به گزارش ایرنا، از روستایشان که بواسطه جنگ ویران شده بود برای تحصیل به شهر آمد تا برای خودش کسی شود اما به دلیل بالا بودن سن شناسنامهایش در مدرسه پذیرفته نشد؛ برادر کوچکتر از خودش که در اصل فقط ۲سال و برحسب شناسنامه ۶ سال تفاوت سنی داشتند در مدرسه پذیرفته شد اما وی را پذیرا نشدند و به ناچار با قلبی اندوهگین به خانه برگشت.
احساس میکرد هیچوقت نمیتواند خواندن و نوشتن یاد بگیرد با حسرت به کتاب و دفترهای برادرش نگاه میکرد و آرزو میکرد کاش حداقل میتوانست اسم خود را بنویسد تا اینکه بواسطه یکی از همسایهها نور امیدی در دلش روشن شد.
بیان دست پرچین در سال ۱۳۶۰ در روستای ساقسلیمانه (سعد سلیمانیه) از توابع شهرستان مریوان دیده به جهان گشود بدلیل شرایط آن زمان شناسنامهاش چهار سال بزرگتر از سن واقعیاش بود و همین امر زندگیاش را به سمت دیگری برد.
روستایی که بیان در آن بدنیا آمده بود آن زمان در هیچ نقشهای نبود و بنابراین مدرسه و معلم هم در آنجا وجود نداشت، علاوه بر آن بدلیل جنگ در حال ویران شدن بود، لذا پدر خانواده مجبور شد بارو بندیلش را جمعکرده و به شهر مهاجرت کند تا بچههایش مثل همه همسن و سالانشان به مدرسه بروند.
وی زمانی که برای ثبتنام کلاس اول وارد مدرسه شد طبق شناسنامه دختر ۱۲ سالهای بود که باید در حال اتمام دوره ابتدایی بود بنابراین در مدرسه پذیرفته نشد و با دلی اندوهگین به منزل بازگشت.
روزها را کنار پنجره مینشست و بازگشت و هیاهوی همسن و سالانش از مسیر مدرسه را به نظاره مینشست و شبها با حسرت به مشق نوشتن برادر و خواهرهایش نگاه میکرد و مدتها تنها کارش همین نگاههای پر از حسرت بود.
کلاسهای سوادآموزی
تا اینکه یکی از همسایهها که علاقه وی به درس و مدرسه را میبیند از برپایی کلاسهایی در محلات حرف میزند که توجهی به سن و سال ندارند و در هر سنی میتوان ورود پیدا کرد و باسواد شد.
با شنیدن این خبر حس و حال بیان تغییر کرد نور امیدی در دلش روشن شد و بلافاصله با مادرش راهی شد تا از نزدیک کلاسهایی که قرار است او را به رویاهایش نزدیک کند ببیند.
آدرسی که داده بودند ۲ کوچه پایینتر از منزلشان بود، داخل کوچه که شدند بدنبال مدرسه میگشتند اما خبری نبود ناامیدانه قصد بازگشت داشتند که یک نفر از اهالی محل یکی از خانهها را به آنان نشان داد و گفت جایی که شما دنبالش هستید همین جاست.
در که زدند خانم معلمی مهربان به استقبالشان آمد و پس از شنیدن حرف هایشان بلافاصله او را پذیرفت و گفت میتواند از همین لحظه شروع کند با خوشحالی وارد کلاس درس شد، کلاسی که هیچ شباهتی به مدرسه نداشت و با همکلاسیهایی روبرو شد که شبیه بچه مدرسهای نبودند.
شوکه شده بود چند نفرخانم با سن و سالهای مختلف کنار هم در اتاقکی کوچک نشسته و مشغول درسخواندن بودند، یکی تازه عروس بود، دیگری به دستانش حنا بسته بود، یکی دیگر حتی از مادرش هم بزرگتر بود با خود فکر کرد اینجا که اصلا شبیه مدرسه نیست خواست چیزی بگوید اما عشق به فراگیری علم و دانش مانعش شد و با شور و شوق به یادگیری پرداخت و قدم در راهی نهاد که آرزویش را داشت.
اینگونه شد که وارد کلاسهاینهضت سوادآموزی شد و طی سه ماه یعنی پاییز سال ۶۸ کلاس یک و 2، بهار ۶۸ کلاس سوم و چهارم و پس از آن کلاس پنجم روزانه را به پایان رساند؛ سال ۷۰ دقیقا پس از ۲ سال از ورودش به نهضت سوادآموزی برای کلاس اول راهنمایی مدرسه روزانه ثبت نام کرد و از برادرش که فقط چندماه قبل او به مدرسه رفته بود، پیشی گرفت.
وارد کلاس اول راهنمایی که شد تازه فهمید محیط مدرسه چگونه جایی است اما برای او که در اتاقی کوچک و با همکلاسیهایی همسن مادرش درس خوانده بود ورود به چنین فضایی کاملا متفاوت بود اما بازهم عشق به تحقق رویاهایش هر غیرممکنی را برایش ممکن میکرد.
