تهران- ایرنا- پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس با صدور بیانیه‌ای تاکید کرد: شهید قاسم سلیمانی علاوه بر رسوخ در لایه‌های ذهنی مقامات ارشد ارتش آمریکا به دغدغه عمومی امنیتی آمریکا هم تبدیل شده بود.

به گزارش روز جمعه ایرنا از پایگاه اطلاع رسانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس در این بیانیه تصریح کرد: محافل آمریکایی سال‌ها از سردار سلیمانی به عنوان یک «ابرحریف» یاد می‌کردند و  به مرور سردار سلیمانی علاوه بر رسوخ در لایه‌های ذهنی مقامات ارشد ارتش آمریکا به «دغدغه عمومی امنیتی» آمریکا هم تبدیل شده بود و  ترور سردار سلیمانی می‌توانست تداعی‌کننده موفقیت رئیس جمهوری این کشور در عرصه سیاست خارجی باشد. پس از به شهادت رسیدن سردار سلیمانی، مقامات ارشد حزب دموکرات آمریکا گفتند ترامپ امنیت نیروهای آمریکا در منطقه را وجه‌المصالحه پیروزی در انتخابات قرار داده است.

در این بیانیه آمده است: همان‌طور که در بیان رهبر معظم انقلاب و در بیانیه شهادت او آمد شهید حاج قاسم سلیمانی پیرو مکتب امام خمینی (ره) بود و از این نظر هر آنچه در تعلیماتی دینی و سیاسی، اجتماعی آمده بود در وجود و رفتار این شهید تجلی داشت. شهید سلیمانی شخصیتی متدین بود اما آلوده به افکار تحجرآمیز نبود. او شخصیتی نواندیش و مبتکر بود اما آلوده به تجددمآبی نبود.
برخورد شهید والا مقام با پدیده‌ها ترکیبی از علم و درایت بود. ترکیب قاطعیت و محبت در حل و فصل پدیده‌های ناخوشایند به «حکمت عملی» منجر می‌شود و هزینه‌ها را کاهش می‌دهد. در ماجرای انتزاع کردستان از عراق که یک توطئه بزرگ علیه منطقه بود و می‌توانست به درگیری‌های متعددی در غرب آسیا منجر شود، سردار سلیمانی با علم به این مساله وارد عمل شد. ابتدا با زبان ملاطفت و استفاده از روابط صمیمانه از رهبران کرد عراق خواست همه‌پرسی را کنار بگذارند و حقوق خود را از طریق مذاکره با دولت مرکزی عراق دنبال کنند و به آنان گفت من همه توانم را برای وادار کردن دوستان عراقی به انجام تعهدات خود به کار می‌گیرم ولی رهبران کرد با محوریت «مسعود بارزانی» به گمان اینکه به فرصتی تاریخی دست پیدا کرده‌اند از این درخواست برادرانه حاج قاسم استقبال نکرده و بر انجام همه‌پرسی تأکید کردند.

در این بیانیه آمده است: او در آخرین دیداری که با بارزانی داشت به او یادآور شد این موضوع جوی خون به راه می‌اندازد و این بار دیگر برای دفع خطر از ما کاری برنمی‌آید که بارزانی در پاسخ گفته بود «جامعه بین‌الملل در کنار ماست». بعد از برگزاری همه‌پرسی، نیروهای عراق کرکوک را که با توافقات ضمنی و به مرور تحت کنترل کردها درآمده بود، از کنترل حکومت اقلیم خارج کردند و این سبب شکاف در میان احزاب کردی در اربیل و سلیمانیه گردید و در نهایت نتایج همه‌پرسی به تعلیق درآمد و حزب دموکرات کردستان از سوی خود کردها متهم به عدم درایت و عدم آینده‌نگری و عامل ریخته شدن خون کردها گردید.

این  بیانیه با اشاره به اعتقاد شهید سلیمانی به مشورت در امور و شیوه وی در برخورد با موضوعات می‌افزاید: شور و مشورت او در خدمت اشراف او به جزئیات بود او در عین حال در جزئیات مساله غرق نمی‌شد و اندازه هر جزیی را با جزیی دیگر برابر نمی‌دانست و به تقسیم بندی آنان به جزئیات مهم و جزئیات غیرمهم دست می‌زد و از میان جزئیات مهم، یک، دو و یا حداکثر سه موضوع را برمی‌داشت و همه توان و نیروی خود را برای رفع یا تحقق آنها به کار می‌گرفت و به این وسیله به تحقق هدف نهایی نایل می‌آمد. این روش او هم هزینه‌ها را کاهش می‌داد و هم تحقق هدف را با نیروها و امکانات کم میسر می‌کرد و هم در نهایت زمان تحقق هدف نهایی را کاهش می‌ داد. این همه نتیجه  درایت او بود.

در این بیانیه آمده است: معنویت مهم‌ترین رکن زندگی و سلوک سردار سلیمانی بود. توصیه او به یک جوان فامیل  که دو چیز را فراموش نکند نماز شب و احترام بسیار به پدر و مادر، وضع روحی این شهید را نشان می‌دهد. او به نماز توجه خاصی داشت نمازهایش نوعاً با اشک همراه بود و غیر از نماز هم او اهل بکاء بود. با شیندن خبر هر شهیدی منقلب می‌شد و در خود می‌شکست. دائم‌الذکر بود. شهید سلیمانی بسیار اهل مطالعه بود و این عادت روزانه او در سفر و حضر بود. کتاب‌های مختلف اعتقادی، معنوی، اجتماعی و سیاسی را مطالعه می‌کرد و حتی از کتاب‌ها خلاصه برمی‌داشت و آخرین کتابی که او آن را خلاصه کرده بود کتاب «انسان کامل» شهید مطهری بود.

این بیانیه می‌افزاید: از منظر شهید، مجاهدت در راه خدا در ابعاد شخصی و اجتماعی کلید رستگاری فرد و جامعه است. او بارها گفت هشت سال دفاع مقدس برجسته‌ترین دوره اسلام است او جبهه را یک مکتب انسان‌سازی می‌دانست و معتقد بود در انسان‌سازی هیچ چیز بر جبهه و حضور در میدان جهاد در راه خدا برابری نمی‌کند. شهادت گمشده شهید بود و هیچ چیز دیگری او را قانع نمی‌کرد و به چیز دیگری رضایت نمی‌داد.

او در طول دوران پرماجرای مدیریت خود، سازمان‌های زیادی را ایجاد کرد و از این طریق ظرفیت زیادی پدید آورد. سازمان‌هایی که او پدید آورد از دو خصوصیت مهم پیروی می‌کردند یکی چابکی و استفاده از حداقل نیروی انسانی، دیگری کارا بودن و کمک بودن در میدان عمل. به عنوان مثال وقتی او پا به میدان سوریه گذاشت، این کشور را انواعی از کشورهای متخاصم و انواعی از گروه‌های تروریستی که سوریه را مورد تهاجم قرار می‌دادند فراگرفته بود مرزهای شمالی، شرقی، غربی و جنوبی سوریه کاملاً ناامن و محل ترانزیت تروریسم بود و هیچ شهری از شهرهای سوریه امنیت لازم را نداشت. در یک ارزیابی اولیه و رایج، برای دفع این تهدیدات پرحجم، نیروهای زیادی شامل ۲۰ تا ۳۰ لشکر عملیاتی و انواعی از یگان‌های هوایی نیاز بود و بودجه سنگینی برای دفع این فتنه جهانی علیه مردم و دولت سوریه طلب می‌کرد. اما این کار امکان‌پذیر نبود چرا که نه چنین نیروی آماده به کاری در زمین با مختصات سوریه در این کشور و نه در ایران وجود نداشت و از آنچنان بودجه‌ای هم خبری نبود وضع مالی ایران و سوریه در این سال‌ها نیازی به توضیح ندارد.

در این بیانیه آمده است: در واقع آنچه از جبهه در ذهن سردار شهید سلیمانی نقش بسته بود، چیزی بسیار بیش از یک نزاع و نحوه مدیریت و به سرانجام رساندن آن بود. به عبارت دیگر گویا او به «جهاد» بسیار فراتر از یک موضوع فقهی و یک فریضه می‌نگریست. از نظر او، جبهه یک مکتب بود و رزمندگان در آن پیام‌گیران و پیام‌دهندگانی بودند که سخن و عملشان از اوج معارف دینی و انسانی آنان حکایت داشت. او معتقد بود جبهه تجلیگاه اسلام ناب در همه ابعاد آن و به خصوص دو بعد اعتقادی و عرفانی بوده و خداوند متعال با عنایت خاص خود، رزمندگان اسلام را چنان از سرچشمه سیراب کرده است که به اوج نورانیت رسیده و حجاب‌ها را کنار زده‌اند.

شهادت از منظر سردار سلیمانی، جلوه دیگری داشت

این بیانیه می‌افزاید: شهادت از منظر سردار سلیمانی، جلوه دیگری داشت. او معتقد بود حتماً باید شهید شد و کلید شهید بودن در آخرت را «شهید بودن در دنیا» می‌دانست. او می‌گفت شهیدان زرنگ‌ترین آدم‌ها هستند و تا بود به حال آنان غبطه می‌خورد. هیچ چیز به اندازه دریافت خبر شهادت یک شهید او را به هم نمی‌ریخت و بی‌تاب نمی‌کرد. گریه‌های او در فراق شهدا خیلی ممتد و زودرس بود. او پیکر، تابوت و قبور شهدا را با اشتیاق خاصی و بسیار عاشقانه می‌بوئید و می‌بوسید و چهره بر آنها می‌گذاشت. از نظر او برای شهید شدن باید سه اتفاق در انسان بیفتد یکی اصلاح جدی رابطه فرد با خدا، از طریق ترک گناه و انجام مداوم ـ و توأم با توجه ـ مستحبات، انس با قرآن، خواندن ادعیه و زیارت. او اینها را راه اصلاح رابطه بنده با خداوند متعال می‌دانست؛ اتفاق دوم اصلاح رابطه انسان با خود است او این را از طریق «جهاد دائمی» و «تلاش شبانه‌روزی» در مسیر انجام وظایف محوله می‌دانست و معتقد بود فرد برای اینکه لیاقت شهادت پیدا کند، باید به جایی برسد که لحظه‌ای از او به غفلت و بیکاری نگذرد. از این رو ساعت کار شهید همواره پس از فریضه صبح شروع می‌شد و تا ساعتی پس از فریضه عشا استمرار پیدا می‌کرد و در کل این ساعات به جز زمانی که برای فریضه ظهر و عصر و ناهار صرف می‌شد، به کار می‌پرداخت و جهادگرایانه امور محول به خود را پیگیری می‌کرد؛
اتفاق سوم اصلاح رابطه انسان با مردم است. از منظر شهید هیچ چیز به اندازه خاکساری در برابر مردم گرفتار و انجام کار برای آنان خداوند متعال را خشنود نمی‌کند و هیچ چیز به اندازه بی‌توجهی به وضع گرفتاران، خداوند را به غضب نمی‌آورد. از این رو او در طول دوره مسئولیت نظامی خود از آنچه در جامعه می‌گذشت، بی‌خبر و یا برکنار از عمل نبود و با وجود آن که تمکن‌ مالی شخصی‌اش چندان نبود، اما هر چه داشت نثار مردم می‌کرد.

در این بیانیه آمده است: در میان اقشار مردم، رابطه با خانواده شهدا و هر موضوع مرتبط با شهیدان نزد او جایگاه ویژه‌ای داشت. او اگرچه سخنران بسیار ماهر و اثرگذار بود، اما به دلیل حساسیت جایگاهی که در آن قرار داشت، دعوت‌های فراوان به سخنرانی را رد می‌کرد و به جز موارد بسیار استثنایی ـ مثل سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان رهبری و سخنرانی در همایش سالانه فرماندهان سپاه ـ زیر بار آن نمی‌رفت. اما در این میان مراسم شهدا یک استثنا بود. او تا آنجا که می‌توانست به دعوت‌های مربوط به مراسم شهدا یا دیدار با خانواده‌های شهیدان پاسخ مثبت می‌داد و در واقع به این مراسم می‌شتافت. سخنرانی او در این محافل، بسیار هم اثرگذار بود.

راه‌حل مسائل را مراجعه به متن مردم می‌دانست

این بیانیه می‌افزاید: شهید در سطح منطقه نیز راه‌حل مسایل مهم را در مراجعه به متن مردم می‌دانست بر این اساس او در مواجهه با سخت‌ترین بحران‌های امنیتی به جای تکیه بر نهادهای حجیم رسمی و یا قواعد سنتی، سراغ متن مردم می‌رفت و از آنان یک دژ مستحکم در برابر تهاجم دشمن می‌ساخت. صد البته او سازمان و نیروی رسمی را نفی نمی‌کرد بلکه معتقد بود این نیروها بدون متن مردم کار عمده‌ای نمی‌توانند انجام دهند. او در بحران سوریه نزدیک به ۶۰ هزار نیروی بومی که ترکیبی از جوانان اقوام مختلف سوری ـ اعم از سنی، علوی، مسیحی، دروز و کرد ـ فراهم نمود و سازمان و آموزش داد و برای شکستن خطوط سخت عملیاتی وارد میدان ‌کرد و با آنان موانع اولیه را از سر راه یگان‌های ارتش برداشت.

در این بیانیه آمده است: او در عراق نیز به متن مردم مراجعه کرد. تشکیل حشد الشعبی بر این اساس صورت گرفت. پیش از شکل‌گیری حشد، ارتش عراق در عملیات‌های خود در مقابل «داعش» با شکست‌های سخت مواجه می‌شد. تلفات زیاد می‌داد اما دستاورد قابل ملاحظه‌ای نداشت. تشکل حشد الشعبی ورق را به نفع ارتش عراق برگرداند. نیروهای حشد الشعبی که شمار آنان از ۱۰۰ هزار نفر فراتر می‌رفت، از طیف‌های مختلف عراق شکل گرفت. شیعیان، سنی‌ها، ایزدی‌ها، اکراد، فیلی‌ها و... همه در آن عضو بودند اما نه با هویت‌های مذهبی و قومی.

این بیانیه می‌افزاید: او همه را در زیر خیمه «محبت» جمع کرده و به آنها هویت واحد بخشیده بود و از این رو در روز رزم و مقاومت، فاصله‌ای میان پیروان این مذهب از آن مذهب و این قوم از آن قوم نبود و از این‌رو بود که «ایزدی‌های عراق» که در زمره مسلمانان قرار ندارند و دینشان ترکیبی از مسیحیت، یهودیت، اسلام و حتی زرتشت است، در شهادت سردار سلیمانی به اندازه شیعیان عراق گریان شدند.

در بیانیه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس ستاد کل نیروهای مسلح آمده است: بعضی‌ها در محیط خارجی سعی کرده‌اند از سردار سلیمانی، چهره‌ای «مداخله‌گر» به تصویر بکشند و او را بازی بهم‌زن معرفی کنند ولی واقعیت این است که مداخلات او بدون سابقه قبلی نبود یعنی ابتدا روندی به مشکل برمی‌خورد، در فرایند تعاملی بین گروه‌ها حل این مشکل به جایی نمی‌رسید و هر روز غامض‌تر می‌شد و در نهایت خود آن گروه‌ها از سردار سلیمانی می‌خواستند که به کمک آنان بیاید و در آن هنگام، سلیمانی کمک خود را بی‌دریغ عرضه می‌کرد.

این بیانیه می‌افزاید: امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی، فصل مشترک آمریکا و روسیه بود و از این رو آمریکا بارها از طریق مقامات نظامی مسکو که در سوریه حضور داشتند به سردار سلیمانی پیام داد که به هیچ وجه اجازه نمی‌دهد نیروهای مقاومت اعم از ارتش سوریه، حزب‌الله، نیروهای ایرانی و نیروهای دیگر مرتبط با جبهه مقاومت در مرز شرقی سوریه حضور داشته باشند. این نوار از مرزهای شمالی اردن در جنوب شروع می‌شد و تا مرزهای جنوبی ترکیه در شمال سوریه امتداد داشت و عمق آن هم بین ۵۰ تا ۸۰ کیلومتر بود. فرمانده میدانی آمریکا گفته بود با هر نیرویی که در این نوار طولانی حضور یابد، با قدرت و بدون درنگ برخورد می‌کند و در واقع در این ماجرا، آمریکا موضوع عدم درگیری با نیروهای ایرانی را کنار گذاشته و خط قرمز خود را از عدم درگیری با ایران به امنیت‌بخشی به مرزهای رژیم اسرائیل تغییر داده بود. پیام‌هایی که پی در پی از طریق روسیه تبادل می‌شد، از جدی بودن آمریکا حکایت می‌کرد و واقعاً هم جدی بود.

در این  بیانیه آمده است: سردار سلیمانی باید تصمیم حساسی می‌گرفت. سیاست او توسعه درگیری در سوریه نبود و به تثبیت امنیتی سوریه می‌اندیشید. در عین حال طرح آمریکایی‌ها  را خنثی می کرد و شکست می داد و مانع تکمیل دستاوردهای جبهه مقاومت و عمق‌بخشی به امنیت سوریه که به اتصال امنیتی عراق و سوریه وابسته بود، می‌شد. سردار سلیمانی از طریق روس‌ها به آمریکایی‌ها پیغام داد که اقدام آنان در اشغال بخشی از کشور سوریه هیچ مبنای قانونی ندارد و ارتش سوریه و نیروهایی که به دعوت ارتش سوریه به کمک آن آمده‌اند، حق دارند در کل خاک سوریه حضور داشته باشند و از این رو حضور ارتش و مؤتلفین آن در شرق سوریه قطعی است و با هر مانعی برخورد خواهند کرد.

