تاریخ انتشار: ۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۹:۲۸

همدان- ایرنا- نگاه های تحسین آمیز مهمانان به تبسم آینه های ریز و چهارگوش خیره می‌ماند، شاید دل آینه ها هم از انعکاس نام «علی اکبر» قنج می‌رود مانند پدر...

۲۱ ساله که باشی می‌توانی سرگرم درس و دانشگاه باشی یا هنوز شر و شور نوجوانی از سرت نیفتاده باشد، یا اینکه کمی جلوتر از همسن و سالانت باشی و بزرگ فکر کنی و حتی بهتر از بزرگترها رفتار کنی...

 می‌توانی ۲۱ ساله باشی و  شهید شده باشی؛ مثل علی‌اکبر دُرشته.

«علی‌اکبر» نامی است که پدربزرگ در گوشش اذان و اقامه کرد اما مادر او را «امیر» نامید و به همین اسم در بین دوستان و بچه های محله «حاجی» شهر همدان خوش نام شد. 

این توضیح را تنها خواهر شهید برایمان می‌دهد وقتی که علت دوگانگی نام برادرش را جویا می شویم.

مادر ۱۰ سالی هست که به سوی فرزند شهیدش پر کشیده اما «حاج هادی» مادرانه یاد علی اکبر را در خانه آبا و اجدادی شان حفظ کرده است.

خانه ای که همچون قد و قامت صاحبش در گذر زمان ترک خورده اما هنوز هم استوار و با صلابت مانده با ایوانی دلنشین و حیاطی که زندگی بی‌دغدغه کودکی را در ذهنمان زنده می‌کند.

شما هم اگر در زیباترین اتاق این بنای کهنسال پای درد دل این پدر شهید نشسته باشی دلت می خواهد بی ترس و دلهره از سرایت کرونا ساعتها هیچ نگویی تا او با لهجه غلیظ همدانی حرف بزند.

«ما پدران و مادران شهدا از کسی توقعی نداریم، همین که مسئولی زنگ در خانه را به صدا در آورد و بیاید و بنشیند با ما یک استکان چای بخورد راضی می‌شویم و خشنود»

فروتنی او بیشتر شرمسارمان می کند که چرا زودتر سراغی از این گنجینه ها نمی گیریم و همین جا با خودم عهد می بندم پیش از آنکه پلاکاردهای مشکی بر سر در خانه‌ هایشان نصب شود و از نبودشان حسرت بخورم به دیدارشان بیایم.

خلاقانه ای برای تکریم شهدا 

شاید توفیق همراهی گروهی از اهالی فرهنگ و رسانه در برنامه «سه شنبه های تکریم» و آمدن به خانه شهید علی اکبر درشته تلنگری است برای اینکه به خود بیایم و قدری هم از هشت هزار شهید استان همدان بنویسم.

بانی سه شنبه های تکریم، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان همدان است که طبق آماری که می دهد از ابتدای امسال در قالب این برنامه چهل خانواده شهید را سرکشی کرده اند.

طرح ابتکاری «احمدرضا احسانی» طرفداران بسیاری دارد حتی آنها که مهمان این شهر هستند مشتاق شرکت در این ضیافت گرم و صمیمی می شوند؛ مثل مدیرکل حراست سازمان خبرگزاری جمهوی اسلامی و همکارانش که برای یک ماموریت اداری به همدان سفر کرده اند.

«مهدی فرهنگ» باید و نبایدهایی از رسالت رسانه و هنر را گوشزد می کند: نباید نقش جانفشانی‌های شهدا و جانبازان کمرنگ شود، مبادا به روزمرگی دچار شویم و یادمان نیفتد که کجا بودیم و چه کردیم؟

باید بدانیم اگر امروز در این هوا نفس می‌کشیم و کار می‌کنیم رد پای عده ای از جان گذشته راهنمایمان شده است، کسانی که در همین حوالی زندگی می‌کردند و نفس می‌کشیدند و رفتند تا ما آسوده بمانیم.

گفته های او بیش از همه به دل جوانترهای این مجلس می نشیند، آنها که با بوی باروت و پرواز ترکش و گلوله های جنگ بیگانه اند. 

حرف از ترکش و گلوله که می شود داغ پدر تازه می شود و از ده ها تیر و ترکش جنگ نابرابری می گوید که جسم و جان فرزندش را در جبهه شلمچه شکافته بود.

 و دست آخر با اصابت یکی از همین ترکشهای بی مروت، علی اکبر از ناحیه سر مجروح می شود و در ششم بهمن سال ۱۳۶۶ نام شهید را به نامهای خود اضافه می‌کند.

عشق پدر و فرزندی 

آفتاب پنجم اسفند، گرمای نیمه جانش را از لا به لای پرده های اتاق بر سر و روی مهمانان می پاشد و یاد علی اکبر در گفته های پدر دوباره گل می‌کند.

 «خداوند چهار فرزند مطیع و صالح به ما عطا کرد اما علی اکبر بین آنها تک بود»

این جمله‌ حاج هادی سنگ ریزه ای می شود و چشمانمان را می سوزاند و من حالا سرگشته و حیران می نویسم و مچاله می‌کنم بلکه واژه ای مناسب در وصف این حس ناب پدر و فرزندی بیابم.

ناگهان جمله ای از «کامران شیردل» درون انگشتانم بی محابا می دود «آینه کاری های دور تا دور اتاق هنر دست حاج هادی است»

اوج هنر استاد شیشه‌بر همدانی را در هزاران قطعه آینه فرو رفته در سینه سرد و  سخت دیوارهای اتاق می توان دید که نشانی از عشق پدر به فرزند شهیدش است. 

شیردل، کارشناس فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران همدان است و همسایه دیوار به دیوار حاج هادی و همین قرابت موجب شده تا او از پیچ و خم زندگی این خانواده کهن بیشتر بداند.

تا چند دقیقه نگاه های تحسین آمیز مهمانان به تبسم آینه های ریز و چهارگوش خیره می ماند، شاید دل آینه ها هم از انعکاس نام علی اکبر قنج می رود...

زهرا زارعی