تازه ترین ساخته یلدا جبلی کارگردان جوان سینمای ایران که این روزها در فروش آنلاین به فروشی نزدیک به ۶۰۰ میلیون تومان دست یافته، فیلمی دغدغهمند است که تلاش میکند آینهای از مشکلات اجتماعی کلان شهرها باشد.
به رغم حقیقت غیرقابل انکاری که در دل مسائل مطروحه در فیلم جمشیدیه وجود دارد و نیز جسارتی که کارگردان در برجسته ساختن این مشکلات از خود نشان می دهد اما جمشیدیه در لبه مابین شعارزدگی و تحلیل آسیب شناختی، به مورد اول فرو می غلتد و موفق نمی شود تا چنان که باید و شاید اثرگذار باشد؛ در حقیقت پس از ساخت اثر موفق داره صبح میشه (فیلم پیشین جبلی) که برای اولین بار در بخش «هنر و تجربه» سی و سومین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، به نوعی انتظارات از این کارگردان جوان بالا رفت و شاید انتظار می رفت که جمشیدیه در مقایسه با داره صبح میشه قدمی رو به جلو باشد.
در جواب این پرسش که چگونه میتوان به اثرگذاریِ اثری، امید بست باید گفت که یکی از بزرگترین توانایی های هر نویسنده، کارگردان و به طور عام هر فیلمسازی در این نکته مسطور است که تا چه حد می تواند بدون اشاره مستقیم به یک موضوع، پیام یا پند اخلاقی حرف خودش را بزند و او را به فکر وادارد؛ اساسا یکی از برجستگی های صنعت فیلمسازی امروز دنیا حرف زدن از موضوعاتی است که ممکن است حتی یکبار هم اشاره ای مستقیم به موضوع را در خود نداشته باشد. در این مفهوم فیلمساز با الهام از نمادسازیها و تصویرسازیها (که این مولفه هم ربط مستقیم با استعداد، تجربه و خلاقیت فیلمساز دارد) و هرچه کمتر به تصویر کشیدن و بیان آنچه در ذهن دارد مخاطب را ترغیب به فکر کردن می کند.
نگاهی به تجربه شخصی هریک از ما همواره اثبات می کند که چگونه با فیلم هایی همراه می شویم که به شعورمان احترام می گذارند و با توضیح ندادن همه چیز ما را در مسند قضاوت، تفکر و تجزیه و تحلیل می نشانند؛ بگذریم از این که برخی در حرکت در این مسیر یکسره به افراط کشیده شده و آنقدر مبهم حرف می زنند که به نظر می رسد خودشان هم دقیقا نمی دانسته اند که چه باید باشد و نباشد.
در حقیقت حرکت در این مسیر برای آنچه که بهتر است به مخاطب ارائه داد و آنچه به خودش واگذار کرد، یکی از سخت ترین قسمت های فیلمسازی است که تفاوت آثار قوی و ضعیف را به خوبی به تصویر می کشد.
جمشیدیه خوب شروع می کند: قصه زوجی که در آستانه تولد سی و هفت سالگی شوهر در یک جمع دوستانه کنار هم آمده اند و از اتفاقی صحبت می کنند که اگرچه در کلانشهر تهران بسیار رایج است اما هرگز تکراری نمی شود؛ ماجرای خشونت آدم هایی که با کوچکترین محرکی آتش می گیرند و دیگران را از این خشم خود بی نصیب نمی گذارند.
فیلم اگرچه سوژه ای تکراری را مطرح می کند اما این سوژه آنقدر مهم و معضل هست که همواره بتوان با داستانی شسته و رفته و حساب شده درباره اش حرف زده و فرهنگسازی کرد؛ موضوعی که جمشیدیه کاملا از بیان آن ناتوان است و از نیمه دوم فیلم کاملا به بیراهه می رود و در یک ضعف ساختاری و کلی از فیلم نامه گرفته تا بازیگران توان اثرگذاری بر مخاطب را از دست می دهد.
دست گذاشتن روی معضلات اجتماعی و ارائه تحلیلی جامعه شناختی با زبان هنر هراندازه که ساده به نظر می رسد (چرا که به کرات با آنها مواجه شده و موردی مانند خشونت در رانندگی و دعواهای لفظی را به کرات در زندگی شهری شاهد بودهایم) اما سخت است چرا که باید این مفاهیم و موضوعات نخواستنی را به شیوه ای گفت که مخاطب بخواهد باور کند؛ تنها پس از گذر از این مرحله است که می توان به اثرگذاری آن اثر امید بست و انتظار نتیجه داشت؛ در غیر این صورت و در بهترین حالت فیلم تنها در دقایقی که مخاطب پای آن نشست زمانش را سپری می کند.
استفاده از دو کارگردان صاحب نام سینمای ایران بهرام عظیمی و کیومرث پوراحمد هم که از جذابیتهای این فیلم است و میتوانست به عاملی موثر در تازگی بصری و چهرههای روی پرده نقرهای بدل شود با بازیگیری ضعیف و عدم توانایی این دو کاراکتر در ایفای نقشهایشان فرجامی ناامید کننده دارد؛ چنانچه دیالوگ گویی و رفتار پوراحمد در نقش پدر امیر (با بازی حامد کمیلی) در برخی از سکانسها مخاطب را به خنده وامی دارد.
سارا بهرامی و حامدکمیلی هم اگرچه در تجربه بازی پیشینشان (ایتالیا ایتالیا) موفق عمل کرده بودند اما در جمشیدیه اساسا در نقش ها و شخصیت هایشان باورپذیر نیستند؛ به خصوص بهرامی که در بیان احساسات و رفتارش آنقدر متناقض است که مخاطب را دچار سردرگمی کرده و امکان همراهی را از او سلب مینماید. البته پانتهآ پناهیها همچون سایر نقشهایش، در جمشیدیه هم باورپذیر است؛ روان و ساده بازی میکند و احساساتش را می توان پذیرفت.
در نهایت جمشیدیه اگرچه زبانی الکن دارد و شاید نتواند اثرگذاری قدرتمندی داشته باشد اما تلاشی دغدغهمند است برای این که بار دیگر یادآوری کند که تا چه اندازه خشم میتواند امروز و فردای آدمها را به نابودی بکشاند. موضوعی که به خودی خود آدم را به تتفکر وامیدارد و به صبر دعوت می کند.