به گزارش ایرنا، دانشجویان به عنوان جامعه پویا و آگاه در هر جامعه نقش مهمی در اصلاح چالشها، مشکلات و سرعت بخشیدن به روند توسعه دارند. شاید با این تعریف اگر نگاه کنیم، هر جامعهای که دانشجوی بیشتری داشته باشد، توسعهیافتهتر تلقی شود و سرعت توسعه در آن بیشتر باشد. ولی مانند همه مؤلفههای اجتماعی، در حوزه اثرگذاری جامعه دانشجویی نیز علاوه بر کمیت، کیفیت حضور یکی از شاخصهای اساسی است که به نظر میرسد در ایران این کیفیت مدتهاست دچار چالش شده است.
در حالی که تعداد دانشجویان کشور طی دو دهه اخیر به واسطه افزایش دانشگاهها، آسان شدن ورود به دانشگاهها به خاطر افزایش ظرفیت و حتی حذف کنکور برای بسیاری از رشتهها در دانشگاههای مختلف افزایش چشمگیری داشت، اما میزان مشارکت اجتماعی جامعه دانشجویی نسبت به گذشته به شکل محسوسی کاهش یافته است. امروز مشارکت دانشجویان در مسائل مربوط به جامعه، نه فقط در بحث سیاسی، بلکه در سایر مسائل مانند حوزههای فرهنگی، ورزشی، اجتماعی، محیط زیستی و سایر بخشها تناسب درستی با تعداد دانشجویان کشور ندارد و این موضوع در نگاه کارشناسان و صاحبنظران، نوعی انفعال در جامعه دانشجویی محسوب میشود.
دکتر سعید اسلامی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد چالوس و دکترای علوم سیاسی در شاخه فلسفه سیاسی در گفتوگویی با ایرنا که به مناسبت ۱۶ آذر، روز دانشجو داشت، این وضعیت را ناشی از سه عامل نبود انگیزه، نبود امکانات و آموزش و فقدان فرصت عمل میداند. او معتقد است عوامل متعددی دست به دست هم دادهاند تا امروز جامعه دانشجویی کشور خروجی و عملکرد کافی و مناسب را نداشته باشند:
در کشورمان دانشگاههای زیادی داریم که با نامهای مختلف دانشجویان زیادی را در خود جای دادهاند. این تعدد دانشگاهها و بالا رفتن جمعیت دانشجویی جامعه را چطور ارزیابی میکنید؟
اگر نگاهی مقایسهای داشته باشیم میبینیم که اصولاً کشورهای پیشرفته نسبت به جمعیتشان دانشگاههای کمتری دارند. در بسیاری از کشورهای توسعهیافته تعداد دانشگاهها زیر هزار و حتی کمتر از ۵۰۰ واحد است. آلمان ۳۱۶ واحد دانشگاهی، کانادا ۳۲۹ دانشگاه، ایتالیا ۲۳۶ دانشگاه، هلند حدود ۴۲۰ واحد و ژاپن ۹۷۸و احد دانشگاهی دارند. جالبتر اینکه چین با بیش از یک میلیارد نفر جمعیت ۲۳۱۰ دانشگاه دارد و در هند هم با شرایط جمعیتی مشابه ۴۰۰۴ دانشگاه فعال است. در امریکا هم ۳۲۸۰ دانشگاه وجود دارد که البته ۵۹ دانشگاه این کشور جزو ۱۰۰ دانشگاه برتر دنیاست. از نظر سرانه جمعیتی کشور ما از همه این کشورها بیشتر دانشگاه دارد.
در ایران ۲۵۶۹ واحد دانشگاهی داریم. ۵۳۰ واحد سهم دانشگاه آزاد است، ۳۰۹ واحد غیرانتفاعی، ۱۷۰ واحد فنی و حرفهای، ۴۶۶ واحد پیام نور، ۹۵۳ واحد علمی کاربردی و ۱۴۱ دانشگاه دولتی در کشور فعال است. از این تعداد ۶۸ درصد سهم وزارت علوم و ۳۲ درصد هم سهم دانشگاه آزاد است. ۶۸ درصد ظرفیت دانشگاهها در زمینه علوم انسانی، ۲۳ درصد علوم پایه و مابقی هم در حوزه علوم پزشکی دانشجو دارند.
