محمد رزم روز دوشنبه در گفتوگو با ایرنا افزود: از سال ۴۲ که سخنرانی اعتراضی امام خمینی(ره) درمدرسه فیضه قم شروع شد،(براساس ۴ جلد کتاب اسناد ساواک) حرکتهای انقلابی درهرمزگان نیز از همان سالها به رهبری آیتالله انواری آغاز شد.
این مبارز انقلابی در توصیف فعالیتهای انقلابی و روزهای زندان خود و مبارزان انقلابی در هرمزگان اظهارداشت: فعالیتهای انقلابی من نیز از کلاس هفتم زمانی که در دبیرستان ابن سینا مشغول تحصیل بودم و از طریق آشنایی با آقای ابوالقاسم تربت که دوسال از من بزرگتر بود، شروع شد و من را با آقایان حاج علی مظفری و حاج غلامعباس زائری وحاج محمدشریف نحوی معرفی کردند.
وی با بیان اینکه حرکتهای انقلابی در استان هرمزگان با دعوت از روحانیون و علما از قم و تهران عمدتا از مساجد شروع شد، قبل ازورود به دبیرستان و آشنایی با بزرگان و انقلابیون شاخص، اهل انجام فرائض بودم و نمازم را کامل میخواندم و قرآن را هم در مکتبخانه فراگرفته بودم مرحوم پدرم من را به مسجد اصغریه میآورد و کمکم رفت و آمد و حضور در این مسجد و در کلاسهای قرآن و نماز شرکت داشتم.
رزم گفت: در نخستین جلسات دانشآموزی که در منزل حاج آقا زائری برگزار میشد شبهای جمعه با حضور آقایان محمدابراهیم سعادت، محمدصادق وجدانی، حاج محمد جعفری و حاج اسماعیل شاقول در جلسات خصوصی شرکت میکردیم و ماهی یکی دوبارهم به همراه شهید نصیری لاری( دبیر فیزیک من و از شهدای هفت تیر) که بعد ازانقلاب فرماندارسیرجان و نماینده مجلس بود روزهای جمعه را در جلسات عمومی دعای ندبه و قرائت و تفسیر قرآن آیتالله انواری بودیم و با این روش افراد و دانش آموزان دیگری را از طریق جلسات عمومی جذب میکردیم.
این مبارز انقلابی با اشاره به نقش بانوان در حرکتهای انقلابی افزود: پایههای حرکت بانوان از جلسات درس کلاسهای قرآن و عربی آقای متین که در مسجد کوفه برگزار میشد شروع شد و به این شکل نیروهای انقلابی از دل این کلاسها تربیت و سازماندهی میشدند.
کتابهای ممنوعه را خارج از کتابخانه به افراد میدادم
وی بیان داشت: حاجآقای مظفری من را به عنوان مسوول کتابخانه اسلامی در امامزاده شاهمحمدتقی منصوب کرد و کتابهای مرحوم مهدی بازرگان و دکترعلی شریعتی وحکومت اسلامی امام خمینی(ره) که خواندن و مطالعه آنها ممنوع بود، را خارج از کتابخانه به افراد میدادم.
رزم، در توضیح روند مبارزات از سوی انقلابیون و دانشآموزان انقلابی ادامه داد: سالهای ۵۲ چون دستگاه تکثیر نداشتیم اعلامیههای امام خمینی(ره) را به شیوه سنتی با گذاشتن کاربن زیر برگههای اعلامیه به صورت دستی با دستخطهایی غیر از دست خط اصلی خودمان می نوشتیم و آن اوایل هم اعلامیهها را در پاکت نامه میگذاشتیم و به خانههای افراد مشخص میفرستادیم.
وی با بیان اینکه مراسمهای چهلم افراد شاخص و شهدا در کشور بسیار آگاهیدهنده بود و از این طریق مردم نسبت به انقلاب و پیامها و سخنرانیهای امام خمینی(ره) آگاه شده بودند، اظهارداشت: کمکم تا سالهای ۵۶ که با فراگیرشدن حرکتهای انقلابی به ویژه در مراسمهای چهلم شهدای انقلاب در کل کشور فعالیتهای انقلابی ما در بندرعباس نیز علنیتر برگزار میشد، نخستین راهپیمایی سراسری مردم بندرعباس نیز در چهلم شهید مصطفی خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی برگزار شد.
شرکت "پچوک" مرکز تکثیر اعلامیهها در بندرعباس
این فعال انقلابی در خصوص نحوه دستگیری و زندانی شدن خود و سایر انقلابیون هرمزگان نیز گفت: شرکت پچوک (شرکت تخلیه باربری) متعلق به شهید حسن ذاکری مهمترین مرکز تکثیر و توزیع اعلامیهها در بندرعباس بود و معمولا توزیع اعلامیهها با دقت انجام میشد که برای افراد مشکلی پیش نیاید.
رزم توضیح داد: براساس اسناد ساواک حکم دستگیری من را سال ۵۲ توسط ثابتی به ساواک هرمزگان اعلام شده بود، اما با این استدلال که منابع آنان لومیرودو سوخت میشود از دستگیری من موقتا صرفنظرکرده بودند.
