او که مثنوی جان، عرفان روح، سروش دل، عطار علم و مولوی معنای ۲ عالم است در عُنفوان جوانی؛ سنایی صداقت، حافظ هوش و شمع شریعتش طعمه حِقد و حسادت شد و چهره در نقاب خاک کشید.
اینک در دهه دلتنگیش نجوایش را بسوی خدایش می بریم و عرضه می داریم.
تن مجروح و قلب مغموم تو خاطره های شیرین را در زندان دلم حبس و تا ابد در داغ فراق گرفتارم کرده است.
عشق تو، چتر برای باران، برگ برای باد و زندگی برای همه است و مِهر دنیا بدون محبت تو تجارتی بی حاصل است.
ای فاطمه(ص)، فقدانت مجالی برای ستایش، نایی برای ناله و حنجره ای برای مویه نگذاشته است.
پس تو را به دل می سپارم، زیرا که تو مظهر محنت، غصه غربت، تمرین تنهایی، تجسم تقاص، نمونه فراق و مخزن اسرار خدایی
و ما نیز گُل حسرت از بوستان خیالت می چینیم تا شاهد نایره نامت در اندوه خود باشیم.
ای فاطمه(ص)؛ من و همکلاسی های بشریت، گُل ارادتت در دست می گیریم و تنهایی حَسَن و مظلومیت حسینت را با محراب سرخ فام کوفه و خرابه شام پیوند می زنیم تا سایه این مصائب مهیب، سیمای دنیا را تاریک کند و این مثنوی مکافات را به دست ستاره پنهان تو می سپاریم.
ای فاطمه(ص)؛ در وحشت سرای روزگار ،کودک درونمان را بیاد تو دلخوش می کنیم تا به یُمن قصه حدیث کسا از سنگواره های آسمان عِصیان در امان باشیم.
گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشی.