سرچشمه زایش هنر تئاتر به عنوان کُنشی دراماتیک در روایت برش یا تمامیت زندگی مردمان از نخستین گامها و بستر آغاز خود در دوران یونان باستان (۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح) تا امروز که شاهد سیر تحول و تطور هنر تئاتر و ذات مفهوم دراماتیک آن بودهای وامداری عمیق با مفهوم اسطوره است.
ارادت بیچونوچرای خلق درام به دانش و فرهنگ اساطیری
درحقیقت بهرهگیری از فعلیت کُنشگر و کنشیزای قهرمان در خلق امری دراماتیک برای تجلی ذات هنرمند و پا فراتر نهادن از ادبیات داستانی به ساحت نمایشی آن، در ارتباط مستقیم با مفهوم اسطوره و آیین داشته و دارد. هنر تئاتر بعد از پشت سر گذاشتن «ایسمهای» مختلف در سیر تحول و تطور خود از کلاسیسیسم (یونان باستان) تا پستمدرنیسم (هزاره جدید) در تمام ساحتهایش نتوانسته ارادت بیچونوچرای خود را در بهرهگیری از داشتهها و آوردههای عظیم و گسترده اسطوره، دانش و فرهنگ اساطیری پنهان کند.
تنها کافی است تورقی بر سیر تحول تئاتر از دوران کلاسیک آن تا امروز داشته باشیم. اسطورههایی چون «ادیپ»، «آشیل»، «هرا»، «پرومته» و... تا خلق اساطیر مدرن چون «مفیستو»، «اطلس»، «پوسایدون» در قامت نمایشنامههای مدرن امروزی نهتنها در ارتباط گیری و جذب مخاطب به سبب بهرهمندی از دانشِ ناخودآگاه مفهوم اساطیری که در خلق رگهها و جریانهای اثرگذار و مورد اقبال مخاطبان به سبب هیجانات، تعلیقها و رفتار قهرمانانه اساطیر و یاریگر قلم خالقان ادبیات دراماتیک بوده است.
دو روی سکه حسین پارسایی
قرار است نگاهی داشته باشیم به نمایش سرباز؛ اثری که به نویسندگی و کارگردانی حسین پارسایی همزمان با نخستین سالروز ترور ناجوانمردانه و شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از ۱۲ تا ۱۶ دی جاری در تالار وحدت تولید و به صحنه رفته است و قرار است در سیونهمین جشنواره تئاتر فجر نیز نمایش داده شود.
حسین پارسایی نامی آشنا در عرصه هنرهای دراماتیک شناخته میشود. چه در قامت مدیریت تئاتر که سالها سکاندار اداره کل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و تئاتر کشور بود و چه در قامت کارگردانی که برخی از آثار او نهتنها در حوزه هنر تئاتر کشور خط شکن به شمار میرفته که توانسته با بهرهگیری از مفهوم سنتشکنی و خرق عادت بهعنوان یکی از اصلیترین الگوهای تولید درام در جهان، اینبار در کشورمان جریانسازی خاص خود را داشته باشد.
در آن روی دیگر سکه شاید نگاه به حسین پارسایی چه بهعنوان فردی حقیقی (فردی از جامعه ایران و متعلق به طبقه هنرمند) و چه حقوقی (مدیر تئاتر در بخشهای مختلف) خالی از حاشیه نبوده است.
موافقان او همواره پارسایی را کارگردانی میدانستند که با بهرهگیری از توانمندیهایش جلب اسپانسر و جایگاهی که در بدنه مدیریت تئاتر داشته این توانمندی را نیز داشته است که حتی در خلق مفاهیم دینی دست به خرق عادتهایی بزند که در میان موافقانش نیز نقدهایی را با خود بههمراه داشته است. مخالفانش نیز همواره او را محکوم کردهاند که اگر پارسایی سابقه مدیریت تئاتر کشور و ارتباطات خاص آن را نداشت، نمیتوانست آثاری را که عموم هنرمندان تئاتر توانایی تولید آن را نداشتهاند به صحنه ببرد.
کارگردان خطشکن تئاتر مذهبی یا خالق واژه تئاتر لاکچری؟
پارسایی همان کارگردانی است که دو با نمایش بانوی آب و آیینه و سردار مهر و ماه توانست خط بطلانی بر کلیشههای رایج تئاترهای مذهبی که همان کلیشهها باعث دور شدن مخاطبان حتی در مواجهه با شنیدن واژه نمایشهای مذهبی شده بود، بزند.