این بیانیه می‌افزاید: وی به آمریکایی‌ها هشدار داد که هر شلیک آنان را با شلیک متقابل پاسخ خواهد داد. در این میان آمریکایی‌ها به چند اقدام هشدارآمیز از قبیل مانور هوایی در این منطقه مبادرت کردند اما نیروهای مقاومت که در چند نقطه از منطقه قرنطینه شرق سوریه رخنه کرده و نوار مورد نظر آمریکا را از اثر انداخته بودند، با تهدیدات از میدان بیرون نرفتند و در نهایت آمریکایی‌ها موضوع را عوض کردند و گفتند اگر به ما حمله شود، پاسخ می‌دهیم. آنان در نهایت هم چند پایگاه نظامی که در استان «دیرالزور» ایجاد کرده بودند را برچیدند.

در بیانیه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس آمده است: سردار سلیمانی در صحنه داخلی ایران، مذاکره با آمریکا را قبول نداشت و خطاب به آنان که درصدد بودند دشمن  بودن با آمریکا را کمرنگ کرده و مرزهای انقلاب اسلامی را به نفع آمریکا بشکنند می‌گفت این خیانت است. او زمزمه به راه انداختن برجام دو و برجام سه که ناظر به محدود کردن میدان عمل جبهه مقاومت در منطقه و محدود کردن قدرت  دفاعی  ایران بود را خیانت به ایران دانسته و این زمزمه را سبب از بین رفتن منافع ملی و امنیت ملی ایران می‌دانست. او معتقد بود خط سازش و تسلیم شدن به آمریکا خط خیانت است و باید بدون تعارف در مقابل آن ایستاد.

این بیانیه می‌افزاید: سردار سلیمانی معتقد بود باید با گسترش حلقه‌های مقاومت اسلامی در همه کشورهای منطقه، منطقه جدیدی ساخت که آمریکا و رژیم صهیونیستی و به طور کلی، غرب نتواند در آن رسوخ کرده و به سیاست‌های تجاوزکارانه خود ادامه دهند. او در مذاکره با مقامات مختلف منطقه از جمله افغانستان، پاکستان و آذربایجان، همکاری با نیروهای مقاومت را به نفع آنان اعلام کرد. او توانست در مذاکره با مقامات افغانستان، «فاطمیون» را به عنوان ضامن مهم امنیتی افغانستان در برابر تروریسم و گروه‌های جدایی‌طلب و به عنوان بخشی از ساختار امنیتی افغانستان تبدیل کند و در مذاکره با مقامات پاکستان، «زینبیون» را نیروهایی قابل افتخار برای دولت پاکستان جا انداخت و دولت را به کمک آنان ترغیب کرد.

در این بیانیه آمده است: شهید سلیمانی با مذاکرات طولانی، مقامات عراق را متقاعد کرد که «حشدالشعبی» را به عنوان بخش مهمی از ساختار نظامی‌ ـ امنیتی بپذیرید و پارلمان عراق آنها را به رسمیت شناخت و از این طریق آن را ماندگار کرد. پیش از این تلاش‌های سردار سلیمانی سبب ارتقاء موقعیت سیاسی حزب‌الله در ساختار و جامعه لبنان شد. کما اینکه با کمک سردار سلیمانی گروه‌های مردمی فلسطین شامل حماس، جهاد و گردان‌های فلسطین به یک قدرت مهم  امنیتی، نظامی و سیاسی فلسطینی تبدیل شدند.

ولایت و رهبری از سرفصل‌های مهم سردار سلیمانی

این بیانیه می‌افزاید: ولایت و رهبری یکی از سرفصل‌های مهم زندگی و عمل سردار سلیمانی است. او حضرت امام خمینی (ره) را «احیاگر اسلام» می‌دانست و معتقد بود در دو قرن گذشته هیچ شخصیتی همسنگ او نیامده است. او در جلسات می‌گفت در طول دوران غیبت، شخصیت‌های مهمی در جهان اسلام و به خصوص در بین شیعیان ظهور و بروز پیدا کرده‌اند و اثرات مهمی هم برجای گذاشته‌اند ولی هیچ‌کدام در مرتبه و جایگاه امام خمینی نبوده و کاری که او کرده است، نکرده‌اند. او از این منظر اطاعت از حضرت امام و خط و راه او را نه یکی از راه‌های سعادت بلکه تنها راه سعادت بشر می‌دانست. این درک او از موقعیت حضرت امام خمینی در اسلام ناشی از «احساس» نبود، بلکه با مطالعه عمیق روی آثار علمای سلف و مراجع بزرگ و با ذکر موارد زیاد همراه بود.

در این بیانیه آمده است: ولایت و رهبری از منظر سردار شهید سلیمانی فقط جنبه استدلال‌های کلامی نداشت و موضوع فقط به تأثیر اخروی آن هم محدود نبود. او معتقد بود بدون ولایت هیچ خیری در جامعه محقق نمی‌شود و هیچ چیز جای آن را نمی‌گیرد. او می‌گفت با عقل و مشاوره و تأمل نمی‌توان به آنچه رهبری به آن رسیده است، رسید؛ بلکه این امر متوقف به غرق شدن در محبت او وقبول و اطاعت از تدابیر اوست. او در پاسخ نخست‌وزیر وقت ترکیه که به طعنه گفته بود تو استاد تاکتیکی ولی استراتژیست خوبی نیستی، گفته بود من لازم نیست استراتژیست باشم چرا که در بالای سرم بزرگ‌ترین استراتژیست را دارم و این چیزی است که شما ندارید و لذا تاکتیک‌های شما هم به جایی نمی‌رسد.

این بیانیه می‌افزاید: سردار سلیمانی در موضوع رهبری، «ولایت‌محور» و «ولایت‌مدار» بود، اما در این اندازه‌ها متوقف نبود. ولایت‌محوری و ولایت‌مداری صفت شخصی هستند که بسیار هم خوب است و سبب عاقبت‌ به خیری هم می‌شود و بسیاری از مسایل را هم حل می‌کند و برای انسان‌های عادی مطلوب است ولی در نهایت یک «صفت شخصی» است و تبعات مثبت شخصی دارد. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بسیار فراتر از آن و در واقع «ولایت‌افزا» بود. او بازوی واقعی رهبری و برازنده لقب «مالک اشتر علی» بود.