ضمن اینکه مازندران در بین استانهای کشور از همه استانها سهم بیشتری دارد. حالا باید از خودمان بپرسیم که خروجی این همه دانشگاه و دانشجو چیست؟ دانشگاههای ما چقدر کیفیت دارند و چقدر میتوانند به تولید کار کمک کنند؟
به نظر میرسد در حوزه دانشگاهی و دانشجویی هنوز در مرحله آموزشمحوری، آن هم با کیفیت پایین هستیم. به همین دلیل بدون اینکه بخواهیم نقش دانشگاههای خوب کشور را نادیده بگیریم، میبینیم که عمده دانشگاههای ما به جای کارآفرینی بر جمعیت بیکار میافزایند. شاید در دانشگاههای معتبرمان همزمان آموزش، پژوهش و خلاقیت و کارآفرینی با هم باشد. اما در وجه غالب آموزشمحور هستیم. البته قصد تضعیف جایگاه دانشجویان را ندارم و معتقدم دانشجویان باید با چهار ویژگی داشتن هدف بزرگ، کسب دانش، سختکوشی و پشتکار راه موفقیت را طی کنند.
با توجه به این تعدد دانشگاه و دانشجو در کشور، به نظر شما جامعه دانشجویی ما امروز از نظر تعریف و نزدیکی به ویژگیهای یک جامعه دانشجویی در چه جایگاهی قرار دارد؟
ابتدا باید ویژگیهای جامعه دانشجویی را بشناسیم و بعد سراغ تحلیل وضع موجود برویم. دانشجویان در جوامع معاصر بیشتر گروههای حاشیهنشین هستند که طی دوران دانشجویی جایگاهی در درون شیوه تولید و متن روابط اقتصادی جامعه ندارند و به عنوان نیروی کار فوقالعاده آینده از منابع بخش عمومی یا بخش خصوصی ارتزاق میکنند. این ویژگی حاشیهنشینی را در خصلت روشنفکری هم داریم. اگر بخواهیم برای روشنفکری ویژگیهایی را برشماریم این خصایل شباهتهایی به زندگی دانشجویی هم دارد. مثلاً نقد نظام سیاسی که به لحاظ معرفتی با توجه به اینکه دانشجو با معارف و اطلاعات تازه سر و کار دارد، از لحاظ روشی هم متد انتقادی و تحلیلی را دنبال میکند و به وضع موجود رضایت نمیدهد و با آن درگیر است. به همین خاطر پرسشگر و انتقادگر است.
ویژگی دوم مشارکت در زندگی سیاسی است. به تعبیر کارل مانهایم روشنفکران یک طبقه نیستند و منافع مشترک ندارند و نمیتوانند دست به عمل جمعی بزنند. به عبارت دیگر آنها ایدئولوگ طبقات دیگر هستند و یک طبقه در خود به شمار نمیآیند. دانشجویان از همین قشر هستند که میتوانند منتقد و محرک باشند. پیتر لاوروویچ لاوروف جامعهشناس روس هم معتقد بود پیشرفت بشریت ناشی از وجود افرادی است که به صورت انتقادآمیز فکر میکنند. این نگاه انتقادی دانشجویان یک ویژگی است که در برخی کشورها کمتر و در بعضی کشورها هم بیشتر است. بنابراین میتوان میزان اثرگذاری و مشارکت در زندگی سیاسیشان را از منظر میزان مشکلات و میزان انتقادات ارزیابی کرد.
چه عاملی باعث شد که به مرور چنین عملکردی از جامعه دانشجویی انتظار برود؟
در حقیقت تجمع بخشی از نیروهای آگاه جامعه که از سطح تحصیلی نسبتاً بالاتر و روحیه کنکاش و بررسی علمی برخوردارند باعث میشود که وضعیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روند مناسبات اجتماعی را در معرض نقد قرار دهند. این ذهن نقاد و حساس دانشجو او را به تفکر و تأمل نسبت به مشکلات جامعه میکشاند. به این معنی که میزان مشکلات موجود در جامعه بر میزان و شدت یا کاهش انتقادها و اعتراضها و فعالیتهای سیاسی دانشجویان تاثیر میگذارد. هر چه میزان مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بیشتر باشد، میزان اعتراضها و انتقادهای دانشجویان نیز بیشتر میشود.
