرۀ بَدَل شدن به استادی صاحبسبک را در وجود خویش دارد، وی نیز کوشید و توانست به شیوۀ شخصی خویش در نوازندگی و طریقۀ موسیقایی دست یابد تا بدین ترتیب هم از بلای «مقلّدِ استاد» بودن رهایی یابد، هم استقلال هنری خویش را به نمایش گذارد. نمونهای از نوازندگی زیبای استاد مهدی خالدی را میتوان در قطعۀ ذیل شنید. این اثر که در قالب برنامۀ «تکنوازان شمارۀ ۷۸۵» و در مایۀ بیات اصفهان اجرا شده، از همراهی هنرمندانۀ استادان روانشاد مهدی خالدی (ویلون)، فرامرز پایور (سنتور) و جهانگیر ملک (تنبک) پدید آمده است.
با اینهمه، مهدی خالدی همچون هر شاگردِ قدرشناس و حقشناسی، تا همیشه خود را مدیونِ استاد خویش میدانست. او حتی بیتوجهیش به کسبِ پولهای فراوان از راه هنر را هم تحتِ تأثیر روحیات و آموزههای صبا میدانست. استاد خالقی دربارۀ وامدار بودنش به صبا گفته است: «من وجداناً و از هر جهتی خودم را مدیون مرحوم صبا میدانستم. در تاریخ زندگیم هم هیچ کمک مادی نه داشتم بکنم، نه اگر میخواستم بکنم، ایشان میپذیرفت... یک آدم مدیونی بودم؛ مدیون معنوی ایشان... . من همیشه خودم را در قبال این آدم بدهکار میدانستم، تا فوت کرد (خدا رحمتش بکند)، گفتم بهترین جبرانِ این بدهکاری این است که من در رثای این بزرگوار آهنگی بسازم و اجرا کنم که در شب هفتش از رادیو پخش بشود». [۷]
این آهنگ، همان تصنیف «در مرگ صبا» است که مرحوم استاد نوابصفا شعر آن را سروده و روانشاد استاد غلامحسین بنان نیز آن را خوانده است:
بگریم، بگریم خون که ناگه صبا رفت
کجا رفت، خداوند هنرها کجا رفت
تو تا بودی، وفا بودی، سراپا صفا بودی، کیمیا بودی
هنرپرور، هنرگستر، هنر را جلا بودی، بی ریا بودی... [۸]
پس از آنکه مرحوم نوّاب صفا شعر این اثر را بر روی آهنگِ سهگاه استاد خالدی میسراید و استاد بنان نیز برای خوانندگیِ کار انتخاب میشود، استاد خالدی جریان ساخت این اثر را به اطلاع مرحوم استاد داوود پیرنیا، مدیر برنامۀ گلهای رادیو، میرساند و با استقبالِ مرحوم پیرنیا، نوازندگان ارکستر نیز برای اجرا دعوت میشوند. این، درحالی بوده که استاد خالدی در آن زمانِ اندک هنوز اورتور یا همان آهنگِ مقدمۀ تصنیف را نساخته بوده است. استاد خالدی ساختِ نبوغآمیزِ اورتور تصنیف «در مرگ صبا» را اینگونه تعریف کرده است:
«... گفتم این اورتورش باید یک جوری باشد که یک حرکت مارش داشته باشد، یک حرکت جنازه داشته باشد، یک همچنین حالتهایی باشد. یادم افتاد موقعی که جنازۀ مرحوم صبا را از مسجد خیابان سعدی گذاردند توی ماشین که ببرندش [گورستان ظهیرالدوله]، یک صدای شیونی بلند شد از جمعیت... گفتم این صدا را باید من در اورتور بگذارم. شروع کردم به ساختن اورتور. همان شبی که از رادیو آمدم، قرار ضبط فردا را گذاشتم. اورتورش را شروع کردم نوشتن که من صدای شیون را در اورتور منعکس کردم... فردایش رفتیم رادیو و مرحوم [علی] زاهدی را گذاشتیم سنج بزند، چون موزیک عزا است، سنج میزند...». [۹]
این آهنگ با حضور نوازندگانی چون ابراهیم منصوری (ویلون)، مرتضی خان محجوبی (پیانو)، حسینعلی وزیریتبار (قرهنی)، عبدالله جهانپناه (ویلون)، محمود ذوالفنون (ویلون) و حسین تهرانی (ضرب) در رادیو ضبط میشود و در اوایل دی ماه ۱۳۳۶، در شب هفتِ مرحوم استاد صبا از رادیو پخش میشود. استاد خالدی یادآور شده است که پس از اجرا و ضبط این اثر احساس میکرده که باری سنگین از روی دوش او برداشته شده است: «گفتم الهی شکر که یک عشری از اعشار بدهی معنویم را من به تو تأدیه کردم، که اقلاً اگر در حیاتت