پشت جلد کتاب از زبان سردار "حمید رییسی" نوشته شده که اثر حاضر صرفا بیان و نقل مستقیم یا غیر مستقیم خاطرات نیست بلکه شرح رویدادهای واقعی حوادث گوناگونی است که در برههای از دوران پرافتخار دفاع مقدس به دست رزمندگان پرتوان اسلام خلق شده و اینجانب بعنوان شاهد صادق آن روزانه در جایجای مناطق عملیاتی و لحظه لحظههای حضور رزمندگان به ثبت رساندهام و اکنون وظیفه خود میدانم آن را به دیگران منتقل کنم.
"هاجر صفاییه" ویراستار کتاب است و آن را تقدیم کرده به همه آنهایی که حسینی رفتند و همه آنهایی که زینبی ماندند.
در ستون سخنی با خوانندگان دارد که جنگ فینفسه پدیده شومی است و جز ویرانی، قتل، تجاوز و ندامت نتیجه ای ندارد اما جنگ تحمیل شده به ما در قالب دفاع مقدس، روی دیگری داشت و آن هم زیبایی، کمال، خودباوری، هویتیابی، شرف و عزت بود که در پرتوی هدایت حکیمانه امام خمینی(ره) به دست آمد.
حمید رییسی متولد دهستان فانچ از توابع شهرکرد است که در یک سالگی به همراه خانواده به اصفهان کوچ میکند، او ۱۷ ساله است که به نیروی مقدس بسیج ملحق میشود و کمی بعد و در سال ۱۳۵۹ لباس سبز سپاه اسلام را بر تن میکند.
اوایل انقلاب در گروه حفاظت از بیت امام راحل حضور مییاید و همان زمان برای برقراری امنیت در نقاط دوردست اصفهان مانند پادنای سمیرم را با سایر انقلابیون همکاری میکند.
عزیمت به اهواز، جبهه دارخوین و استخدام رسمی در لشکر مقدس امام حسین علیه السلام سپاه در همین صفحات ابتدایی جای دارند.
انتقام سیلی مادر
او همین ابتدا از چهار برادر با نام خانوادگی "زیدی" نام میبرد و ادامه می دهد: مهدی از اهالی محله گلزار اصفهان و کوچه مسجد خان است. صدای گرمی دارد ودر مراسما و مناسبتها ذکرائمه میگوید و نوحه میخواند. اما از میان ائمه ارادت بیشتری به حضرت فاطمه زهرا سلامالله دارد و در عملیات های متعدد در ابتدا، انتها و حین ماموریت نوای یازهرایش بلند است.
در جایی دیگر اما باز هم از علاقه به حضرت زهرا سلامالله یاد شده و آمده است احمد هم خم شده تا محمود، پشت پیراهنش شعاری بنویسد. از علاقهاش به حضرت زهرا میتوانم حدس بزم که مینویسد: میروم تا انتقام سیلی مادرم را بگیرم.
در چهره بعضیها شهادت به خوبی نمایان است. بسیاری در انتظار رویت خورشیدند؛ دل از دنیا بریدهاند و درحال شمارش معکوس برای رسیدن به معبود هستند. نمونه اینها اسماعیل و مجید امینینور هستند که از فراق برای شهید خود سعید، بسیار بیتابند.
در بخشی از صفحه ۴۰ کتاب دارد که از مصطفی ردانیپور، حسین خرازی و رضا حبیباللهی درخواست نیرو، آب، غذا و مهمات میکنیم و آنان میگویند: در راه است!
تنگه اُحد
جهنمی در حال برپاشدن است. شهادتین خود را میخوانیم، رمقی در نیروها باقی نمانده است گلولههای تانکها مدام در حال شلیک شدن است. بارش انواع قبضههای توپ هم بر آن اضافه میشود و یک جشن تمام عیار با انواع نقل و نبات، برای دامادهای منتظر عروس شهادت، در این سهگوش تنگه اُحد در حال شکلگیری است.
کتاب حاضر در پنج دفتر تنظیم و تدوین شده که اولین آن به رمضان و صبوریهایش اختصاص داشت و دفتر دوم، محرم و صحنههای عاشوراییاش را روایت میکند.
عملیاتی که قرار است در چهار محور و طی چهار مرحله به مدت ۱۰ روز انجام گیرد و بر اساس طرح عملیات، لشکرهای امام حسین علیهالسلام، نجف اشرف، ۲۵ کربلا، ۱۷ علی ابن ابیطالب و لشکر ۳۰ زرهی سپاه به همراه ۲ تیپ ارتش در این عملیات شرکت دارند. تیپ های ۴۴ قمر بنیهاشم و امام سجاد علیهالسلام هم در احتیاط عملیات هستند.
نوشتن از ریزش باران و تگرگ شدید در روز دوم عملیات، دهلران ویران در آبان ماه آن سالها و اوضاع ناآرام منطقه شرهانی که حتی بچه ها در سنگر هم تیر میخوردند. چه تیری مشخص نیست اما به دازای یک خودکار است با پروانهای در انتها، تیرها از پشت خاکریز بالا می آیند و بر بدن بچه ها مینشینند.
درصفحه ۸۵ از رمز و رازهای صحبت کردن رزمندگان در بی سیم با زبان های محلی نوشته اند. بیشتر بیسیم چیها از بچه های کوهپایه و جرقویه شرق اصفهان هستند. وقتی که محلی حرف میزنند، نه تنها ما نمی فهمیم که شنود بعثیها هم هاج و واج میماند!
داستان رشادتهای رزمندگان در عملیات والفجر ۴ در دفتر پنجم بیان شده است. رمز یا الله یا الله یا الله، تیپ قمر بنیهاشم، لشکر ۸ نجف اشرف، سنندج، ارتفاعات کیولری، مناطق سخت و کوهستانی، درختان بلوط زاگرس، بوتههای انگور، کانی مانگای معروف و پادگان مریوان در این دفتر پایانی گنجانده شدهاند.
ضدانقلاب بیانیه میدهد که قصد دارد در ۲۲ بهمن، ۲۲ پاسدار اسلام را ترور کند. ترورهایی که همچنان ادامه دارند و شهدایی همچون حاج قاسم سلیمانی عزیز را از ما گرفتهاند اما خوب میدانند به برکت همین خونها، انقلاب روز به روز در حال پیشروی است و میرود تا مرزهای اعتقادی و ایمانی خود را گسترش دهد و آرمان اسلام ناب را در جهان بگستراند.
نشر ستارگاندرخشان کتاب "انبار حرف" را در ۱۸۸ صفحه به چاپ رسانده است.