عواملی مانند دورافتادگی از خانواده، احساس گسیختگی، زندگی دسته جمعی، زندگی نامطلوب جنسی و تراکم انرژی جنسی حیاتی و دورافتادگی از متن واقعی زندگی اجتماعی، در کنار بهرهمندی از سن جوانی و شور و هیجان و انرژی که در این سن وجود دارد و وارد شدن به جرگه روشنفکری به دلیل آغاز تحصیلات عالی و آشنایی نزدیک و نظاممند با مسائل اجتماعی و سیاسی، بهرهمندی از فرصتهای تحلیلی گروهی خوابگاهی پیرامون شرایط سیاسی داخلی و جهانی که در گذشته در خوابگاهها پرشور بود و اکنون از دست دادن فضاهای خوابگاهی این دیالوگ را از دانشجویان گرفته، جنبشهای دانشجویی را در وضعیتی قرار میدهد که اغلب خصلتی آرمانگرایانه دارند. به تعبیری دیگر نوع زیست دانشجویی به ویژه دورافتادگی از خانواده و احساس گسیختگی و دورافتادگی از متن واقعی جامعه زمینهای مساعد برای پیدایش جنبشهای اجتماعی ضد سنتی، عدالتخواهانه و آرمانگرایانه است. پس نوع زیست دانشجویی شرایطی را ایجاد میکند که جنبشهای اجتماعی واجد شرایط ضد سنتی و عدالتخواهانه و آرمانگرایانه باشند.
اما مقایسه آمار دانشجویان و دانشگاههای ما با شرایطی که در جامعه دانشجویی میبینیم نشان میدهد چندین سال است این شکل از اثرگذاری دانشجو در جامعه دیده نمیشود. فکر میکنید این وضعیت ناشی از چه عواملی است؟
اصولاً کنارهگیری از سیاست تقریباً در همه جای دنیا چه نزد دانشجویان و چه روشنفکران از سه مؤلفه ریشه میگیرد. عامل نخست نبود انگیزه برای شرکت در زندگی سیاسی است که میتواند ناشی از عوامل فرهنگی یا روانشناختی باشد که میشود با متدهای مختلف آن را ارزیابی کرد. یعنی میتوان مبحثی باز کرد تا بیانگیزگی دانشجویان برای شرکت در زندگی سیاسی که اکنون در دانشجویان خودمان مشاهده میکنیم را با عناصر فرهنگی یا روانشناختی و رفتارگرایانه مورد ارزیابی قرار دهیم.
عامل دوم نبود امکانات لازم است. یکی از دلایل کنارهگیری از سیاست از سوی روشنفکران و دانشجویان فراهم نبودن امکانات لازم در زمینه آموزش و اطلاعات است.
عامل سوم فقدان فرصت عمل است که مهمترین عامل در به حاشیه راندن دانشجویان از حضور در عرصه سیاسی محسوب میشود. این عامل را بیشتر میشود ناشی از بسته بودن فضای سیاسی، فضای قدرت و مواردی از این دست مورد ارزیابی قرار داد که سبب میشود دانشجویان در تشکیل و انتخاب سازمان یا تشکلهای سیاسی دچار چالش شوند. فقدان فرصت عمل در میان دو عنصر نبود انگیزه برای مشارکت در زندگی سیاسی که ناشی از عوامل فرهنگی و روانشناختی است و نبود امکانات لازم که از ضعف آموزش و اطلاعات ریشه میگیرد، اهمیت بیشتری دارد. البته این موضوع صرفاً امروزی نیست و ریشه در دهههای گذشته هم دارد. چون معتقدم پس از انقلاب جنبشها و تشکلهای دانشجویی بیشتری در کشور ایجاد شد.
یعنی این ضعفها از گذشته وجود داشت؟
به استناد برخی پژوهشهای مربوط به پیش از انقلاب بله. پژوهشی از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۸ در مورد دانشگاههای مشهد، تبریز و تهران انجام شد که نتیجه آن نشان میداد ۵۰ سال پیش هم دانشجویان یکی از دلایل کنارهگیری از سیاست را نبود امکانات و به ویژه فقدان تشکل و سازمان سیاسی ارزیابی میکردند. حکومت پیشین میلی به عملکرد و کنشگری سیاسی دانشجویان نداشت و تأکید میکرد که دانشجویان صرفاً روی مسائل علمی خود متمرکز باشند و به سایر مسائل کاری نداشته باشند.