از من چیزی نپذیرفتی و چیزی قبول نکردی، بعد از فوتت من توانستم یک همچنین کاری برای تو اجرا بکنم... . این آهنگ را ساختیم و شب هفت هم از رادیو اجرا کردیم و مردم آن روز هم شلوغ کردند و خیلی خوب مورد توجه واقع شد، تا اینکه وزارت فرهنگ خانهاش را موزه کرد تا آثارش را جمع بکنند و اینها بعد از اجرای این آهنگ بود؛ یعنی قبل از اجرای این آهنگ، مرحوم صبا یک آدم گمشدهای بود و من خوشبختیم این است (همیشه گفتهام) که ساختنِ این آهنگ برای مرحوم صبا، صبا را زنده کرد؛ یعنی دستگاه تحرّک پیداکرد، فهمید چه کسی رفته، چه شخصیتی بوده، کی بوده که خانهاش را موزه کردند، حقوق درست کردند». [۱۰]
سالهای پایانی عمر استاد خالدی
استاد مهدی خالدی در سالهای فعالیت هنری خویش، افزون بر تکنوازیهایی که انجام داده است، بیش از دویست و پنجاه آهنگ نیز ساخته. بنابراین میتوان او را هنرمندی فعال و کوشا در عرصۀ موسیقی ایرانی دانست که بخشی از گنجینۀ خاطرههای موسیقایی این سرزمین را با هنر خویش پدید آورده است. با این حال، استاد خالدی در چند سالِ پایانی عمر، به علّت سکتۀ مغزی و پس از آن، ابتلا به سرطان حنجره، نتوانست چونان گذشته به هنرآفرینی بپردازد. آن هنرمند بلندنظر اواخر عمر خویش را به گونهای گذراند که بر اثر شدت بیماری توانِ سخن گفتنِ طبیعی را نیز از دست داده بود و تنها میتوانست با میکروفون مخصوص صدای خویش را از گلوی زخمیش بیرون کشد و به گوش دیگران برساند. این وضعیت نیز چندان نپایید و با شدت گرفتنِ بیماری استاد، عاقبت وی در برابرِ دردِ جانکاهِ بیماری تسلیم شد و جان به جانان سپرد.
مرحوم نوّابصفا غزلی را با نام «خاکستر من» در سوگ دوست دیرین خویش، استاد مهدی خالدی، سروده است که بیتهایی از این چامه، تقدیم میشود:
«خالدی، ای یار من، ای یاور من /// رفتی ای جانِ برادر از بر من
گر هنر جامۀ سیه پوشید بر تن /// غافلی از آنچه آمد بر سر من
ریخت در هم گر طبیعت پیکرت را /// شد شکسته زین جدایی پیکر من
گر ترانه چشمهاش خشکید بیتو /// اینزمان بنگر به چشمان تر من...
خالدی را نامِ نامی شد مُخَلَّد /// نیست مرگ جانگدازش باور من». [۱۱]
ارجاعها:
۱. «قصّۀ شمع»؛ سید اسماعیل نوابصفا؛ تهران: پیکان؛ ۱۳۸۸؛ ص ۱۲۶.
۲. «مهدی خالدی، نغمهپرداز رؤیاها»؛ فریدون ناصری؛ مجلۀ کِلک؛ مهر ۱۳۷۱، شمارۀ ۳۱؛ ص ۲۳۴.
۳. «قصّۀ شمع»؛ سید اسماعیل نوابصفا؛ تهران: پیکان؛ ۱۳۸۸؛ ص ۱۳۴.
۴. همان. ص ۱۳۵.
۵. «مهدی خالدی، نغمهپرداز رؤیاها»؛ فریدون ناصری؛ مجلۀ کِلک؛ مهر ۱۳۷۱، شمارۀ ۳۱؛ ص ۲۳۴ و ۲۳۵.
۶. «گفتگو با مهدی خالدی»؛ گفتوگوی فریدون ناصری، احمدرضا احمدی، مرتضی ممیز، عباس خسروی، اسماعیل تهرانی و مسعود معصومی با استاد مهدی خالدی؛ مجلۀ کِلک؛ مهر ۱۳۷۱، شمارۀ ۳۱، ص ۲۴۳ تا ۲۴۵.
۷. همان. ص ۲۵۶ تا ۲۵۷.
۸. مرحوم نوابصفا دربارۀ این بخش از این تصنیف چنین توضیح داده است: «متأسفانه چون بعد از مرگ استاد، همه ناراحت بودیم، یک خطِ شعر نادرست اجرا شده و مقصر خود من هستم. در اینجا این بیت صحیح را یادآور میشوم:
صبا بودی، سراپا وفا بودی، بیریا بودی
هنرپرور، هنرگستر، هنر را جلا بودی،
کیمیا بودی» («قصّۀ شمع»؛ سید اسماعیل نوابصفا؛ تهران: پیکان؛ ۱۳۸۸؛ ص ۱۳۷).
۹. «گفتگو با مهدی خالدی»؛ گفتوگوی فریدون ناصری، احمدرضا احمدی، مرتضی ممیز، عباس خسروی، اسماعیل تهرانی و مسعود معصومی با استاد مهدی خالدی؛ مجلۀ کِلک؛ مهر ۱۳۷۱، شمارۀ ۳۱، ص ۲۵۷ و ۲۵۸.
۱۰. همان. ص ۲۵۸.
۱۱. «قصّۀ شمع»؛ سید اسماعیل نوابصفا؛ تهران: پیکان؛ ۱۳۸۸؛ ص ۱۴۴.