تهران - ایرنا - جامعه دوقطبی، خطر کودتا، تهدید دموکراسی، قدرت تجزیه شده با دو سرکرده و استقرار نظامیان همه و همه خیال‌های آمریکا برای کشورهای آمریکای لاتین بوده که در ماه‌های اخیر و حتی با نفوذ به داخل ساختمان کنگره در واشنگتن، دامنگیر خود آمریکا شده است.

به گزارش روز شنبه ایرنا، از زمانی که آمریکا توانست نام خود را به عنوان یک کشور مستقل در تاریخ ثبت کند، همواره با افزودن پسوند «ترین» به هرگونه صفات مثبت سعی کرده تا هیمنه خود در جهان به عنوان قدرت برتر را حفظ کند. در تازه ترین مورد مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا در پیامی توییتری آمریکا را «بخشنده‌ترین» کشور دنیا معرفی کرد. حال آنکه آشوب‌های اخیر در کنگره آمریکا چند روز مانده تا پایان دوره چهارساله ریاست جمهوری دونالد ترامپ، برای مردم آمریکای لاتین بیش از پیش یادآور این ضرب المثل است که «تنها کشوری که در آن کودتا رخ نمی‌دهد آمریکا است زیرا در واشنگتن سفارت آمریکا وجود ندارد».   

شنیدن این عبارت تا پیش از وقایع هفته‌های اخیر در آمریکایی که خود مروج کودتا در مناطق مختلف جهان به ویژه آمریکای لاتین است، شوخ طبعانه و غیرممکن به نظر می‌رسید. «خوان رامون کینتانا» مشاور ارشد رئیس جمهوری پیشین بولیوی به تازگی در گفت‌وگو با ایرنا پیرامون کودتای نوامبر ۲۰۱۹(آبان۱۳۹۸) در این کشور گفت: آنچه بولیوی در سناریوی انتخاباتی در سال ۲۰۱۹ تجربه کرد، درست همان استراتژی اعمال شده برای ایجاد کودتا در ونزوئلا، پاراگوئه، اکوادور، هندوراس و برزیل با هدف "تغییر رژیم" در چارچوب به اصطلاح "کودتای نرم"، "انقلاب رنگی" یا "جنگ نسل چهارم" بود. وی همچنین گفت: منشأ کودتای نوامبر ۲۰۱۹ را باید در حقارت دولت فوق محافظه کار ایالات متحده و حدود دو قرن تسلط طبقه سیاسی الیگارشی، نژادپرست و ضد ملی بولیوی در برابر دولت بومی و مردمی دانست.

نشریه «لا تِرسِرا» شیلی به تازگی در گزارشی نوشت: تصویری که از آمریکا برای جهان در روز ششم ژانویه به نمایش درآمد، یکبار برای همیشه به این عقیده که آمریکا کشوری استثنایی و اسطوره دموکراسی است، پایان داد.

آشوب‌های کنگره، نام دونالد ترامپ را در کنار بدترین روسای جمهور پوپولیست و نیمه اقتدارگرای جهان قرار داد و نشان داد که آمریکا تحت تسلط یک طبقه سیاسی ناکارآمد است.

مروری بر تاریخ سیاسی آمریکای لاتین در سال‌های گذشته نشان می‌دهد که پشت هر جنگ داخلی، کودتا و بحران اجتماعی و سیاسی در این منطقه می‌توان رد پای کاخ سفید را مستقیم و یا غیرمستقیم مشاهده کرد. جهان هر چند بدون لحظه ای درنگ به تماشای آشوب‌های آمریکا نشست اما اخبار ساختمان کنگره برای مردم آمریکای لاتین که شاید بیش از هر نقطه دیگر جهان طعم کودتا و بی ثباتی اجتماعی و سیاسی را در کشورشان چشیده اند، خیره کننده تر بود.  