پارسایی البته همان کارگردانی است که با هزینه هنگفت و دستمزدهای میلیاردی دو نمایش الیور توییست و بینوایان را به گونهای به صحنه برد که حتی برای نخستین بار باعث خلق واژه تئاتر لاکچری در بدنه هنرهای نمایشی، با واکنش دکتر سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز مواجه شد.
سهم پارسایی در خرقعادت از کلیشههای نمایش مذهبی
اگر برای نوشتار هر نقد در حوزههای فرهنگی و هنری، بازتاب حقیقت،فارغ از تنگنظری، تسویه حساب شخصی و بیان موارد بدون سند را اصل قرار دهیم و بر رسالت قلم و انصاف آن حکم دهیم، آنچه امروز بهعنوان تئاتر دینی با رویکرد پذیرش از سوی طیف گسترده مخاطب بدون حس واپسگرایی در بدنه هنرهای نمایشیمان شناخته می شود به نمایشهایی بازمیگردد که فارغ از چارچوبهای کلیشهای و اشاراتی که حتی مخاطبان عادی و نه متخصصان اهل تئاتر نیز آنها را میشناسند - و به سبب همین شناسایی کمتر علاقه و شوقی به اقبال از آن نمایشها نشان می دهند - وابسته است.
برای اثبات این مدعا اگر بخواهیم شاهدی بر مثال بیاوریم باید به برداشتن گامهای حسین پارسایی در خرق عادت از کلیشههای این هنر و بهرهگیری از بازیگران چهره، شناخته شده و البته توانمند (نمایشهای بانوی آب و آیینه و سردار مهر و ماه) با حضور بازیگراین چون دانیال حکیمی، رویا نونهالی، کوروش سلیمانی در زمانی که اصلاً چنین مواردی در بدنه هنر تئاتر ایران مطرح نبود اشاره کنیم.
حصول این امر به سبب همان مواردی است که موافقان و مخالفان پارسایی بر آن پافشاری می کنند. یا شاید مدلول عوامل دیگیر باشد که شرح آن و مجالش در این نوشتار و ساحت نقد تازهترین نمایش پارسایی نیست.
اما خروجی و نکته مهم آنست که اگر امروز شاهد اقبال بیشتر مخاطبان به تئاترهای دینی و نه نمایشهای الزاماً ریشهدار در فرهنگ آیینی کشور چون تعزیه، شبیهخوانی، پردهخوانی، شمایل گردانی و مواردی از ایندست هستیم را باید در آثاری روایت کنیم که به شکل مستقیم یا غیرمستقیم شاهد حضور و ظهور «پارساییسم» در آن آثار بودهایم. آثاری که یا مستقیم به کارگردانی حسین پارسایی در حوزه تئاتر دینی در قامت کارگردان به صحنه رفتهاند یا در دوران مدیریت او بر تئاتر ایران توسط دیگر هنرمندان تولید شده و رنگ صحنه به خود گرفتهاند.
اقداماتی که امروز بار دیگر فاصله ایجادشده میان مخاطبان و تئاتر دینی را نهتنها برداشته که حتی باعث شده نسل جدید و جوان تئاتر ایران نیز جسارت و قدرت تولید تئاترهای دینی با خرق عادتهای معطوف به برهم زدن همان چارچوبهای کلیشهای را سبب شد با خود بههمراه داشته باشند. درحقیقت این همان مفهوم پارساییسمیست که از میانههای دهه ۸۰ راه خود را آغاز کرد و آرام آرام جواب داد و به نتیجه نشست.
کرونا؛ تولید دو اثر عظیم و پرهزینه؛ باز هم نام حسین پارسایی
با شیوع ویروس کرونا از اسفند ۱۳۹۸ همسو با دیگر کشورها و شدت و اوجگیری این ویروس لجوج در قالب فراگیری جهانی، پارسایی تنها هنرمندی بود که با اتکا به همان توانمندیهای شخصی و ارتباطات با بدنه مدیریت فرهنگی، دو نمایش عظیم در قالب ذیل آثار تئاتر فاخر را با محوریت تئاتر دینی و دفاع مقدس تولید کرد و به صحنه برده است.
