یاد معلم کلاس پنجممان به خیر. آقای مداح. تازه به مدرسه ما آمده بود. دو تا کلاس پنجم شلوغ داشتیم. شدیم سه تا و من و عدهای دیگر را دادند به این معلم تازه. کلاس پنجم الف.
چیز جالبی که درباره آقای مداح باید بگویم این است که از همان روز اول به همه مان تکلیف کرد، از روی همه درسها بنویسیم. یعنی، نه تنها مشق فارسی و تمرینهای ریاضی، که ما مجبور بودیم از روی درسهای علوم، اجتماعی و خلاصه همه چیز دست کم یک بار بنویسیم. کار سخت و طاقت فرسایی بود. امروز نظام آموزشی ما تقریباً تکلیف شب را هم حذف کرده، حالا فکر کن مجبور باشی از روی درسهای به اصطلاح حفظی هم بنویسی؛ مصیبتی بود!
اما امروز خوب که میاندیشم، می بینم در حالی که ذهن ما و فرزندانمان با گسترش فناوریهای نوین ارتباطی درگیر سیل عظیمی از اطلاعات است و انگار قطار عظیمی از اطلاعات خواسته و ناخواسته با سرعتی سرسام آور در فضای اندیشه ما می چرخد و می تازد و ذهنمان را از هیاهوی خود پر کرده، این نوشتن این الفت میان کاغذ و قلم و فکر چه موهبتی میتواند باشد. به آن روزها که فکر میکنم، خوب میفهمم وقتی مجبور میشدم بنویسم، انگار میتوانستم سرعت آن همه فکر را که یکی بعد از دیگری روی پرده ذهن میآمدند، مهار و در نتیجه تمرکز کنم. تمرکز؛ متاعی که امروز کمیاب و حتی نزد برخی آدمها نایاب شده است.
این دانش آموز سالخورده، حتی امروز هم برای از بر کردن درسها و تمرکز و فهمیدن آنها مینویسد. شده حتی چند بار؛ آن قدر که ملکه ذهنش شود.
ضرورت زمانه
البته این را شاید بگذاریم به حساب ضرورت زمانه و غرق شدن همه چیز و همه کس در فضای مجازی و اینترنت و ابزار دیجیتالی مرتبط با آنها. امروز، کسی نمیپذیرد برای وادار کردن دانش آموز به تمرکز، از او بخواهیم بنویسد.
مرضیه سجادی زاده، معلم بازنشسته مدارس ابتدایی تهران میگوید: «زیاد گفتن تکلیف اشتباه محض است. چون تمام تلاش دانش آموز این خواهد بود که تند و بد خط حتی غلط بنویسد و زودتر کارش را تمام کند.» اما سجادی زاده معتقد است که تکلیف شب «نباید به طور کامل حذف شود» و اینکه «تکلیف باید هدفمند باشد.»
این معلم بازنشسته که ۳۰ سال در مقاطع مختلف ابتدایی درس داده میگوید که نوشتن، تمرین و تکرار میتواند موجب تقویت تمرکز شود اما باید دید دانش آموز کجا تمرکزش کمتر است و با هدف و برنامه به او تکلیف داد.
بیش فعالی دیجیتالی
ولی اتفاق دیگری که دست کم در دو دهه گذشته با آن مواجه بودهایم، علاقه ما به بلعیدن هرچه بیشتر اطلاعات در کمترین زمان است که البته خود حاصل پدیدهای است که اسمش را گذاشتهاند، "انفجار اطلاعات" و "انقلاب ارتباطات". امروز، ما همه، کوچک و بزرگ، با انواع و اقسام وسایل جدید ارتباطی، از جمله رایانه، تبلت و تلفن همراه، دوست داریم تا آنجا که میتوانیم تماشا کنیم، گوش کنیم، نظر بدهیم و در فضای مجازی عرض اندام کنیم. تو گویی، سوای آن ضعف در وجود تمرکز که پیش تر ذکر آن رفت و بیشتر در حوزه روانشناسی تعریف میشود، دچار نوعی بیش فعالی شدهایم؛ آن هم از نوع دیجیتالی آن!
این شده است که تند، تند تایپ میکنیم، نظر میدهیم، ناسزا میگوئیم، تعریف میکنیم و در این فراز و نشیب مجازی گاه آن قدر شتاب به خرج میدهیم که اگر به خودمان اندکی فرصت فکر کردن و دقیق شدن میدادیم، شاید خیلی از آن کنش و واکنشها از ما سر نمیزد.
در واقع، ذهن ما مردم، خواسته و ناخواسته، دچار فعالیتی بیش از اندازه است و ما در بحری عظیم از محتواهای دیداری، شنیداری و نوشتاری شناوریم؛ محتواهایی که مثل تخته پارههایی اطراف ما را تا کیلومترها پوشاندهاند و ما بر آنها چنگ می زنیم تا فرو نرویم و فرو نمیرویم و در همان سطح روزگار میگذرانیم. حال آنکه گاه باید فرو رفت و غرق شد و نکته همین جاست!