به گفته وی، دولت ازهاری که روی کار آمد دستور داده بود تمامی نیروهایی که زمینهساز تظاهرات بودند را دستگیر کنند به عنوان مثال براساس خود اسناد ساواک در یک شب ۹۹ هزار نفر درکل کشور دستگیر شدند.
این معلم هرمزگانی افزود: عید قربان سال ۵۷ بزرگان ما تصمیم گرفتند که نماز عید را در مسجد گلهداری اهل سنت برگزار کنند، اما اگر به هر نحوی(امکان برگزاری نماز دراین مسجد نباشد) این نماز در آن جا برگزار نشد، بلندگوها را بردارید و در خیابان فلکه یادبود فرش کنید و نماز بخوانید من هم وانت آقای طالب ذاکری را برداشتیم و بلندگوها و زیلوها که پر از اعلامیههای امام خطاب به مفتیزاده که از علمای اهل سنت بود، ماشین را هم درب مسجد گلهداری گذاشته بودیم و هم به عنوان انتظامات مراقبت میکردم.
رزم ادامه داد: آقای مرحوم سید عبدالرحیم خطیب هم امام جمعه آن روز بود، سرهنگ احمدی که از نیرویهای شهربانی گفت این ماشین کیه؟ گفت کمی ماشین را دورتر ببرید، حفظ امنیت اینجا برعهده ماست منم فریب خوردم و چون گواهینامه نداشتم به حاج کاظم کرمی که بسیار باهم رفیق بودیم گفتم پشت فرمان بنشیند و با هدایت سرهنگ احمدی وانت را از جلو جمعیت برداشتیم، کمی که جلوترپشت کوچه رفتیم یک موتورسوار راهنمائی و رانندگی به اسم افسر صدری پشت سر ما راه افتاد و تا در زندان فلکه شهربانی به قصد زندانی کردن ما را تا در زندان هدایت کردند.
این مبارز انقلابی در بندرعباس ادامه داد: یک پاسبانی به اسم شاهی آنجا بود تا من را دید شناخت چون من تابستانها در مغازه پدرم کار میکردم من را از داخل ماشین بیرون کشید و گفت همون یک نفر کافیه، گفتم نه دوستم را می خواهند بگیرند نگذاشت، من هم از لای در نگاه کردم دیدم بلندگوها و زیلوها را پایین آوردند اسلحه پلاستیکی پشت ماشین بود کرمی را همراه وسایل بردند.
ساواک را تهدید کردم
رزم در بخش دیگری گفت: با زندانی شدن کاظم کرمی تصمیم گرفتم ساواک را تهدید کنم، کنار بیمارستان شریعتی(ثریا سابق) یک کیوسک تلفن بود یک دستمال هم گذاشتم و از روی گوشی گفتم اگر امشب کاظم کرمی را آزاد نکنید شهر بندرعباس را به آتش میکشیم و واقعا هم میخواستیم این کار را عملی کنیم، بنا داشتیم هرجا مشروب فروشی و کاباره و مراکز فساد بود همه را به آتش بکشیم از قبل همه جا را شناسایی کرده بودیم اما با آن تلفن همه جا پراز مامور شده بود.
وی گفت: مهدی عراقیزاده و خلیل قاسمی و چند تا از بچهها وقتی موفق نشدند جایی را آتش بزنند چون وسایل آتشزا هم دستشان بود شب را منزل آقای مظفری که همیشه به روی بچههای انقلابی باز بود، خوابیدند اما همان شب ساواک برنامه داشته که به صورت سراسری افراد را دستگیر کنند ما هم از این برنامه بیاطلاع بودیم به همین دلیل من، آقای حاج حسین نمازی وغلام دارا هم قرار بود یکی از مراکز فساد را آتش بزنیم وقتی دیدیم آتش نشانی و مامورها جمع هستند به خانه برگشیم.
این مبارز انقلابی اضافه کرد: همان شب ماموران که میخواستند آقای مظفری را دستگیر کنند که از شانس همه آن بچههایی هم که در منزل ایشان بودند همه دستگیر شدند و همزمان منزل آقای متین هم یکسری افرادی که هم در منزل ایشان بودند هم دستگیر شدند درواقع همان شب در بقیه شهرها مثل هرمز، میناب، رودان هم بسیاری از انقلابیون مهم و سرشناس دستگیر شدند.
ساواکیها فشنگ داخل قوطی کبرین را ندیدند
رزم گفت: همان شب خانه ما را در زدند نزدیک نماز صبح بود دیدم یک نفرمسلح با یوزی به کمرش بسته بود، کوچه ما هر دوطرف پر از مامور بود داخل شدند و گفتند میخواهیم اتاق ها را بازرسی کنیم، اجازه نمیدادم اتاقی که مادر و خواهرام خوابیده بودند را بازرسی کنند و بعد از مقاومت زیادی بالاخره از پشت در خانواده را صدا زدم چادر پوشیدند و آمدند توی حیاط، مامورها رفتند داخل اتاق همه جا را گشتند.