نخستین اثر به موسیقی-نمایش علمدار بهعنوان نذر فرهنگی مثلث حسین پارسایی، پرویز پرستویی و رسول خادم در ایام ماه صفر با نگاه و روایتی بر زندگی سقای کربلا حضرت ابوالفضلالعباس(ع) با حضور چهرههای برتر سینمای کشور به صحنه رفت که میان عموم مخاطبان فارغ از هر گونه اعتقاد، نظر، ارادت و دیدگاهی توانست مورد اقبال قرار گیرد و تولید نمایش سرباز در نخستین سالروز شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که این روزها به عنوان تولید مشترک اداره کل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بنیاد فرهنگی هنری رودکی به صحنه رفته است.
جایگاه سردار دلها، سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران و جهان
نخستین گفتوگوی رسانهای پارسایی در اعلام خبر تولید نمایش سرباز با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) بود. سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، بهعنوان چهره ملی و در عین حال بینالمللی در قامت سرباز - طبق تاکید در وصیتنامه ایشان -، سرداری که تلاش کرد تا ضمن کوتاه کردن دست داعش و خونخوارانی که با نام اسلام سعی در لکهدار کردن ماهیت و ذات این دین هدایتگر و مبین داشتهاند و هم در بازگرداندن آرامش، اقتدار و امنیت به مردمان کشور سوریه و عراق بهعنوان دو کشور مورد تهاجم قرار گرفته از سوی داعش نام و چهرهای عظیم و بینالمللی در عرصه ملی و جهانی از خود به یادگار بگذارد.
مستندنمایش؛ ادعایی که برای هر هنرمند چالشی بزرگ است
ادعای پارسایی در تولید نمایش سرباز در همان نخستین گفتگوی خود برای رسانهای کردن کار و فعالیت جدیدش در عرصه تئاتر با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) تاکید او بر تولید مستند-نمایش بود. ادعایی که در گام نخست بسیار سخت و با توجه به امکانات موجود در تولید تئاتر در کشورمان کمتر امکان بروز پیدا میکرد، چه آنکه تولید آثار مستندنمایش حتی در بدنه تولید آثار تئاتری در جهان نیز به دلیل روایت مو به مو و نعل و نعل موضوع مورد روایت و بهرهمندی از مستندات متقن در ساحت حلق درام که همواره یکی از اصلیترین ریشههای هویت بخشش بر عنصر تخیل استوار است را بسیار سخت و دشوار میکند.
اما پارسایی نشان داد با وجود تمام مشکلات در حوزه نرمافزاری (نمایشنامه این اثر به قلم خود پارسایی نوشته شده در حالی که او را به عنوان نمایشنامهنویس نمیشناسیم) و چه در عرصه سختافزاری، میتواند ادعای خود را به اثبات برساند و این یکی دیگر از وجوه حسین پارسایی با تمامی نقاط مثبت و منفی شخصیت حقیقی و حقوقی او در مقام یک انسان و یک هنرمند به شمار می رود.
کسانی که پارسایی را در بدنه هنر تئاتر ایران میشناسند میدانند او چه در قامت هنرمند و چه زمانی که در قامت مدیریت تئاتر ایران مشغول فعالیت بود یا کلامی را از دهان خود خارج نمیکرد یا اگر به موضوعی اشاره میکرد تا انجام شدن آن به هر شیوه و طریقی از پای نمینشست. این یکی دیگر از وجوه تجلی «پارساییسم» در هنر تئاتر ایران با وجود تمام موافقان و مخالفان حسین پارسایی است.
سرباز روایت دو ثانیه از زندگی طی ۹۰ دقیقه روی صحنه!
پارسایی در خلق نمایش سرباز در بازه زمانی حدوداً ۹۰ دقیقهای با مخاطب خود از همان ابتدا شرطی را میگذارد که چالش عظیمی برای باورپذیری آن در ذهن مخاطب ایجاد می کند. او تمام مدت نمایش خود را به روایت ۲ ثانیه آخر از اصابت موشک شلیکشده از سوی پهباد آمریکایی به ماشین حامل سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و همراه و همرزم و ابومهدی المهندس در خاک عراق خلاصه میشود.