در این بیانیه آمده است: سردار سلیمانی ولایت‌افزا بود به این معنا که با اقدامات و نوع رفتار خود میلیون‌ها نفر را به دوستداران رهبری اضافه می‌کرد. او بهترین واسطه مردم و رهبری بود و موجی که او در زندگی و شهادتش در دفاع از انقلاب  اسلامی و منطق آن به راه انداخت، از دیگران ساخته نبود. بخش زیادی از پیروزی‌های انقلاب اسلامی در داخل، مرهون موفقیت‌های بزرگ انقلاب در محیط خارجی است. بسیاری از مردم کاستی‌های داخلی را با نگاه به موفقیت‌های خارجی نظام تحمل می‌کنند و بسیاری با نگاه به موفقیت خارجی نظام، زیر بار تهمت ناکارآمدی نظام نرفته‌اند و به درستی ناکارآمدی‌های داخلی را مربوط به مسئولین اداره داخلی کشور دانسته‌اند. در واقع موفقیت‌های گسترده نظام در خارج از کشور، بقاء انقلاب را در داخل بیمه کرد و این موفقیت‌ها، راه رهبری حضرت امام خامنه‌ای را تسهیل کرد.

در بیانیه این پژوهشگاه آمده است: به شهادت رساندن سردار سلیمانی از سوی دولت آمریکا و شخص «دونالد ترامپ»، پس از آن صورت گرفت که پنتاگون به این جمع‌بندی رسید که وضع ایران در منطقه بدون سردار سلیمانی ضعیف می‌شود. یک گزارش که حدود یک ماه پیش از شهادت سردار، توسط عنصر مطالعاتی وابسته به ارتش آمریکا در عراق نوشته شده و به فرماندهی سنتکام منعکس گردیده و پس از شهادت سردار در یک اندیشکده آمریکایی هم منتشر گردید، بیانگر این جمع‌بندی بود.

این بیانیه می‌افزاید: آمریکایی اگرچه خود، «سیستمی» تصمیم می‌گیرند و نقش فرد در آن چندان برجسته نیست، گمان آنان در مورد ایران این است که نقش فرد بسیار برجسته‌تر از نقش سیستم می باشد. آنان با همین تحلیل معتقد بودند، پیروزی‌های پی در پی ایران در حد فاصل ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۹ ارتباط مستقیمی با خصوصیات و عملکرد شخص «قاسم سلیمانی» دارد و از این رو اگر او از میان برداشته شود، پیروزی‌های ایران متوقف می‌گردد. در عین حال یک نکته دیگر هم در این تصمیم دستگاه اطلاعاتی نظامی ـ امنیتی آمریکا و رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی  در ترور شهید سلیمانی نقش داشت و آن نیاز دونالد ترامپ به نشان دادن یک «موفقیت ویژه» در عرصه سیاست خارجی  بود. محافل آمریکایی سال‌ها از سردار سلیمانی به عنوان یک «ابرحریف» یاد می‌کردند و این سنخ تعابیر به دفعات به نشریات معتبری نظیر تایمز هم راه یافته بود. در دو سال پیاپی هم از سردار سلیمانی در ردیف یکی از ده شخصیت برجسته نظامی دنیا یاد می‌کردند و از این رو به مرور سردار سلیمانی علاوه بر رسوخ در لایه‌های ذهنی مقامات ارشد ارتش آمریکا به «دغدغه عمومی امنیتی» آمریکا هم تبدیل شده بود و از این رو ترور سردار سلیمانی می‌توانست تداعی‌کننده موفقیت ترامپ در عرصه سیاست خارجی باشد. از این رو پس از به شهادت رسیدن سردار سلیمانی، مقامات ارشد حزب دموکرات آمریکا گفتند ترامپ امنیت نیروهای آمریکا در منطقه را وجه‌المصالحه پیروزی در انتخابات قرار داده است.

سردار سلیمانی برای جمهوری اسلامی فرمانده ویژه بود

در این بیانیه آمده است: سردار سلیمانی بدون شک برای جمهوری اسلامی یک «فرمانده ویژه» بود و نوع کنش و منش و ظرفیت شخصی او در دو دهه اخیر در چرخه پیروزی‌های پی در پی ایران بسیار مؤثر بود و طبعاً خلأ وجود او نمی‌تواند در روندآینده قدرت ایران بی‌تأثیر باشد. در اینجا سؤال این است که حد واقعی این دو دسته تأثیر ـ تأثیر ایجابی در پیروزی‌های گذشته و تأثیر سلبی در موقعیت آینده چیست؟

این بیانیه می‌افزاید: برخلاف تحلیل آمریکایی‌ها، انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن هر چند در ابعادی رهین نوع نقش‌آفرینی شخصیت‌های آن هم هست، اما بیش از آن یک «سیستمی» است که از یک‌سو زایندگی داشته و از سوی دیگر قدرت «خودترمیمی» دارد. آنان فراموش کرده‌اند که طی حدود دو ماه ـ ۶۳ روز ـ رییس‌ جمهوری، نخست‌وزیر، رییس قوه قضاییه و ده‌ها مقام ارشد دیگر جمهوری اسلامی به شهادت رسیده و نظام سریعاً جاهای خالی شده را با افراد دیگر پر کرده است. در بخش نظامی نیز همین اتفاق حدود یک ماه پس از شهادت رییس‌ جمهوری و نخست‌وزیر رخ داد و طی حادثه هفتم مهر ماه ۱۳۶۰ فرماندهان ارشد ارتش و سپاه (شهیدان فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان‌آرا) به شهادت رسیدند و این در زمانی بود که جمهوری اسلامی در جنگی بزرگ درگیر بود.