این مبارزه انقلابی عنوان کرد: یک فشنگی داخل یک قوطی کبریت گذاشته بودم و استرس زیادی داشتم که اگر ببینند حتما اعدام خواهم شد، در همین حین یاد آیه «وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ سَدّا وَمِنْ سَدّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» افتادم و خواندم و خدا را شکر از کنارش رد شدند و ندیدند.
وی گفت: ماموران ساواک میخواستند من را ببرند گفتم نماز صبح نخواندم گفتند همین جا بخوان گفتم باید وضو بگیرم گفتند با شیرآب وسط حیاط وضو بگیر بیا نماز بخوان بلاخره با همه سختیها وضو گرفتم و جلوی آن همه مامورساواکی یک نماز صبحی خواندم که هنوز تصویر و مزه آن نماز از یادم نرفته و برای خودم ارزشمند بود.
رزم با بیان اینکه همان شب یکسری اعلامیه از یزد رسیده بود و آنها را وسط بلوکها در حیاط خانه گذاشته بودیم خوشبختانه چیزی ندیدند، یادآور شد: در منزل کتابهایی مثل «زنده باد الجزایرجمیله بوپاشا»، «زنده باد آزادی»، «ردی بر نظریه مارکسیسم» و نواری از جلسات قرآن داشتم که همه را برداشتند و خودم را با همان لباس خانگی به زندان بردند.
این مبارزه انقلابی توضیح داد: تا درب نیروی دریایی(تیپ تفنگداران نیروی دریایی فعلی) که رسیدیم، چشمم را بستند گفتم من که میشناسم اینجا کجاست گفتند ما ماموریم و معذور، بعدها فهمیدم حسین فرجزاده هم آنجاست و آنجا باهم رفیق شدیم.
رزم با بیان اینکه داخل هر بازداشتگاهی یک نفر زندانی بود و یکماهی را در اینجا بودیم و اوایل زیاد بازجویی میشدیم، گفت: بعد از آن ما را به زندان ساواک بردند و بعد هم حدود یکماهی در شهربانی زندانی بودیم و بعد هم نزدیک پیروزی انقلاب آزاد شدیم.
وی در خصوص خاطرات خود در زندان ساواک نیز گفت: زمانی که در زدان ساواک بودیم یک اتاق بزرگ به من و یک اتاق هم به حسین فرج زاده دادند و یک روز که ما را به هواخوری برددند در حین ذکر گفتن بودن که شنیدم یکی من را با اسم خودم صدا میزند میچرخیدم که صدا از کجاست دیدم حاج آقای متین آنجاست، گفت اتاق بغلی هم رفیقت کاظم کرمی و اون یکی هم آقای مظفری است.
این فعال انقلابی در خصوص دوستی خود با کاظم کرمی نیز گفت: بسیار رفیق بودیم و من رشته تحصیلیام را به خاطر کاظم کرمی تاز ریاضی به علوم طبیعی تغییر دادم.
رزم از خاطرات خود در تظاهرات سال ۵۷ نیز اضافه کرد: روزعاشورای سال ۵۷ که درزندان ساواک بودیم شاخه تیرآهن پشت درب گذاشته بودند از ترس اینکه تظاهرکنندگان بریزند ساواک و زندانیها را آزاد کنند ماهم توی اتاق خودمان داشتیم برای امام حسین(ع) عزاداری میکردیم و نوحه میخواندیم یا از حضور بچههایی که توی خیابان تظاهرات میکردند از بوی گاز اشک آور میفهمیدیم امروز تظاهرات شده و پاسبانهایی که اهل نماز بودند میآمدند بند ما وضومی گرفتند و نماز میخواندند از آنها از وضعیت انقلاب تااندازهای باخبر میشدیم.
باید قدردان انقلاب و ایثارگریهای انقلابیون باشیم
این مبارز انقلابی در آخرین روز زندان خود نیز گفت: وقتی به همراه (شهید موسی درویشی وکاظم کرمی و حسین فرجزاده) از زندان آزاد شدیم از دیدن صحنههای آتش سوزی داخل شهر تعجب کردیم چون چندماهی که داخل زندان بودیم این حجم از تظاهرات مردم برایمان عجیب بود و از فردای آن روز دوباره رفتیم توی راهپیماییها در تظاهرات همراه مردم شدیم.
رزم با بیان اینکه پیروزی انقلاب نتیجه سالها زحمات، سختیها و زندان رفتنها و تحمل شکنجهها در زندان ساواک بود، اظهارداشت: زمانی که ما زندان بودیم شکنجههای ساواک به شهربانیها منتقل شده بود و با چشم خودم میدیدم که چطوری افراد را کتک میزدند، مخصوصا کسانی را که از داخل تظاهراتها میگرفتند و با زندان میآوردند به طرز بسیار عجیب میزدند و شکنجه میدادند.
این مبارز انقلابی در هرمزگان خاطرنشان کرد: امروز باید قدردان این انقلاب و ایثارگریها باشیم، زیرا مردان و زنان بسیاری در این زندانها بخاطر انقلاب جان خود را از دست دادند، و این انقلاب به راحتی به دست ما نرسیده است.