راوی این نمایش، ریچارد صمدی مستندسازی ایرانی امریکایی است که از سوی دستگاه رسانهای امریکا مامور میشود در خاورمیانه مستندی علیه یکی از چهرههای بهزعم دشمنان مفاهیم مقدسی چون حریت، صلابت، مقاومت، اقتدار و امنیت، تروریستی بسازد تا آنها با بهرهگیری از قدرت رسانههای خود بتوانند با تخریب چهره شناختهشدهترین و برجستهترین سردار مقاومت (سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی) در مسیر خودکامگی و تحقق مطالبات کشورهای استعمارگر چون امریکا، عربستان سعودی و رژیم اشغالگر قدس، با تطهیر رذالت و سیاهی نام و کارنامه اعمالشان گام بردارند.
ریچارد صمدی به عنوان مستندساز دو تابعیتی ایرانی - امریکایی که زیر پرچم امریکا قسم خورده است که در راستای منافع و مطامع امریکا بهعنوان شهروند امریکایی کوشش و تلاش کند، در همان ابتدا به مخاطب میگوید روایت او بر دو ثانیه پیش از اصابت موشک و شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی استوار است.
چالشی بزرگ برای مخاطبی که قرار است به دیدن نمایشی بنشیند که قرار است بازه زمانی بین ۸۰ تا ۹۰ دقیقه را شامل شود.
نگاهی که اشارهای عظیم بر تفکرِ تولید اثری پستمدرنیستی میزند. اما این تنها در قامت روایت و گفتار قهرمان است و مخاطب هرچه در دل نمایش پیش میرود کمتر اشارهها، ارجاعات و شیوههای علمی و هنری تولید تئاتر پست مدرنیستی را در مواجهه با نمایش سرباز درمییابد. اما آیا این نقطه ضعف است؟
هوشمندی طراحی صحنه در راستای نمایش
طراحی صحنه نمایش سرباز بسیار هوشمندانه صورت گرفته است. مخاطب در مواجهه با صحنه عریض و عمیق تالار وحدت دیش ماهواره بزرگی را میبیند که نماد و استعاره ای از بازتاب اخبار توسط بنگاههای خبری است. در پسِ پشت آن، سازهای بلند چون مکانی برای سخنرانی با حضور ژنرالی را شاهد است که بنا به ساحتهای متفاوت و صحنههای مختلف شخصیت او نیز از ژنرال «ترائوس تا یعقوب عمیدرو و یوسی کوهن تغییر هویت پیدا می کند.
ژنرالی که بهعنوان نماد و سمبل قدرت کارش دستور دادن است و هیچ چیزی جز اطاعت کورکورانه توسط زیردستان را بر نمیتابد. اتفاقی که در روایت اثر پارسایی در نمایش سرباز با همراهی راوی مستندسازش در میانه راه به سبب عدم مفهوم عدالت و بازتاب صحیح، دقیق و سریع اطلاعات از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی باعث قرار گرفتن او در دوراهی وجدان یا خدمت قرار میگیرد.
جایی که بعد از دستورات توأم با فریب و دروغ توسط ژنرال، مستندساز راوی نمایش را برمیآشوبد که نمیتواند به دلیل همان رسالت خبرنگاری خود چشم بر واقعیت ببندد و تنها برای مطامع و منافع اربابان بالادستیاش هرآنچه دروغ است را در قالب فضای رسانهای به بنگاههای خبری ارسال کند. درست از همین جاست که آرام آرام گام برداشتن پارسایی برای اثبات مستند بودن نمایشش و تولید مستند-نمایش سرباز آغاز می شود.
نمایش سرباز و بازگویی برخی از وجوه ناگفته زندگی شهید قاسم سلیمانی
مخاطب در مواجهه با این اثر با جوانی لاغراندام، صورتی سبز و موهای فرفری که در نخستین روزهای جنگ تحمیلی برای ثبتنام در بسیج مردمی خود را به پایگاه بسیج شهر کرمان می رساند و بهعنوان سربازی نوجوان و بسیجی به جبهههای حق علیه باطل میپیوندد با حاج قاسم سلیمانی آشنا و وارد روایت قهرمان غایت این نمایش میشود.