در این بیانیه آمده است: ساعتی پس از شهادت سردار سلیمانی ـ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ ـ رهبر معظم انقلاب اسلامی بیانیه‌ای داد که در نوع خود تاریخی و بی‌نظیر است. همه از شدت علاقه امام خامنه‌ای به سردار سلیمانی خبر دارند و ذکر مکرر و متوالی و بی‌سابقه ایشان از سردار، پس از شهادت هم از شدت علاقه میان این دو بزرگوار حکایت می‌کند و طبعاً شهادت سردار، رهبری را به شدت و بیش از هر انسان دیگری متألم کرده است. در چنین شرایطی، فرد به دلیل ضربه روحی شدید، به انفعال می‌افتد و قادر نیست واکنش فعالی داشته باشد. با این وجود بیانیه رهبر معظم انقلاب اسلامی، هم وجه «سوگمندانه» را با «حداکثر احساس» منعکس کرد و هم وجه «مبتکرانه» را با «حداکثر عقلانیت» بروز داد. خب آمریکایی‌ها با یک چنین رهبری در منطقه مواجه‌اند.

در بیانیه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس آمده است: حدود چهار ماه پیش از شهادت سردار سلیمانی یک تحول منفی مهم در منطقه پیش آمد و آن راه افتادن تجمعات توأم با آشوب در عراق و لبنان بود که دامنه آن به ایران هم رسید. هدف از این تجمعات که همه مخالفان بین‌المللی، منطقه و داخلی این کشورها از آن حمایت می‌کردند، اسقاط نظام‌های سیاسی و الغای رویه‌های قانونی که به الغاء حاکمیت منتهی می‌شد، بود و حد آن آنقدر بزرگ بود که سردار سلیمانی را «نگران» کرده و روند حرکت وی در هدایت تحولات منطقه را کند نموده بود. نظر شهید سلیمانی این بود که از سر گذراندن این توطئه چند سال به طول می‌انجامد. این روند در نهایت در زمان حیات شهید به استعفای دو نخست‌وزیر در لبنان و عراق منجر شد و شکل‌گیری دولت‌های جدید در بیروت و بغداد هم با هاله‌ای از ابهام مواجه گردید.

این بیانیه می افزاید: در این میان مثل همیشه، نیروی قدس برای کمک به ملت‌ها و از بین بردن توطئه وارد میدان شد و در نهایت توانست روند را در کمتر از یک سال به کنترل درآورد. توطئه این بود که فروپاشی نظام‌ها از استعفای دولت‌ها شروع و دولت جایگزین از طریق کنار زدن نهادهای قانونی و با کنار گذاشتن قوانین جاری با ساز و کار تازه پدید آید و در پی آن بقیه قدرت‌ها نظیر ریاست‌جمهوری، پارلمان و بعضی نهادهای امنیتی ـ نظامی مؤثر هم کنار گذاشته شوند. براساس هدایت این نیرو، مسئله اسقاط نظام‌ها و کپی زدن بهار عربی کنار رفت و دولت‌های جدید با حفظ قوانین و نهادهای بالادستی پدید آمدند. در عراق پس از آنکه متظاهرین میدانی مورد تأیید مرجعیت قرار گرفتند و آیت‌الله سیستانی طی بیانیه‌ای شکل‌گیری دولت جدید را خواستار شد، دکتر عادل عبدالمهدی از سمت خود کنار رفت و به دولت تصریف‌الاعمال (اداره امور جاری) تبدیل گردید و پس از آن بحث انحلال پارلمان پیش آمد که اگر اتفاق افتاده بود به معنای انحلال ساختارهای رسمی و ورود عراق به دالانی پرابهام بود. اما زمان زیادی نگذشت و شیعیان پس از رد چند کاندیدا که خارج از روال معرفی شده بودند، مصطفی کاظمی رییس سابق سازمان امنیت عراق را معرفی کردند و بلافاصله از سوی رییس‌ جمهوری پذیرفته و معرفی شد و سپس پارلمان به او رأی داد و در مدت کوتاهی اعضای کابینه نیز مورد توافق قرار گرفته و مستقر شدند. آنچه در این صحنه اتفاق افتاد پیروزی ساختار و قانون از یک‌سو و شکست هنجارشکنان از سوی دیگر بود، اگرچه عملکرد نخست وزیر جدید با ایراداتی روبه رو است.

ظرفیت‌سازی در هر موقعیتی

در بیانیه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس ستاد کل نیروهای مسلح آمده است: سردار سلیمانی  در هر موقعیت، ظرفیت‌سازی کرده است. امروز سلیمانی نیست ولی به طور قطع آثار راهبردی او تا  ده‌ها سال بعد و شاید تا صد سال بعد باقی است و واقعاً «سلیمانی‌ها» هستند اما نه به این معنا هر فرد از نظر ظرفیت لزوماً یک «قاسم سلیمانی» است. یک روز عراق به اشغال مطلق نظامی آمریکا درآمد. ۳۰۰ هزار نیروی نظامی و امنیتی با انواعی از تجهیزات نظامی و... وارد عراق شدند و از آنجا که عزم خود را برای انحلال ساختارهای نظامی، امنیتی و سیاسی این کشور جزم کرده بودند، مانعی بر سر راه آنان وجود نداشت و بعضی از سیاستمداران صاحب نام آمریکایی نظیر «هنری کیسینجر» گفته بودند اداره مستقیم عراق توسط دولت آمریکا لااقل ۱۰۰ سال به طول می‌انجامد که به معنایی حتی فراتر از «قیمومیت» بود. «جی گارنر» و «پل بریمر» هم بر این اساس برنامه نظامی ارتش آمریکا در عراق را تنظیم کردند و البته منظورشان هم فراتر از سلطه بر عراق، سلطه بر منطقه  غرب آسیا بود کما اینکه این سیاست - تسلط بر منطقه از طریق عراق ـ هنوز از دستور کار مقامات آمریکا خارج نشده است و دونالد ترامپ در آخرین سفری که حدود دو سال پیش ـ به عراق داشت، گفت: آمریکا از طریق عراق رفتار جمهوری اسلامی را در سوریه کنترل می‌کند.