پس از آن مراحل تحصیلی را تک به تک گذراند و به قول خودش همیشه شاگرد اول نبود اما بواسطه عشق و علاقهاش به درس و تشویقهای مادر و همچنین معلمش دیپلم که گرفت بلافاصله سال ۷۹ در مقطع کاردانی رشته تولیدات گیاهی دانشگاه کردستان پذیرفته شد.
پس از آن سال ۸۳ در رشته باغبانی دانشگاه کردستان در مقطع کارشناسی پذیرفته شد و پس از قبولی در مقطع کارشناسی ارشد هواشناسی دانشگاه تهران ازدواج کرد و در فاصله سالهای ۸۸ تا ۹۴ در دانشگاههای مختلف به تدریس پرداخت، ضمن اینکه سال ۸۹ در هواشناسی کردستان استخدام شد.
لیدر گردشگر
در کنار کار و تحصیل و تدریس مدرک گردشگری را نیز دریافت و در این زمینه نیز فعالیتش را شروع کرد، سال ۹۵ پس از بچه دار شدن تدریس را کنار گذاشت اما در زمینه گردشگری فعالتر شد.
وی مجوز لیدر گردشگری اخذ کرده و با جدیت در این زمینه فعال است و میگوید: استان کردستان ظرفیت گردشگری بالایی دارد و هماکنون سه نفر به عنوان لیدر گردشگری مجوز داریم در حالیکه این ظرفیت در استان وجود دارد که یک هزار و ۵۰۰ نفر لیدر گردشگر داشته باشد.
دستپرچین مدتی است ایده راهاندازی مدرسه گردشگری در استان را دنبال میکند، مدرسه ای که در آن بچهها بتوانند در کنار درس خواندن با گردشگری و طبیعت نیز آشنا شوند، اگر زمینه فراهم باشد حتما این کار را انجام خواهم داد.
وی با بیان اینکه هماکنون بسیاری از بناهای تاریخی در حال نابود شدن است، گفت: بی شک اگر از بچگی بچه هایمان را با طبیعت و گردشگری و بناهای تاریخی آشنا کنیم در آینده اگر زمینه برایشان فراهم شود میتوانند در این زمینه فعالیت کرده و جلوی نابودی آن را بگیرند.
این سوادآموز موفق با بیان اینکه موفقیت امروزم را مدیون زحمات طاقت فرسای آموزشیاران نهضت و کلاسهای سوادآموزی هستم، افزود: همواره در هر جایی حتی به دانشجوهایم میگفتم من از نهضت شروع کردم و به این مساله افتخار میکنم.
وی یادآور شد: زمانی که دانشجو بودم همیشه روز نهضت مسافت تهران تا مریوان را برای شرکت در مراسم گرامیداشت روز نهضت سواد آموزی طی میکردم و با تعریف داستان تحصیل خودم هم آموزشیاران نهضت را دلگرم میکردم و همدبه کسانی که میخواستند از این طریق شروع کنند انگیزه میدادم.
دست پرچین با بیان اینکه با تمام توان تلاش میکنم در هر زمینهای فعالیت کرده و فرد مفیدی برای استان و کشورم باشم ابراز امیدواری کرد، هرکدام از ما به سهم خود کاری برای آیندگان انجام دهیم.
وی با بیان اینکه هماکنون شرایط تحصیل فراهم بوده و حیف است کسی در این زمانه بیسواد باشد به افراد کمسواد توصیه کرد تا جایی که میتوانند ادامه تحصیل دهند.
نهضت سوادآموزی که امسال وارد چهل و یکمین سال تاسیس خود شده از همان ابتدا کم کردن تعداد بیسوادان جامعه و در واقع ریشهکنی بیسوادی را نشانه گرفت و در طول این سالها با بهرهگیری از توان افرادی با عنوان آموزشیار و آموزش دهنده در این زمینه اقدامات قابل توجهی در کشور انجام داده است.
این نهضت با تلاشهای انجام شده، بیسوادی مطلق را از حدود ۳۸ درصد سال ۵۵ به بیش از ۹۸ درصد در حال حاضر رسانده هر چند تا ریشهکنی کامل بیسوادی هنوز فاصله داریم اما تلاشها همچنان ادامه دارد و در چند سال اخیر با شتاب شدیدتری رو به جلو میرود.
استان کردستان نیز به عنوان بخشی از ایران اسلامی از خدمات این نهضت عظیم بینصیب نمانده و میانگین سطح سواد این استان از ۲۹ درصد اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اکنون به بیش از ۹۵ درصد رسیده است.
هفتم دی ماه با عنوان سالروز تشکیل نهضت سوادآموزی نامگذاری شده و اول تا هفتم دی هفته نهضت است.