از اینجاست که پرش مخاطب در زمان با سرعتی باورنکردنی با روایت پارسایی و کارگردانی اصولی صحنهها آغاز میشود. مخاطب از تهران به جبهههای جنوب، از جبهههای جنوب به جبهههای غرب، از جبهههای غرب به فعالیت گروهکهای تروریستی در سیستان و بلوچستان، از آنجا به خاک عراق و منطقه کردنشین و ایزدینشین آن، سپس به لبنان و در پرشی دیگر به سوریه مدام در نوسان است. اتفاقی که مجالی حتی برای چشم بر هم زدن مخاطب نیز فراهم نمیکند. گفتار، ریتم، حرکت، روایت و موسیقی همگی با تمپوی سریع، موجی از بمباران اطلاعاتی را بر گوش و چشم مخاطب نثار می کند.
اینجا بار دیگر دقت پارسایی نه در بهره بردن از مفهوم مُدگرایانه کرنوگرافی (طراحی حرکت) و هنرمندان این عرصه که در تعامل با علی براتی بهعنوان طراح حرکات، چند لحظهای را برای انتقال صحنهها و ایجاد بستر برای سفر از این کشور به آن کشور فراهم میکند تا مخاطب در ذیل دیدن حرکات طراحیشده و منطبق بر متن و روایت داستان، مجالی برای هضم و تهنشین کردن فوج فوج اطلاعاتی که با ریتم و تمپوی سریع به او داده میشود و مدام میان این شخصیت و آن شخصیت در نوسان است را به دست آورد.
مستند-نمایش پارسایی بخشی از اطلاعاتی که تا امروز کمتر به دلیل اهمیت اطلاعاتی آن در حوزه زندگی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی رسانهای شده بود را نیز بهعنوان دستاوردی نو و بدیع به مخاطب معرفی میکند.
بهعنوان مثال از تلاش یکی از پزشکان که عضو گروهک منافقین در مشهد و بیمارستان این شهر برای درمان و عمل جراحی سرباز قاسم سلیمانی تعلل میکند تا او را به شهادت برساند پرده میگشاید و تلاشی که یکی از پرستاران حاضر در بیمارستان مشهد و از همشهریان این سرباز که شناختی نسبت به او ندارد و صرفاً به خاطر همشهری بودن مخفیانه او را از بیمارستان خارج میکند به مخاطب معرفی میکند.
تا اقداماتی که سردار دلها و سرباز مقاومت حاج قاسم سلیمانی در مبارزه با اشرار و گروهکهای تروریستی در سیستان و بلوچستان، بعد نجات ایزدیها در منطقه کردنشین کردستان عراق انجام می دهد.
گفتوگوی عماد مغنیه بهعنوان یکی از الگوهای سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در مسیر مقاومت در برابر تجاوزها، زورگوییها و چپاولگری کشورهای استعمارگر که اهداف، منافع و مطامع خود را در کشورهایی چون سوریه و عراق در خطر میدیدند و به همین سبب دست به ترور شخصیتهای نامدار و شناختهشده عرصه مقاومت چون مغنیه با هدف ضربه زدن به جبهه مقاومت میزدند را اینبار در قالب دستورهای همان ژنرال ایستاده بر سکوی انتهای صحنه که در قالب ژنرال پترائوس، کوهن و عمیدرو بازتاب می دهد.
صحنه به صحنه و برگ به برگ مستند-نمایش سرباز، تحقق ادعای پارسایی در خلق مستند-نمایش است. اما آیا این اثر خالی از ایراد است؟
از سیاوش اسطورهای کهن تا اسوهای معاصر چون سردار سلیمانی
پاسخ به دو سؤال مطرحشده در این نوشتار خیر مطلق است! باوجود تحقیق بیش از ۹ ماه، تنها در روایت این نوشتار و تلاش پارسایی برای تبدیل کردن متن به اثری تئاتری با وجود بازه زمانی نسبتاً مناسبی که در اختیار داشته، به سبب گستردگی موارد مورد استناد قرار گرفته در این مستند-نمایش، گاه چنان سریع و بیوقفه اتفاق میافتد که مخاطب در دریافت و همذاتپنداری با آنها در میماند و شاید تصمیم میگیرد با گذشت از این رویداد و اتفاق خود را بر همراهی بیشتر با قهرمان غایب این نمایش که اینک با تاکید و ذکاوت پارسایی در اینهمانی با یکی از اساطیر کهن و شناختهشده ایرانی یعنی سیاوش ادغام شده است به رمزگشایی نمایش پارسایی بپردازد.
