ذبح گاو در سکانسهای آغازین از بحرانی پیشبینی نشده و خونین خبر میدهد. همانگونه که گاو محبوب دختر روستایی اشتباهی کشته شد، قرار است خون موجود زنده دیگری به ناحق ریخته شود. کشتن گاو استعارهای زیبا از قتلی است که بعدها قرار است اتفاق بیفتد.
محسن قرایی در فیلم بیهمهچیز ذرهبینش را به سمت رفتارهای عوامانه مردمان بیسواد یک روستای بینام و نشان میگیرد. اگرچه با فیلمی اجتماعی طرف هستیم، افکار و تصمیمات غلط یک جامعه فرضی راه را برای تاویل و تفسیرهای سیاسی هم باز میگذارد. در دنیای خیالی فیلم با مردمانی طرف هستیم که آگاهانه قهرمان خودشان را میکشند و همزمان برایش اشک میریزند. مراسم کشتن قهرمان یکی از سکانسهای درخشان فیلم است که رفتار دوگانه جامعه را در برابر یک انسان اخلاقمدار نشان میدهد. «امیرخان» اگر چه در دوران جوانی اشتباهاتی داشته؛ سعی کرده با خدمت به روستاییان گذشته را جبران کند.
فیلمنامهنویس چقدر خوب و موجز پوپولیسم (عوامگرایی) را با تمام جوانبش به نمایش گذاشته است. زن تازهوارد رگ خواب مردم را به دست آورده و با ثروتی که دارد کنترلشان میکند. مردمان فراموشکار روستا که تا دیروز پشت سر یک نفر خاص حرکت میکردند، راه دیگری را برمیگزینند و منفعت شخصیشان را در طرفداری از فردی جدید میبینند.
نام فیلم بیهمهچیز از ابتدا به خاطر ستارههای پرشمارش بر سر زبانها افتاد. ولی با اکران روز اول مشخص شد که فیلم در دیگر حوزههای ساختاری و محتوایی نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
مثلث درخشان بازیگری
نقش «لیلی» انگار از همان ابتدا برای هدیه تهرانی نوشته شده است. زنی که اقتدار و آرامش را توامان دارد و در مسیر انتقام تا ته خط میرود. حس بیتفاوتی آشنایی و صورت سنگی که از هدیه تهرانی سراغ داریم اینجا هم دوباره در نقشی دیگر تکرار میشود. چون شخصیت «لیلی» در مقایسه با دیگر نقشهای هدیه تهرانی ابعاد جدیدی پیدا کرده و در موقعیتی منحصربفرد قرار گرفته است. با این حساب بازی او یک نقطه قوت برای فیلم محسوب میشود. «لیلی نظریان» را باید یکی از مقتدرترین زنان تاریخ سینمای ایران بدانیم. زنی که بر صدر مینشیند؛ عطش انتقام دارد و با ثروت و قدرتش جماعتی را علیه یک نفر میشوراند. باران کوثری اگرچه حضوری محوری ندارد، در همان چند سکانس در یک نقش نامتعارف (دختر خلوضع غرغرو) عالی ظاهر میشود. هادی حجازیفر نیز در نقش یک دهیار بخش دیگری از تواناییهایش را به اثبات میرساند. نام این سه نفر را احتمالا در روز اختتامیه در ردیف نامزدها یا برگزیدگان بخش بازیگری خواهیم شنید.
در زمانهای که چشمان مخاطب به تماشای فیلمهای آپارتمانی و شهری عادت کرده تماشای یک فیلم با جغرافیای روستا میتواند لذت بخش باشد. این روستا نام و نشان ندارد و مردمانش نیز با لهجه تهرانی صحبت میکند. احتمالا فیلمنامهنویس به خاطر ترس از واکنشهای احتمالی داستان را در یک جغرافیای نامعلوم روایت کرده است. در این روستا با یک جامعه بیقانون و بیدر و پیکر مواجه هستیم که سر انسانی بیگناه به خاطر اثر انگشت تعدادی ناآگاه ممکن است بالای دار برود.
درام قصه بر مبنای تقابل میان لیلی (هدیه تهرانی) و امیرخان (پرویز پرستویی) پیش میرود. امیرخان بر خلاف لیلی نمیتواند نمایشی همدلیبرانگیز ارائه دهد. شخصیت لیلی با چند تصویر و چند تصمیم در دنیای قصه ساخته میشود. بدنیست اشارهای کنیم به لحظه پیاده شدن او از قطار که با تکنیک اسلوموشن (حرکت آهسته) اجرا شده و شکوه و عظمت لیلی را دوچندان کرده است. در مقابل امیرخان یک آدم منفعل است که جهت رفع اتهام از خود گامی برنمیدارد. مقدمهچینی قصه در خدمت شکلگیری شخصیت لیلی است. به عنوان مثال در یک سوم ابتدایی روایت شور و شوق اهالی روستا برای رسیدن لیلی را مشاهده میکنیم و اهمیت دراماتیک ورود او به مخاطب گوشزد میشود. اما درباره امیرخان فقط در قالب چند دیالوگ میشنویم که او آدم مهم و معتمدی بوده است. بنابراین در تقابل میان این دو نفر مخاطب حق دارد که همچون اهالی روستا حق را به لیلی بدهد تا امیرخان.
محسن قرایی در فیلم سدمعبر فیلمنامهای از سعید روستایی را جلوی دوربین برد که به موضوع جنجالی رشوه میپرداخت. بیهمه چیز اولین فیلم اوست که کارگردانی و فیلمنامهنویسیاش را همزمان خود به عهده داشته است. او نشان داد در کارگردانی به خوبی از عهده هدایت بازیگران مطرح و اجرای صحنههای شلوغ (مثلا استقبال از مهمان جدید و اعدام و ...) برمیآید.
فیلم بیهمهچیز به کارگردانی محسن قرایی و تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی با بازیگرانی چون پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، هادی حجازیفر، باران کوثری، مهتاب نصیرپور، پدرام شریفی، بابک کریمی و فرید سجادیحسینی تولید شده و به بخش رقابتی سیونهمین جشنواره سراسری فیلم فجر راه پیدا کرده است.