در این بیانیه آمده است: در همان زمان تونی بلر نخست‌وزیر وقت انگلیس در بصره اعلام کرد این پیامی است به ایران تا به تغییرات اساسی در سیاست‌های خود مبادرت کند. در این شرایط  بر اساس تدابیر رهبری انقلاب و شورای عالی  امنیت ملی ایران و با همکاری نخبگان  و مرجعیت  عراق سردار سلیمانی باید ابتدا حرکت تهدید را متوقف می‌کرد و سپس به طور اساسی آن را از بین می‌برد که به معنای اخراج نیروهای نظامی آمریکا از عراق بود. این کار بسیار دشواری بود. چرا که از یک‌سو ایران در عراق نیرویی نداشت و از سوی دیگر سیاست ایران، اجرای مستقیم عملیات علیه آمریکا نبود. بر این اساس مدیریت اخراج نظامی آمریکا از عراق ضمن آنکه بسیار دشوار و در مرز  احتمالی  قرار داشت، به تدابیر  ویژه و خارق‌العاده‌ جمهوری اسلامی ایران محتاج بود. سردار سلیمانی این مأموریت را خوب درک کرد و با هوشمندی بسیار بالا و در زمانی ـ نسبتاً ـ کوتاه به سامان رساند. عراق در سال ۱۳۸۲ به اشغال نظامی آمریکا درآمد و برنامه آمریکا در سال ۱۳۸۴ به طور کامل با بن‌بست مواجه گردید و دو سال بعد ناگزیر به امضای توافقنامه امنیتی ـ بر مبنای خروج کامل از عراق ـ شد.

این بیانیه می‌افزاید: این خروج از سال ۱۳۸۷ شروع و تا سال ۱۳۹۰ به پایان رسید. در این صحنه اگرچه امام خامنه‌ای معمار اخراج آمریکا از عراق بود و سیاست‌های شورای عالی امنیت   ملی  ایران مشخص شده بود  اما عملیاتی شدن آن برعهده سردار سلیمانی بود که با شجاعت و درایت ویژه او  و نیروهای عراقی خصوصا حشد الشعبی  و نیروی سپاه  بدر  به اجرا درآمد و به انتها رسید. اخراج نظامیان آمریکایی از عراق، پس از شکست در ویتنام در سال ۱۳۵۴، تلخ‌ترین خاطره آمریکا در ۴۴ سال اخیر بوده است. هنوز آمریکایی‌ها نتوانسته‌اند توجیه درستی از خروج خود ارائه دهند و در طول ۸ سال اخیر به طور جدی درصدد بازگشت نظامی به عراق بوده‌اند و این راز راه‌اندازی داعش توسط آمریکا را برملا می‌کند. راه‌اندازی داعش بر مبنای یک دستور کار پیچیده استوار بود و درست از زمانی که خروج آمریکا از عراق قطعی شده بود، آغاز شد.

در ادامه این بیانیه آمده است: سردار سلیمانی هیچ‌گاه از «ارتش اسلامی» حرف نزد و مدعی آن نیز نشد اما امروز در عمل این ارتش اسلامی وجود دارد و در صورتی که هر گوشه جهان اسلام از سوی غرب و عوامل آن با بحران امنیتی مواجه شود، می‌تواند با سرعت، آمادگی و هزینه بسیار کم وارد عمل شده و مشکل را برطرف نماید. به نظر می‌آید آنچه سردار سلیمانی را به تهدیدی بزرگ تبدیل کرد، به گونه‌ای که غرب «هزینه بسیار بالای» ترور او را پذیرا شد، همین جنبه ظرفیت‌سازی او بود. به هم پیوستگی مجاهدان راه خدا در یمن، در فلسطین، در لبنان، در سوریه، در عراق، در ایران، در افغانستان و در پاکستان زنگ خطر را برای غرب و عوامل آن به صدا درآورده است و شهادت سردار سلیمانی اصل این موضوع را منتفی نمی‌کند.

این بیانیه اضافه کرده است: در دهه اخیر در صحنه منطقه، تحولات زیادی پیش آمد، موضوعات زیادی مطرح گردید و عناصر مختلفی در این صحنه مؤثر بودند. در این میان اجرای منویات بسیار تعیین‌کننده رهبر معظم انقلاب اسلامی در مسایل پرتلاطم و دگرگونی‌های منطقه، نیاز به «راهبری» داشت. یکی از این صحنه‌های حساس عراق بود. در عراق یک رژیم مستبد که سابقه ۱۵ سال ـ ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۹ ـ درگیری و حدود ۳۰ سال خصومت با ایران و تشیع داشت، ساقط شده بود و احزاب و گروه‌ها و دسته‌های عراقی که تا پیش از این در خفقان، زندان، تبعید و تحت تعقیب بودند، آزاد شده بودند و هر کدام براساس تعصبات سیاسی، قومی و خانوادگی، رویه‌های جداگانه‌ای را در پیش گرفته بودند و آنقدر علیه هم کار می کردند که در همان روزهای اول سقوط رژیم صدام حسین، سید عبدالمجید خویی فرزند مرجع نامدار شیعه را در نجف کشتند و بدن قطعه‌قطعه شده او را در چهار سمت نجف آویزان کردند! معلوم است که چنین فضایی چقدر رعب ایجاد نموده و مرجعیت نجف را به شدت بیمناک کرده و از ورود به صحنه پرهیز می‌دهد. و این در حالی است که در چنین اوضاعی، همه چشم‌ها به مرجعیت است تا کاری بکند و جلوی بلبشو را بگیرد. مرجعیت این استدلال را داشتند که، این‌هایی که دست به خشونت می‌زنند و بعضی از آن‌ها سرکردگانشان عمامه هم به سر دارند، اصلاً گوششان بدهکار حرف مرجعیت نیست تا با ورود آنها  کنار کشیده و اوضاع به سامان برسد. از آن طرف بعثی‌ها تحت فرماندهی عزت ابراهیم الدوری و تکفیری‌ها تحت رهبری ابومصعب زرقاوی دست به اقدامات تروریستی می‌زدند و فضا را به شدت تیره و تار می‌کردند و آمریکایی‌ها با استناد به این آشوب‌هایی که دو سوی ماجرا به آن دامن می‌زدند، ایجاد یک حکومت کامل نظامی به فرماندهی «پل بریمر» را مد نظر قرار داده بودند.

