تاریخ انتشار: ۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۰۳

سنندج - ایرنا - مادری از دیار گروس ۱۴ سال رادیو بر دست منتظر شنیدن خبری از فرزندش در جبهه بود و این روزها پس از چهار دهه شهادت دلبندش همچنان بوی او را از مهمانانی استشمام می‌کند که هم سن و سال جعفر هستند.

به گزارش ایرنا، امروز سالروز شهادت بزرگ بانویی است که او را به خاطر پسران رشیدش بانو ام البنین(س) می‌نامیدند و پس از شهادت عزیزانش در دشت کربلا، روزها بر حادثه کربلا و حضرت اباعبدالله حسین(ع) گریست.

اگربخواهیم از شهید و شهادت بنویسیم، هزاران نقطه سر خط آماده شروع هستند و انتخاب هر یک برای نوشتن سخت و حساس است و در این میان، آغاز کردن با نام مادر شهید، آرامشی دارد که گویی باید از همین جا شروع کرد.

حضرت ام البنین(س) مادر شهیدانی است که در دست خونین کربلا و برای دفاع از امام زمان خود به قیام برخواستند تا به عالم نشان دهند که شهید و شهادت از دامان مادران آسمانی نصیب فرزند خواهد شد، این بانو با شهادت چهار فرزندش در کربلا به افتخار مادر شهیدان بودن نائل آمد و از آن روز به بعد اسوه ایثار و مقاومت را به مادران شهید لقب دادند.

مادر شهید که وقتی خبر شهادت فرزندانش به او رسید، سرشک اشک از دیده فرو ریخت و با روحیه‌ای قوی گفت: ای کسی که فرزند رشیدم عباس را دیدی همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علی (ع) همه شیران بیشه شجاعتند، شنیده‌ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالی که دست‏ هایش را قطع کرده بودند، اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسی می‏ توانست نزد او آید و با او بجنگد؟

نکته مشترک همه مادران شهید را اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم، تاسی در غم از دست دادن فرزندان شهید به حضرت اباعبدالله حسین(ع) و حضرت زینب(س) است.

حضرت زینب (س) نیز در دست کربلا به مقام مادر شهیدی رسید که با چشمان خود رفتن جگر گوشه‌هایش به میدان جنگ را دید و در این راه استقامت کرد.

شهادت را اگر اوج سعادت انسان در این دنیایی فانی بدانیم و به آن اعتقاد داشته باشیم، بدون شک پدر و مادر شهیدی که سال‌ها با خون دل فرزند خود را بزرگ کرده و بدون هیچ چشم داشتی، او را فدای اسلام و دین کردند، کمتر از آن مقام و منزلت نیست.

به بیجار می‌آییم و به سراغ یک فیلم بر اساس واقعیت می رویم که اگرچه در حق مادر و شهید کم لطفی شده است اما اصل موضوع را مخاطب و همشهریان گروس به خوبی می‌دانند و به آن افتخار می‌کنند.

فیلم شیار ۱۴۳ که بر اساس داستان زندگی مادر شهیدی ساخته شده است که ۱۴ سال تمام چشم انتظار بازگشت فرزندش از جبهه قد خم نکرد و با بستن یک رادیویی جیبی به امید شنیدن خبری از یوسف گم گشته‌اش، چشمه‌های اشک گرمی داشته و دارد.

داستان این فیلم برگرفته از سرنوشت خانم اختر نیازپور مادر شهید محمد جعفر رضایی است که در گفت و گویی با خبرنگار ایرنا به دلیل کهولت سن و سنگینی شنوایی مطالبی کوتاه از سرگذشت خود دلبندش را با چشمان گریان و بغضی سنگین بازگو می‌کند.

بوی و عطر فرزندم را از مهمانانم جست و جو می‌کنم

این مادر شهید اظهار داشت: هر گاه مهمانی بخصوص از قشر جوان به منزل‌ام می آید، بو و عطر فرزند شهیدم را جست و جو می کنم و گویی جعفر به دیدارم آمده است.

وی گفت: جعفر همواره به یاد و ذکر خداوند مشغول بود، از کودکی به اهل بیت (ع) آشنایی داشت و با توجه به سن کم، نسبت به احکام دینی و اسلامی مقید بود و خودسازی را از همان سن آغاز کرده بود.