چند نفر از ما مردم با خواندن پاره شعری خیال انگیز از فلان شاعر شهیر یا نوشتهای تفکر برانگیز از بهمان نویسنده نامدار در فضای مجازی به سراغ خواندن دنباله آن شعر یا متن کامل آن متن میرویم؟
این همه تخته پاره و خاشاک مگر میگذارد؟! سایتها، کانالها، گروههای مجازی، انبوه اطلاعات ریز و درشت که شاید هیچ اثری در ما و زندگی مان به جا نمیگذارند و تغییری ایجاد نمیکنند!
نوشتن کجا، پیامک زدن کجا!
بحث ما اینجا، بررسی خوبی و بدی فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیست. بحث ما مثلاً این است که ببینیم تولید محتوای نوشتاری یا دست به دست کردن آنها در این رسانهها چقدر میتواند مهارت نوشتن را در ما و فرزندانمان تقویت کند.
پیامک که به راه افتاد، تقریباً همه مجبور شدند سطحی از نوشتن را هرچند نه با قلم و کاغذ، که به مدد صفحه کلیدهای واقعی و مجازی به کار بگیرند. حتی روزهای نخست، برخی این را نشانهای مبارک و یک تحول در عرصه نوشتن به حساب آوردند. اما آیا کسی که به سرعت میتواند پیامک بفرستد، یا این روزها در فضای مجازی با همان زبانی که پر از شکلک و خلاصه نویسی است، مینویسد، میتواند به همان شتاب مثلاً از زیبایی یک گل بنویسد یا در مورد همان موضوعهای کلیشهای "تابستان خود را چگونه گذراندید" و "علم بهتر است یا ثروت" هم چند سطر جدی و تحلیلگرانه بنویسد؟
در حقیقت، زبانی که در تولید محتوای پیامکی یا متنهایی که آدمها در فضای مجازی مینویسند، کمتر نشانی از تعمق و تفکر عمیق را با خود یدک میکشد. مثلاً در مورد زبان فارسی، سوای صورتکها و خلاصه کردنها، حتی بی توجهی به دیکته کلمهها وجود دارد و این سوای ناآگاهی نسبت به درست نویسی و بی دقتی، سطحی تازه از آسیب رسانی به زبان رسمی معیار را نشان میدهد؛ پدیدهای که میتوان باز هم آن را حاصل بیش فعالی دیجیتالی و سطحی نگر شدن و بیتابی ما جستجو کرد. برای همین میتوان ادعا کرد که از این دست محتواهای نوشتاری خلق الساعه که کمتر حاصل دقت و تعمق هستند، به نوبه خود، نمیتوانند فکر ایجاد کنند و باعث ژرف نگری و اندیشه ورزی شوند، چیزی که برای تغییر بدان نیاز هست.
البته این تنها مربوط به زبان فارسی نیست و ورود زبان به اصطلاح "سایبری" به زبان رسمی در اکثر زبانها دیده میشود و متخصصان آموزش نسبت به آن هشدار دادهاند.
سجادی زاده معتقد است با توجه به دیکته متفاوت کلمهها در زبان فارسی و نبود یا کمبود تمرین خواندن و نوشتن، شیوه نگارش کلمههای فارسی در آینده دچار تغییر زیادی خواهد شد.
او میگوید: «به نظر من در آینده دیگر برای کسی مهم نخواهد بود کجا از عین استفاده کند، کجا از همزه یا کجا از سین استفاده کند، کجا از صاد!»
حافظه جهانی اینترنت
همه اینها به کنار، ما مردم تا پیش از این بیشتر از حافظه مان استفاده میکردیم. اما امروز با وجود انواع گوناگونی از حافظههای دیجیتالی، دیگر لزومی نمیبینیم که چیزی را به ذهن بسپاریم. بسیاری از اطلاعاتی را هم که تا دیروز از بر میکردیم امروز به اصطلاح «گوگل میکنیم.» معلم ریاضی دبیرستان سالهای دور همیشه به ما سفارش میکرد، «فهرست خرید یا کارهایی که باید انجام بدهید را ننویسید و سعی کنید آنها را به خاطر بسپارید!» اما ما امروز شماره عزیزانمان را هم حفظ نیستیم. آنها را در جایی غیر از مغزمان ذخیره کردهایم، همان طور که بسیاری از اطلاعات مورد نیازمان را سپردهایم به "گوگل" تا برایمان نگه دارد. فقط کافی است بتوانیم آنها را در اینترنت پیدا کنیم. به عبارت دیگر بخش بزرگی از حافظه ما به اینترنت منتقل شده است.
وقتی هم که هوش مصنوعی را به این همه بیفزاییم، آن گاه باید برای فرآیند فکر کردن و اندیشه ورزی تعریف تازه ای ارایه دهیم. کثرت اطلاعات و بیتابی و حوصله اندک و تمرکز مختل شده ما هم مزید بر علت شده: از سویی نیازی نمیبینیم اطلاعات را به خاطر بسپاریم، از سوی دیگر در سطح ماندن و به عمق نرفتن جز آسیب و بلا برایمان به بار نمیآورد.