پارسایی تلاش میکند در بازتاب مستند-نمایش سرباز، قهرمان غایب خود را به عنوان اسوهای از مرد میدان و عمل با اعتقادات راسخ بر دو محور ایمانش به قدرت ریسمان الهی و آسمانی اسلام بهعنوان آخرین دین و کاملترین دین از یکسو و ازسوی دیگر تبعیت از مقتدیای معاصرش مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای نشان دهد که اینبار در قامت سیاوش، جان و دل به آتش میزند تا اثبات کند کسانی که انگ تروریسم بر او بستهاند نهتنها خود اعظم و اکبر دغل کاران، دروغگویان و تروریستهای زمانند که او بیپروا به دلیل قدم برداشتن باصلابت، اعتماد و اعتقادی که به مسیر خود و فرمان مقتدایش حضرت آیتالله خامنهای مقام معظم رهبری در اهتزاز نگه داشتن پرچم مقاومت داشته گام برمیدارد.
و چه سرخوشانه، سرمستانه و پیروزمندانه از آتش نبرد بیرون میآید و نه تنها پاکی خود را که چون آفتاب مسلم بود بار دیگر بر صحنه روزگار اثبات میکند که دست همان دغل کاران و دروغگویان روزگار را چنان با استناد به تمام ارجاعات موجود در روایات پارسایی رو میکند که اینبار نهتنها مخاطبان ایرانی که در ارائه این اثر به مخاطبان جهانی نیز باورپذیر، منطقی و همذات پندارانه خواهد بود.
بهرهمندی از الگوهای بینالمللی برای همراهی مخاطبان جهانی
پارسایی حتی برای رسیدن به همزبانی فراتر از مخاطبان ایرانی خود در تصویرسازی اثر نمایشیاش از نمادهای جهانی برای دریافت هرچه بیشتر و همراهی گستردهتر مخاطبان بینالمللی نیز بهره میبرد. در جایی که راوی نمایش همان مستندساز ایرانی - امریکایی علیه دستورات اربابان بالادستی خود برای قلب واقعیت میتازد، قلم میشکاند و تصمیم میگیرد اینبار بنا به رسالت خبرنگاری اش حق و حقانیت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را رسانهای و خبری کند، شاهد تغییر ماهیت آن سکویی که ژنرال روی آن ایستاده به چرخگوشتی عظیم میشویم.
چرخگوشتی که در همان نخستین تلنگر به مخاطب خود او را یاد اثر درخشان آلن پارکر با عنوان آجری دیگر در دیوار که نقد سیاستهای جنگطلبانه و نظام توام با شستوشوی ذهنی آموزش و تربیت کشور انگلستان است میاندازد.
نمادی که به وضوح نشان میدهد و اثبات میکند تمام مخالفان اربابان زور، زر و تزویر محکوم به مرگ و نابودی هستند. به گونهای که حتی قرار نیست هیچ اثری از آنها باقی نماند و تکهتکه اجزای بدنشان در آن چرخگوشت بهعنوان ابزار قدرت و ماشین جنگی زورگویانِ زر و زور و تزویر له میشود.
مسیری که پارسایی را با آن میشناسیم و خود نیز بر این مسیر آشناست
درنهایت تجلی اینهمانی اسطوره کهن ایرانی (سیاوش) و اسوه علم و عمل معاصر ایرانی در نمایش سرباز، با چاشنی همان پارساییسمی که در این نوشتار به آن اشارت رفت بازگوکننده یک حقیقت است: حسین پارسایی حتی باوجود قرار گرفتن در فضا و اثبات توانایی خود در تولید نمایشهایی با زاویه تند انتقاد گرایانه چون بینوایان و الیور توییست می تواند بر همان نمطی که بیش از دو دهه پیش در خرق عادت از مفاهیم کلیشهای و نخنماشده تئاتر ایران گام برداشت پای بکوبد و مسیر بنماید.
تا بار دیگر شاهد جریانگیری تولید آثار حتی ذیل چتر فاخر اما فارغ از نگرشهای تند و تیز انتقادی که بیشتر به شخصیت حقوقی او و نه وجهه هنرمندانهاش بازمیگردد باشیم. مسیری که می تواند بار دیگر آغازگر «پارساییسم» تئاتر مقاومت و نمایش ملی ایران باشد و رویکردش از مخاطبان ملی به مخاطبان جهانی امتداد پیدا کند.