در  این بیانیه آمده است: در این میان دستور حضرت امام خامنه‌ای این بود که اولاً آمریکایی‌ها نباید در عراق جاگیر شوند، زیرا اشغال نظامی عراق هم علیه مصالح این کشور است و هم با مصالح کشورهای منطقه و از جمله مصلحت جمهوری اسلامی در تضاد است. ثانیاً در عراق باید حکومت منتخب مردم، جایگزین حکومت دیکتاتوری بعثی شود. نقشه راه این دو هدف راهبردی از یک‌سو محوریت آیت‌الله العظمی سیستانی در هدایت عراق و از سوی دیگر وحدت گروه‌های مختلف مردمی و موثر  عراقی حول محور واحد  برای نجات عراق از اشغالگران  بود. ما می‌توانیم از خلال آن وضع به شدت آشفته و ناهمگن و نگرانی‌های شدید و به حقی که مرجعیت برای ورود به صحنه سیاسی داشت و دستور کار بسیار  استراتژیکی که رهبر معظم انقلاب ترسیم کردند، دریابیم که چه کار دشواری بر دوش سردار شهید سلیمانی قرار گرفته است و او چگونه در میدان «ناممکن‌ها»، باید گره‌ها را یکی‌یکی باز و به «ممکن‌ها» تبدیل کند.

گفت‌وگو و مبادله اطلاعات با دولت‌ها

این بیانیه می‌افزاید: در همه این صحنه‌ها او با دولت‌ها باید گفت‌وگو و مبادله اطلاعات می‌کرد و به تصحیح خطای آنان همت می گماشت و اینها چیزهایی نبود که در یک دیدار و دو دیدار به نتیجه برسند بعضی از این موارد به مذاکره‌ای چند ساله نیازمند بود. در همه این صحنه‌ها او با مردم این کشورها هم کار داشت و باید «قدرت مقاومت» را در آنان پدید می‌آورد. او با احزاب و گروه‌هایی که در بسیاری از موارد با خط و ربط‌های آنان هم مخالف بود، کار داشت و باید آنان را متقاعد و مدیریت می‌کرد و این همه در حالی بود که در اکثر موارد، او نمی‌توانست از موضع «تحکم» وارد شود. البته گاهی هم از در تحکم وارد می‌شد و جواب هم می‌گرفت ولی در اغلب موارد او باید آنان را «مجاب» می‌کرد. این جا او با درایت وارد می‌شد و گره‌ها را یکی یکی باز می‌کرد و مسیرها را روی ملت‌های منطقه‌ می‌گشود و دشواری‌های آن را برطرف می‌کرد.

این بیانیه به تشریح  گوشه‌ای از زندگینامه شهید سلیمانی پرداخته و افزوده است: سردار حاج قاسم سلیمانی ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در روستای «قنات ملک» از توابع «راور کرمان» متولد شده است. او در سال ۱۳۵۶ در سن ۲۱ سالگی به نهضت حضرت امام خمینی ـ قدس‌سره‌ـ پیوسته و برای پیروزی انقلاب اسلامی از زندگی عادی خود دست کشیده و با پیروزی انقلاب به عضویت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» درآمده و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به سلک رزمندگان درآمده و به زودی به فرماندهی «گردان کرمانی‌ها» رسیده است. تیپ و سپس «لشکر ثارالله» حاصل توانمندی ایشان در دفاع مقدس بوده و حضور مداوم در عملیات‌های حساسی مثل فتح‌المبین، بیت‌المقدس، کربلای ۴ و ۵ و والفجر ۸، از او در جنگ چهره‌ای ویژه ساخته است. او در تشریح نحوه فرماندهی امثال خود، می‌گوید: «فرماندهی در سپاه، فرماندهی بیا بود نه فرماندهی برو و در این دو تفاوت عمده‌ای وجود دارد.

این بیانیه اضافه کرد: سردار سلیمانی در طول دوران فرماندهی جنگ با بسیاری از شهدای بزرگ دفاع مقدس ارتباط نزدیک داشت و در طول زندگی خود مکرراً از فرماندهان بزرگی یاد کرده است؛ شهید حسن باقری، شهید مهدی باکری، شهید احمد کاظمی، شهید ابراهیم همت، شهید مهدی زین‌الدین، شهید علی صیاد شیرازی، شهید حسین خرازی، شهید احمد متوسلیان و... و. «حاج قاسم سلیمانی» از هر کدام از آنان درس‌هایی گرفته و در خاطره خود سپرده بود، به گونه‌ای که پس از ده‌ها سال این خاطرات را با جزئیات بیان می‌کرد و هر بار آن‌چنان منقلب می‌شد که گویی همین الان رخ داده است.

در این بیانیه آمده است: او از دوران جنگ تعبیرات بسیار جالبی داشت؛ از نظر حاج قاسم دوران ۸ ساله دفاع مقدس به دلیل وسعت مجاهدت و خلوص رزمندگان، بی‌نظیرترین دوران تاریخ اسلام است و از این رو او عملی‌ترین درس اسلام و مکتب اسلام را باورها، اعتقادات، بیان‌ها و رفتارهای رزمندگان در دوران دفاع مقدس می‌دانست. او معتقد بود آنچه در این دوران بر زبان فرماندهان و رزمندگان جاری شده، ناب‌ترین معارف اسلام ناب محمدی بوده است. این بیان دیگری از اعتقاد امام خمینی است که خطاب به علمای اسلام و عرفای شیعه می‌فرمودند: «پنجاه سال عبادت کرده‌اید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیت‌نامه‌های شهدا را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید ... از اینها قدری تعلم پیدا کنید» (صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۴۹۱)». و نیز ایشان با اشاره به رزمندگان اسلام و اخلاص ملت ایران فرمودند: «ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله صلی‌الله علیه وآله می‌باشند» (وصیت‌نامه امام). از نظر سردار سلیمانی، جبهه، «حکمت و عرفان عملی» بوده و رزمندگان جبهه پیشروان عرفان و حکمت عملی بوده‌اند که به اشراق و مقامات بسیار بالای معنوی رسیده‌اند.