خانم نیازپور با بیان اینکه پسرم نان آور منزل و کمک خرج پدرش و خانواده بود و در کنار تحصیل و مدرسه، در شهر کارگری می‌کرد اضافه کرد: جعفر پرورش یافته مکتب اهل بیت (ع) بود و به ندای حضرت امام خمینی(ره) لبیک گفت و بدون اینکه مرا در جریان تصمیم خود بگذارد، نامه ای نوشت و در کفش من قرار داد و به جبهه رفت.

وی اضافه کرد: در مدتی که برای اولین بار به جبهه رفته بود، هر چند روز یک نامه برایم می‌نوشت و از حال خود خبر می‌داد و ما هم از حال و روز خود برایش می نوشتیم.

این مادر شهید با اشاره اینکه بعد از چهل شب جعفر به خانه برگشت گفت: حال و هوای غریبی داشت، گویی برای انجام دادن کارهای نیمه کاره‌ش برگشته بود و هر روز و هر ساعت را غنیمت می‌شمرد.

وی که به علت کهولت سن برخی از خاطرات فرزندش را به سختی به یاد می آورد، اظهار داشت: جعفر در کار گلیم بافی و فرش بافی هنرمند و با بافت تعداد زیادی از این نوع محصولات، کمک خرج خانواده بود که پس از شهادتش، تعدادی را برای یادگاری از او در منزل نگهداری می‌کنیم.

این مادر داغ دیده شهید یادآور شد: جفعر در سال ۱۳۶۱ برای دومین بار و آخرین بار راهی جبهه شد و هیچ گاه از سفر دوم خود برایم نامه ننوشت، زیرا صبح آن روزی که از بیجار حرکت کرد، نیمه های شب آن روز، در منطقه فکه به شهادت رسید.

۱۴ سال انتظار برای شنیدن نشانی از فرزند

خانم نیازپور افزود: چند روزی از جعفر بی خبر و دل نگرام بودم، یکی از همسایه ها گفت که اگر جعفر اسیر شده باشد در رادیوی عراق خود را معرفی می‌کند، به همین علت، یک رادیویی جیبی را به مدت ۱۵ سال در کنار خود روشن گذاشتم به امید شنیدن صدایی و یا خبری از جعفر به دستم برسد.

وی می گوید: سال های سال از آخرین روزی که جعفر به جبهه رفت می گذشت و رادیو همچنان روشن بود امّا خبری از زنده یا شهید شدن پسرم وجود نداشت.

این مادر شهید اظهارداشت: یک شب خواب دیدم که جعفر بر روی دیوار حیاط ایستاده و می خواهد از نردبانی پایین بیاید، در خواب به او گفتم پسرم مواظب باش، بگذار کمکت کنم که جعفر در جوابم گفت، مادرجان مراقبم نگران نباش و پایین آمد که چند روز پس از آن در سال ۱۳۷۴ بود که پیکر فرزندم پیدا شد.

خانم نیازپور افزود: از پیکر فرزندم با همه لباس‌هایی که برتن داشت چیزی نمانده بود و حتی برادران و خواهرانش پیش از من نتوانستند او را شناسایی کنند اما وقتی که من با همین حال و روز، بر تابوت جعفر رسیدم و جمجمه او را به دست گرفتم، از پیشانی بلندش شناختمش و جانم آرام گرفت.

وی گفت: از آن روز که جعفر را در بیجار به خاک سپردم، هر هفته به همراه برداران و خواهرانش بر سر مزارش می رویم و بر غم طفلان حضرت زینب(س) و داغ حضرت ام البنین(س) گریه و زاری می کنم.

این مادر شهید اضافه کرد: جعفر همیشه در کنار من و در همین منزل فرسوده زندگی می‌کند و در خواب به وضوح او را می‌بینیم و همچون گذشته به گفت و گو می نشینیم.

شهید محمد جعفر رضایی یکی از ۱۳ نوجوان بسیجی بیجاری بود که به مناطق جنگی داوطلبانه اعزام شدند و از این دوستان، هفت نفر شهید شدند که در ورودی شهر بیجار از سمت استان زنجان، میدان هفت شهید به نام این شهدا مزین است.

شهرستان ۸۹ هزار نفری بیجار در ۱۴۲ کیلومتری شرق شهر سنندج مرکز استان کردستان قرار دارد.