در ۱۰ مارس ۱۹۵۲ میلادی آمریکا اقدام به حمایت از ژنرال «باتیستا» کرده و او را به کودتا در کوبا تشویق کرد و پس از اینکه باتیستا قدرت را در کشور به دست گرفت، کاخ سفید دیکتاتوری مورد نظر و وابسته به خود را در این کشور به اجرا گذاشت. هفت سال بعد در سال ۱۹۵۹، سازمان سیا با اقدامات آیزنهاور و کندی تبعیدی‌ها و پناهندگان ضدکمونیست کوبایی را آموزش داد و تلاش کرد دولت فیدل کاسترو را سرنگون کند. بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین این تلاش‌ها عملیاتی بود که در سطح کاخ سفید انجام و به «عملیات خلیج خوک‌ها» مشهور شد.

آمریکا در سال ۱۹۶۴ میلادی، «ژائو گولارت» رئیس‌جمهوری برزیل را که با رأی مردم روی کار آمده بود،  سرنگون کرد. ژانرال «کاستلو برانسو» سپس توانست با کمک و حمایت ایالات متحده آمریکا کودتایی را بر پا کند که در نتیجه آن بیست سال حکومت ظالمانه بر این کشور حاکم شد.

جنگ داخلی که در دهه ۱۹۸۰ در کشور السالوادور به وقوع پیوست، قیام مردمی علیه حکومتی بود که با نهایت سنگدلی و قساوت علیه مردم ظلم می‌کرد. در این جنگ داخلی نزدیک به ۷۰ هزار نفر از مردم السالوادور کشته وهزاران نفر نیز ناپدید شدند. کمیته حقیقت یاب سازمان ملل پس از جنگ تشکیل شد و به این نتیجه رسید که ۹۵% از کشته شدگان توسط دولت و تنها ۵% توسط شبه نظامیان کشته شده‌اند. نیروهای نظامی دولت که مسئول این کشتار بودند به طور کامل از سوی سیا تأسیس، آموزش و مجهز و هدایت شدند.    

تاریخ آمریکای لاتین که اغلب با خشونت‌های راست گرایانه و کودتاهای نظامی مواجه بوده، حاوی درس‌ها و هشدارهایی برای آمریکا است. تاریخ این منطقه یادآور این مطلب است که شورش‌های اجتماعی به منزله زنگ خطر از تکرار و وقوع گسترده تر اعتراضات در بلندمدت است، به این ترتیب وقایع ساختمان کنگره آمریکا «کاپیتول» انعکاس تداوم حملات به امنیت اجتماعی در این کشور خواهد بود.

در ادامه این گزارش آمده است: بررسی تاریخ شیلی نیز نمونه خوبی برای درک این مسئله است؛ پیش از کودتای سال ۱۹۷۳  «آگوستو پینوشه» که منجر به سرنگونی «سالوادور آلِنده» شد، برای سال‌های متمادی حملات به دولت، اعتصاب گسترده کامیون داران با حمایت دولت وقت آمریکا، امتناع اعضای پارلمان از بررسی پیشنهادات ریاست جمهوری و درگیری‌های خشونت آمیز خیابانی بر احوال این کشور آمریکای لاتین حاکم بود. به این ترتیب اگرچه شورش‌ها در ایالات متحده در حال حاضر سرکوب شده اما نباید فراموش کرد که آتش نارضایتی‌های مخالفان بیش از هر زمان دیگری زنده است.  

هشتم سپتامبر ۱۹۷۴ «ویلیام کولب»  مدیر وقت سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا از نقش اساسی سازمان سیا جهت از پیش‌رو برداشتن سالوادور آلنده، رئیس‌جمهوری وقت شیلی پرده برداشت و یادآوری کرد که دولت نیکسون طی سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳ بیش از ۸ میلیون دلار را به فعالیت‌های سازمان سیا در شیلی اختصاص داده بود تا موانعی برسر راه دولت آلنده و فعالیتش در این کشور ایجاد کند.