نکته اینجاست که این روند در اندیشه و عملکرد ایرانیان خارج از کشور نیز تاثیر گذاشت. سال ۲۰۰۴ انجمن علوم اجتماعی دانشگاه ماساچوست تحقیقی در مورد گرایش به عمل سیاسی یا وابستگی به احزاب ایرانیان مقیم امریکا انجام داد. جالب است که طبق آن پژوهش، ایرانیان در ایالات متحده کمترین گرایش به سیاست را دارند. این گروه قومی که از نظر شاخص تحصیل و درآمد سالیانه و سرانه بالاترین گروههای مهاجر هستند و فاصله زیادی با بسیاری از شهروندان امریکایی از نظر تحصیل و درآمد سالیانه دارند، فقط سه درصد تمایل حضور در عرصه سیاست را داشتند. اصلاً انگار کنارهگیری از سیاست در بافت فرهنگی جامعه ما تنیده شده است. بنابراین یکی از ویژگیهای دیگر جامعه دانشجویی میتواند کنارهگیری از سیاست و حاشیهنشینی باشد.
روشن نبودن آینده دانشجو، احساس گسیختگی در محیطهای دانشجویی و کوتاهمدت بودن دوران زندگی دانشجویی از عوامل این تغییرات هستند.
مقطعی بودن برخی فعالیتهای اجتماعی جامعه دانشجویی را ناشی از همین عوامل میدانید؟
به هر حال زیست دانشجویی دورهای کوتاه و موقت است. کم نیستند افرادی که در دوران دانشجویی خود فعالیتهای جدی و برجستهای در شاخههای مختلف مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دارند و پس از دوران دانشجویی به دلیل شرایط شغلی یا تحت تاثیر مسائل جاری زندگی شغلی و مسائل اقتصادی و اجتماعی به طور کامل تغییر موضع میدهند. همین ویژگی هم سبب میشود که جنبشهای دانشجویی عموماً به اهرم و ابزاری برای گروهها یا احزاب سیاسی تبدیل شوند و کارکرد واقعی خود را از دست بدهند.
البته به نظر میرسد امروز بیشتر شاهد انفعال اجتماعی جامعه دانشجویی هستیم و از همان اندک جنبشهای دانشجویی هم خبری نیست. اگر چنین بود، مازندران با این همه مرکز آموزش عالی و دانشجو باید استانی پویا در زمینه فعالیتهای دانشجویی بود.
همینطور است. رد پای جامعه دانشجویی و دانشگاهیان به دلایل متعدد در بحث توسعه اجتماعی کمتر دیده میشود. این موضوع میتواند ناشی از کمتوجهی به جامعه دانشگاهیان در نگاه تصمیمگیران و سایر عواملی که پیشتر مطرح کردم باشد که در نتیجه جامعه دانشجویی را منفعل میکند. به نظرم ما حتی در برخی اقدامات نمادین مرتبط با دانشجو هم ضعیف هستیم. برای مثال هر سال روز دانشجو را گرامی میداریم، اما شعاری برای روز دانشجو تعیین نمیشود که خط مشی ذهنی و نمادین در ذهن دانشجو ثبت کند.
یا در همین شرایط کرونا دیده میشود که برخی کشورهای توسعهیافته آمار دقیقی از دانشجویان مبتلا شده به کووید ۱۹ یا فوت شده بر اثر این بیماری را رصد و منتشر کردهاند. این یعنی جامعه دانشجویی به عنوان یک قشر مهم از جامعه برای آنها اهمیت دارد. در حالی که ما هیچ توجهی به این موضوع نداشتیم و حتی دانشگاههای ما نیز چنین آماری درباره دانشجویان خود ندارند.
در مجموع آن اندازه که طی سالهای اخیر برای افزایش کمیت جامعه دانشجویی تلاش شد، در بسیاری از مرکز آموزش عالی ایجاد شده توجهی به کیفیت عملکرد جامعه دانشجویی نشد و این موضوع شاخصهای دانشجویی را تنزل داد و به مرور سبب تغییر تعریف و فضای دانشجویی شد.