نزاع دو حزب دموکرات و جمهوری خواه بر سر روند و نتیجه انتخابات و در نهایت اشغال کنگره توسط طرفداران ترامپ - که برخی از آن به عنوان کودتای ترامپ علیه دموکراسی در آمریکا تعبیر می کنند- ماهیت واقعی دموکراسی آمریکایی و نیز گسست درونی جامعه آمریکا را متجلی کرد و آن را به همه جهانیان نشان داد.
ترمیم این گسست و شکاف ایجاد شده در بدنه اجتماعی آمریکا برای دولت جدید این کشور بسیار بعید به نظر میرسد. اگر عقلانیتی بیشتر از ترامپ و درس گرفتن از سیاستهای بیخردانه وی را برای رییس جمهوری و دولت جدید آمریکا مفروض بگیریم، انتظار میرود که دولت جدید آمریکا بر موضوعات مهمی نظیر معالجه افول قدرت اقتصادی این کشور، عمیق شدن بحران و شکاف اجتماعی داخلی، مدیریت رابطه زخم خورده با اروپا و نیز مهار چین به عنوان قدرت قریب الوقوع اول اقتصادی جهانی را در صدر اولویت های خود قرار دهد.
با این اولویتها، آنگاه غرب آسیا و شمال آفریقا و به تبع آن حمایت از رژیم صهیونیستی و دیگر متحدان نزدیکش صرفا از موضوعات مهم - ولی نه از اولویتهای اول آمریکا - خواهند بود و سیاست آمریکا صرفا بر مدیریت و کنترل این پروندهها متمرکز خواهد شد.
قرار گرفتن آمریکا در مسیر افول، نظر بسیاری از صاحبنظران و مؤسسات مطالعاتی آمریکایی و بین المللی است و اینکه با وضعیت کنونی آمریکا، احتمالا تجارب قبلی برای علاج بحرانهای آمریکا و چالشهای بزرگ پیش روی این کشور چندان مؤثر نخواهد بود بلکه در صورت مدیریت عاقلانه صرفا سرعت گسترش این چالشها کند خواهد شد.
از نظر برخی صاحبنظران برجسته بین المللی، قدرت برتر جهانی در حال انتقال از "غرب" به "شرق" و نظم بین المللی در حال حرکت به سمت "تغییر" و "انتشار قدرت" در بلوکهای مختلف ژئوپلیتیکی است.
تعداد زیادی از صاحبنظران برجسته بین المللی به ویژه افراد سرشناسی از داخل خود آمریکا نظیر "فرید زکریا" و یا مؤسسات برجسته ای نظیر "بروکینکز" بر این باورند که «سقوط برگشت ناپذیر» جایگاه جهانی ایالات متحده آمریکا شروع شده و جهان در حال ورود به "عصر پساآمریکا" است.
"شورای اطلاعات ملی" آمریکا به عنوان یکی از مهمترین مراکز اطلاعاتی این کشور که چالشهای پیش روی آمریکا در عرصه داخلی و بینالمللی را پیش بینی و ارزیابی میکند، پیش بینی کرده است که این کشور تا سال ۲۰۲۵ به عنوان یک قدرت باقی خواهد ماند، اما سلطه آمریکا از بین خواهد رفت.
در همین راستا به نظر میرسد که انتظار اروپا از آمریکا برای بازپس گیری نقشی سازنده و تعیین کننده در مسائل بین المللی نیز، تمنایی است که امکان تحقق آن آسان نخواهد بود، زیرا با رفتن ترامپ و وزیر خارجه ماجراجو و کینه توز آن، اگرچه رفتارهای مخرب آمریکا در سازوکارهای مشترک آتلانتیکی و فراآتلانتیکی و یا روندهای بین المللی تقلیل خواهد یافت، اما آمریکا دیگر ابرقدرت هژمون جهانی نیست که توان ایفای نقش تعیین کننده و یا تمام کننده در مسائل و مشکلات مورد انتظار شرکای اروپایی خود را داشته باشد.
بدیهی است که دیگر آمریکا "کدخدای دهکده جهانی" نیست و این کدخدا در نظم در حال شکل گیری جدید بین المللی به رغم برخورداری از احترام نسبی اهالی دهکده، اما مجبور است بیشتر به تدبیر منزل خویش بپردازد.
اما پیام انتقال قدرت در سایه وضعیت داخلی و بین المللی آمریکا برای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا چیست؟ به نظر میرسد که اتکاء به آمریکا به عنوان شریک راهبردی و طراح و مهندس تحولات منطقهای، بیش از پیش کارآیی و موضوعیت خود را از دست خواهد داد. شرکای منطقهای آمریکا باید به خویشتن ملی و منطقه ای خود بیندیشند و به خروج تدریجی از چتر سیاسی، امنیتی و اقتصادی آمریکا فکر کنند این موضوع در پروندههای بحرانی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا نیز صدق خواهد کرد.
به نظر میرسد که انتظار برخی شرکای منطقهای آمریکا از این کشور برای ایفای نقش مؤثر و تعیین کننده در بحرانهای منطقهای، توقعی غیرواقعی است، بلکه این آمریکاست که انتظار دارد شرکایش وضعیت او را درک کرده و ضمن پرهیز از ایجاد تنشهای جدید از استمرار رفتارهای ماجراجویانه و غیرقابل مدیریت بپرهیزند.
رییس دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی ایران در مصر