همچنین بحران‌های اجتماعی چندقطبی اینچنینی که ششم ژانویه موجب تصرف کنگره شد، اغلب به کودتاهای نظامی یا نابودی کامل دموکراسی ختم می‌شود. آنچه در سال ۲۰۰۲ در ونزوئلا اتفاق افتاد، نمونه بارزی از این ادعا است. در آوریل ۲۰۰۲ کابینه بوش فرمان کودتا علیه هوگو چاوز رئیس‌جمهوری ونزوئلا را صادر کرد. «پدرو کارمونا» تاجر ونزوئلایی توسط کودتاچیان به ریاست جمهوری منصوب شد و بلافاصله هم اعلام شد که مجلس ملی کشور منحل و تعطیل شده و کلیه اصلاحات اقتصادی و اجتماعی چاوز لغو شده است.

بعد از دو ماه اعتصابات سراسری مردم در طرفداری از هوگو چاوز و محکوم شدن کودتا از طرف ۱۹ کشور آمریکای لاتین، کودتا با شکست مواجه شد و چاوز به قدرت بازگشت. آمریکا عقب نشینی کرد، ولی به کمک‌های مالی خود به مخالفان چاوز به رهبری پدرو کارمونا ادامه داد و خواستار رفراندم برای تائید و یا نفی چاوز شد. این همه‌پرسی در ۱۵ اوت ۲۰۰۴ برگزار شد و ۵۸درصد مردم دوباره چاوز را تائید کردند.

به نوشته لا ترسرا، اگر کارمونا و دیکتاتورهای راست گرای آمریکای لاتین سعی کردند تا با تعطیلی کنگره و راه اندازی موج شکنجه، ترور و دستگیری‌ها دموکراسی ادعایی را نجات دهند، ترامپ با برچسب زدن به مخالفان خود به عنوان «دموکرات‌های افراطی» از جمعیت حامیان شورشی اش حمایت کرد. از طرفی شورشهای آمریکا را نمی‌توان صرفا با برخی جنبش‌های اجتماعی منطقه آمریکای لاتین که در راستای احقاق حقوق مشروع جامعه مدنی است مقایسه کرد، منشا خشونت‌های آمریکا را باید در نگرانی دولتمردان کاخ سفید دانست که از ابقای قدرت و امتیازات خود احساس خطر کرده اند و این در تضادی آشکار با آمریکای لاتین است.      

در نهایت اینکه تلاقی آمریکای لاتین و آمریکا در مسئله تهدید کودتا شاید بهترین گواه برای ارتباط دادن عبارت معروف «تنها کشوری که در آن کودتا رخ نمی‌دهد آمریکا است زیرا در واشنگتن سفارت آمریکا وجود ندارد». 

جامعه آمریکا که برای دهه‌ها از مسیر ایجاد جوامع چند قطبی و صف آرایی مخالفان و موافقان در مقابل هم در کشورهای آسیب پذیر آمریکای لاتین بهره برده است، در ماه‌های اخیر و به ویژه پس از آغاز فرآیند انتخابات ۲۰۲۰، با روند رو به رشد قطبی گرایی در جامعه مواجه شده است،

تقابل جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها سبب شد تا برای ساعاتی کنگره آمریکا شاهد هجوم آشوبگران و پس از آن محل استقرار نظامیان آمریکایی باشد. قدرتمندرین کشور جهان در ماه‌های اخیر دارای دو رهبر بوده که یکی رئیس‌جمهوری فعلی است و دیگری قرار است تا کمتر از یک هفته دیگر ریاست کشور را در دست بگیرد. نتیجه اینکه به قول «آرانچا تیرادو» استاد علوم سیاسی دانشگاه بارسلونا و دکترای مطالعات آمریکای لاتین، «این اشتباه است که باور کنیم مشکلات ایالات متحده و دموکراسی آن با ترامپ آغاز شده و با خروج او از دولت پایان خواهد یافت».