توسعه کاغذی
باری، موضوع به همین جا ختم نمیشود. اگر توجه کنیم که ما مردم توسعه مربوط به چاپ و کاغذ را درست نگذراندهایم و هنوز هیچ نشده تو گویی پرت شدهایم به فضای مجازی و دیجیتالی، با همه مناسبات خودش، باز می بینم این غافل شدن از قلم و کاغذ چه قدر شرایط را برای ما پیچیده میکند و چه قدر ضروری است این قهر با قلم و کاغذ را کنار بگذاریم.
حکیمه کباری دبیر هنر در این باره میگوید: «این بیگانگی میان دانش آموزان و کاغذ و قلم به ضرر دانش آموزان است.»
به گفته او دانش آموزان آن قدر از قلم و کاغذ جدا بودهاند و آن قدر هرچه را که می خواستهاند تایپ کردهاند یا با استفاده از رایانه تهیه کردهاند که از خط کش هم نمیتوانند استفاده کنند و سادهترین تمرینهای اولیه طراحی و نقاشی که نیازمند استفاده از همین قلم و کاغذ ساده است، برایشان کاری بسیار سخت و طاقت فرسا است.
کباری میگوید: «بچه ها از مداد فراری هستند. چون چه در نوشتن و چه در نقاشی و انجام کارهای هنری که باید از مداد رنگی استفاده کنند، مجبورند انرژی بیشتری صرف کنند و حوصله و توانش را ندارند.»
شکی نیست که ابزارهای نو همیشه کارآمدتر، سادهتر و بهبود یافته تر هستند. اینکه مثلاً با استفاده از نرم افزارهای مختلف میتوان حجم بزرگی از کارها را دقیقتر و سریعتر انجام داد، اینکه با استفاده از نسخه الکترونیکی فایلها جلوی اتلاف منابع طبیعی، از جمله نابودی درختان، گرفته میشود و میتوان اطلاعات را پاکتر تقسیم کرد، بسیار مهم و چشمگیر است؛ اینکه اینترنت و شبکههای اجتماعی خدمت بزرگی به گسترش عدالت کردهاند، غیرقابل انکار است. اما ما مردم همیشه خلاء ناشی از نگذراندن مراحل مربوط به توسعه چاپ و کاغذ را با خود خواهیم داشت.
اگر میبینیم فرهنگ استفاده از این ابزارهای نو در ما درست شکل نگرفته و سوء استفاده از فضای مجازی و همه بی اخلاقیهای آن در میان ما موج میزند، یک دلیلش همین کاغذ و قلم است که کنار گذاشتهایم. بگذریم از اینکه وقتی نمینویسیم، مطالعه هم نمیکنیم و این خود حکایتی است جدا!
سوای این، بدون در نظر گرفتن تاریخ و توسعه، هر ابزاری فرآیند ذهنی و فکری خاص خودش را دارد و اینجا، فرآیند ذهنی که حاصل همین کاغذ و قلم ساده است، چیزی است که به بیانی میتواند به عنوان عاملی نجات بخش و سببی برای آرامش و گریز از اضطراب حاصل از موج ویرانگر انفجار اطلاعات و ارتباطات باشد و در عین حال ما را به عمق ببرد.
قلم و کاغذی که ما حذف کردهایم، یا به تدریج در حال حذف آنیم، چیزی رهایی بخش است؛ قلم و کاغذ مرهمی است و التیامی برای زخمهای دیجیتالی آدم امروز. آن را از خود و فرزندانمان دریغ نکنیم.
کباری میگوید: «بچه ها کم کم در حال فراموش کردن جهت حروف و اعداد هستند. چون هر وقت بخواهند چیزی بنویسند، به راحتی و تنها با فشردن چند کلید یا با لمس کردن، هرچه بخواهند در فضای مجازی مینویسند؛ هیچکس به این چیزهای مهم و اساسی توجهی نمیکند و بچهها رفته، رفته تجربه شیرین نوشتن با خودکار و مداد را از دست میدهند در حالی که قلم و کاغذ به عنوان در دسترس ترین ابزار بسیار اثرگذار و اثر پذیرند.»
این دبیر باسابقه هنر میافزاید: «زمانی معلم کلاس اول ابتدایی، به دانش آموزان خود تمرینهایی میداد؛ مثل بازی با خمیر و ورز دادن آن، تا بتوانند مداد را خوب در دست بگیرند و با آن بنویسند؛ اما الان با وجود فضای مجازی معلمها هرچه رشته بودند، پنبه میشود.»
به کف دستهایم نگاه میکنم که خودکاری شده. هنوز هم، درست یا غلط، بعضی چیزها -مثل این گزارش- را اول روی کاغذ مینویسم، بعد تایپ میکنم.