روزنامه ایران یکشنبه سوم اسفند در یادداشتی به قلم مهدی ذاکریان استاد دانشگاه، نوشت: ایران به سمت همکاری گرایش دارد و معتقد است آماده همکاری با جامعه بینالملل است مشروط به اینکه همکاریهای متقابل هم انجام شود. اما در آن سوی میز یکی از طرفین یعنی امریکا در شرایط جاری وضعیت شفاف و روشنی نداشته که سبب ابهام و بعضاً تناقض برای همکاری میشود. از این رو هنوز در انتخابهای خود به گزینه درست و روشنی برای حل موضوع برجام دست پیدا نکرده است. این رفتار امریکاییها سبب درک غلط بینالاذهانی شده و در نتیجه بدگمانی طرفین افزایش یافته و به بی اعتمادی میانجامد.
اینک مسأله اصلی، بحران اعتماد میان ایران و امریکاست. مدل انتخابی بایدن- بلینکن: «در آغاز تعهد اول تو»، از جنس بازی توپ بیلیارد در روابط بینالملل و سبب تحریک بی اعتمادی است. در گذشته نیز بحران اعتماد از سوی امریکاییها نسبت به ایران شدید بوده و مسأله هستهای به دلیل عدم چنین اعتمادی تشدید شد که در نهایت موضوع برجام به حل این بحران خاتمه داد. اگرچه این مسأله فقط به موضوع هستهای منحصر شد اما اقدامات بسیار خوبی صورت گرفت و ایران توانست به خوبی بر بحران اعتماد فائق آمده و اعتماد جامعه بینالمللی را به سوی تأمین منافع ملی هدایت کند. چنان که آژانس بینالمللی انرژی اتمی، حرکتهای ایران را کاملاً مطابق با برجام اعلام و هیچ انحرافی در موضوع هستهای پیدا نکرد.
پس از این اعتمادسازی اولیه و با روی کار آمدن ترامپ، امریکا به عنوان یکی از طرفهای مقابل ایران در برجام از این توافق خارج و رئیس جمهوری امریکا با انگیزه کسب منافع خویش و متحدانی مانند اسرائیل و سعودی، ابتدا با اعلام ۱۲ شرط خواستار مذاکره همهجانبه و دستیابی به یک توافق جامع پیرامون همه موضوعات شد که در نهایت حتی با اعمال فشار حداکثری و کوتاه آمدن از شروط اولیه خود موفق به تحقق این هدف نشد.
این بار این امریکا بود که اقداماتی را انجام داد که بحران اعتمادی که در گذشته در سمت و سوی جناح کشورهای غربی وجود داشت این دفعه به سمت ایران منتقل شود. لذا بحران اعتماد در سمت ایران خیلی قوی شد. چون ایران معتقد بود که به همه تعهدات برجامی عمل کرده و طرف دیگر عمل نکرده است. طبیعی است در چنین شرایطی برای خروج از بحران، آن کشوری که این بحران را ایجاد کرده و محل نقد همه کشورها هم بوده، باید قدم اول را بردارد. این در حالی است که امریکاییها برای انجام این کار دچار ابهام هستند.
در تمام دورههای مذاکرات هستهای از آغاز تاکنون همه طرفهای برجام از جمله کشورهای غربی و چین و روسیه همواره دارای وحدت رویه بودهاند و درباره مهار ایران و نظارت بر برنامههای هستهایاش اجماع نظر داشتند. اما این اجماع در دوره ترامپ شکست و او خواهان یک توافق با مبنای یا همه چیز یا هیچ چیز شد. این در حالی بود که طرفهای دیگر سعی کردند ایران را به ماندن در برجام مجاب کنند و ایران هم تا جایی که میتوانست سعی کرد مفاد این توافق را رعایت کند و اگر هم کاهش تعهداتی را در دستور کار قرار داده با اطلاع و به منظور ترغیب سایر طرفها به انجام تعهدات برجامیشان بوده است.
بنابراین دو طرف در شرایط کنونی از این مرحله عبور کردهاند اگر اروپاییها بخواهند سیاست نزدیکی با امریکا را برگزینند به شکلی که سبب عدم احراز هرگونه امتیاز برای ایران باشد خب دلیلی باقی نمیماند که در برجام باقی بماند. ممکن است سیاست قدرت و زور زمانی جواب دهد ولی موقعی که شما از این سیاست در گذشته استفاده کردید و تحریمهای حداکثری را اعمال کردید و به نتیجهای نرسیدید دیگر چه امتیازی میتوانید بگیرید؟ یعنی میشود سیاست زور و فشار برای کسب هیچ.
اروپاییها باید بدانند پیوستن به امریکا، در این موضوع اشتباه است. بنابراین به جای این کار باید به فکر امتیاز بزرگ و جبران خسارت ایران باشند. نباید فراموش کرد که در کنار اروپاییها یک مقام بلندپایهای در نظام بینالملل به عنوان دبیرکل سازمان ملل وجود دارد که او هم به اشتباه سکوت کرده است. دبیرکل میتواند فعالیت فراوانی برای نجات برجام انجام دهد و این بحران اعتماد را حل کند در حالی که او هیچ اقدامی در دستور کار برای حل این مسأله ندارد. حال آنکه میتوانست از یک زاویه دیگر فعال باشد. دبیر کل باید اجرای قطعنامههای سازمان ملل را پیگیری کند. او میتواند به احیای قطعنامه ۲۲۳۱ کمک کند و در گام اول اعتماد به چندجانبهگرایی را احیا کند.
شرایط کنونی در حالی دچار ایستایی شده که اروپا مصرانه خواهان مشارکت اولیه امریکا در مذاکرات ۱+۵ است و این در حالی است که ایران پیشتر شرط لغو تحریمها را برای پیوستن دوباره امریکا به گروه ۱+۵ اعلام کرده است. بدون تردید برگزاری جلساتی که منجر به ایجاد تعهد برای کشور ناقض نباشد، بی فایده خواهد بود. با این وجود، رویکرد گفتوگو حتی اگر منجر به نتیجه خیلی مشخصی هم نشود، راه مؤثری برای غلبه بر بحران به شمار میآید چون طرفین در گفت و گو میتوانند خواستههای یکدیگر را ارزیابی کنند. گفت وگو در روابط بینالملل حتی با شیطان ممنوع نیست، یعنی تا این اندازه در روابط بینالملل از منطق این رویکرد استقبال شده است.
در فضای کنونی برجام، گفتوگویی که منجر به رسمیت شناخته شدن یا ایجاد تعهد از طرف ایران نشود بلکه به منظور این باشد که صدا و خواسته آن کشور شنیده شود مؤثر است. اینکه مدل سازمان یافته سیاست خارجی قطعی، در برابر ایران خطاست و امریکا باید مدل عقلانی را جایگزین آن کند. شرط تغییر چنین پارادایمی، پرداخت خسارت خطاهاست. یعنی اگر جلسه گفتوگویی برقرار شود ایران با این انگیزه حضور پیدا کند که خواستههای خود را اعلام و از طرف مقابل درخواست جبران خسارت کند. برای نیل به این منظور، گفتوگوی رو در رو راهکار تأثیرگذاری به نظر میرسد.